به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا، امیرعلی نجومیان در این نشست گفت: وقتی از معماری سخن میگوییم از دلالتهای مختلفی صحبت میکنیم که یکی از آنها مفهوم بنا است؛ بنا به مفهوم ساختمان یا مکان ثابتی که در جای مشخصی سکون و پایداری دارد و برای مجموعهای از کارکردهای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. از دیگر مفاهیم مهم در معماری، شهر است که بخشی از مطالعات معماری بهشمار میآید. مکان و فضا دو اصطلاح دیگر در معماری است که تفاوت میان آنها اهمیت ویژهای دارد و به عبارت دیگر، این دو مفهوم پایه معماری را میسازند. مکان، جایگاهی است که ماهیت فیزیکی دارد و معمولا دارای پایداری و سکون است و در جای خاصی قرار دارد. مکان واژهای است که بنا را در درون خود دارد. اما اصطلاح فضا کمی پیچیدهتر و انتزاعیتر است. فضا مهمترین مفهومی است که معماری درباره آن سخن میگوید و فاصله میان مکانها است. فضاهایی که بین انسانها وجود دارد، نسبتهای آنها را نشان میدهد. فضا میدانی است که در آن حرکت میکنیم و همچنین محدودیت ایجاد میکند. پس فضا هم محدودکننده است و هم رهاییبخش، هم محیط پویایی است و هم میدان خفقان. فضا محیط اجتماعی است و انسانها در آن مناسبات خود را شکل میدهند. پس فضا در معماری اهمیت ویژهای دارد و نسبتِ میان بناها، دیوارها و درها را فضا تعریف میکند.
این استاد دانشگاه اظهار کرد: وقتی یک اثر ادبی را میخوانیم یا مینویسیم، این اثر با شکلگیری یک دنیا یا جهان آغاز میشود و در نقد ادبی به آن جهان داستانی یا جهان خیالی میگوییم. پس ادبیات درون معماری است و بدون معماری وجود خارجی ندارد. فضاسازی بخش اصلی اثر ادبی را شکل میدهد، جایی که اتفاقات در آن رخ میدهد. کار ادبیات و هنر ملموس کردن امر انتزاعی است و برای تجسم بخشیدن به ایده انتزاعی، باید امر ملموسی ایجاد کرد که همان فضا و مکان است. در آثار جویس، شهری به نام دابلین تبدیل به یک شخصیت میشود که فقط محل اتفاق افتادن رویدادها نیست، بلکه شخصیت اصلی روایت است که دچار فلجشدگی میشود و این بنیان استعاری آثار جویس میشود. پس فضا، بنا، و شهر میتوانند در ادبیات شخصیت باشند. کارکرد فضا در ادبیات به صورت نقطه فصل و وصل میان دنیای درون و بیرون است. نمونه خوب آن در آثار پل آستر و آثار صادق هدایت دیده میشود که فضای درون و بیرون و تمایز میان این دو به یاری معماری شکل میگیرد. ادبیات بدون معماری ممکن نیست، اما آیا معماری بدون ادبیات نیز غیرممکن است؟
نجومیان در ادامه افزود: برخی از معماران آثار معماری خود را براساس آثار ادبی خلق کردهاند. ساختمانهای زیادی در اروپا ساخته میشود که نسخههای تقلیدی از داستانها هستند. معماری در ادبیات و ادبیات در معماری جاری است. اگر ادبیات را یک روایت فرض کنیم، معماری بدون روایت معنایی ندارد. هر بنایی نوعی روایت و توالی در خود دارد. وقتی وارد یک ساختمان میشویم، ساختمان به ما میگوید که از کجا حرکت کنیم. با ورود به یک هال میفهمیم که جای ایستادن هست یا باید رد شد. به عنوان مثال در دانشگاههایی که در ایران در ۲۰ - ۳۰ سال اخیر ساخته شد، در ورود به ساختمان با راهرو باریکی مواجه میشویم که کلاسهایی اطراف آن است و این به دانشجو میگویدکه زود باید خارج شود. اما در دانشگاههای قدیمیتر با خروج از کلاس با لابیهای بزرگی مواجه میشویم که روایتش این است که لزومی ندارد دانشجو به سرعت از دانشگاه خارج شود و میتواند در لابی وارد مناسبات اجتماعی شود. درواقع معماری معاصر ایران ترسو است، بدین مفهوم که فضاهای داخلی از بیرون ساختمانها قابل مشاهده نیست. در ساختمانهای قدیم بالکنهایی برای نشستن و حضور مردم وجود داشتند اما ساختمانهای امروز با بالکنهای کوچک و شیشههای تاریک ساخته میشوند. هر اثر معماری رویدادهای ویژهای را تجویز میکند. کلاسهایی که به صورت گرد شکل میگیرند، روایت متفاوتی با کلاسهایی دارند که صندلیها پشت به هم هستند. این روایت و داستان در بنا معنای ویژهای را میسازد و اینجاست که نقش ادبیات در معماری بسیار مهم است.
این منتقد ادبی گفت: وقتی درباره معماری در ادبیات حرف میزنیم، چون ادبیات درباره انسان است پس نسبت میان انسان و فضا اهمیت خاصی دارد. در هر اثری میتوان بررسی کرد که انسان سازنده فضا است یا مغلوب آن و همچنین معماری چه جنبهای از تجربه وجودی انسان را بازنمایی میکند؟ نظم یا آشوب را؟ تجربه درونی (سوبژکتیو) یا تجربه بیرونی (ابژکتیو) را؟ در نهایت، میتوان در یک اثر بررسی کرد که تا کجا انسان از فضای اطراف خود آگاه است؟ این فضا ناشناختههایی دارد یا همه چیز این فضا و معماری بر انسان روشن است؟ نسبت مقیاسی میان معماری و انسان چیست؟ آیا این مقیاس و نسبت با یکدیگر متناسب است؟ آیا معماری از مقیاسهای بزرگتری شکل گرفته است؟ آیا انسان مقیاسهای بزرگتری نسبت به فضای اطراف خود دارد؟ آیا در داستان «محاکمه» کافکا سقف و دیوار نسبت به انسان مقیاس غریبی ندارند یا در «آلیس در سرزمین عجایب» شخصیتهای دیگرِ داستان کوچکتر از آلیس نیستند؟ پاسخ به این پرسشها کمک میکند که بتوانیم وارد بررسی تاریخی بشویم. در طی تاریخ بازنمایی معماری در ادبیات به شکلهای متفاوتی بوده است.
او سپس به معماری و ادبیات در دورههای متفاوت اشاره کرد: در کلاسیسیم میتوان به «اودیسه» هومر اشاره کرد که بخش دوم داستان در خانه شهر ایتاکا روایت میشود. نظم در این خانه نشانی از نظم جهان است. دوره کلاسیک دوره نظم جهان است و نظم جهان همان نظم خانه است. جابهجایی تخت خواب در خانه در اثر هومر اهمیت خاصی دارد و نظم عالم را دچار خلل میکند. فضاها در آثار دوره کلاسیک باید تقارن و نظم فضایی داشته باشند، زیرا نظم انعکاسی از خرد است. در قرون وسطی با ادبیات تمثیلی مواجه هستیم و داستان قرار است نوعی پیام اخلاقی داشته باشد. در این دوره فضا محلی است برای سیر و سلوک و برای حرکت از مبدأ به مقصد. در بسیاری از آثار این دوره مانند «شهر خدا» نوشته سنت آگوستین، تعریف شهر یک تعریف سلوکی است مبنی بر حرکت از یک نقطه به یک نقطه. در ادبیات فارسی نمونههایی چون «منطق الطیر» عطار یا «مثنوی معنوی» مولوی را میتوان برشمرد.
او افزود: در دوره رنسانس، مرکزیت انسان در جهان با تفکر اومانیستی مطرح میشود و شکل میگیرد. فضاها محلی هستند که انسانها در مرکز آن قرار دارند. در هملت، تمام آنچه در کاخ اتفاق میافتد با مرکزیت هملت رخ میدهد. مخاطب از دیدگاه هملت با فضای کاخ آشنا میشود و انسان بر فضا مسلط است. در قرن ۱۸، در عصر روشنگری، انسان اجتماعی متولد میشود که بازگشت دوره کلاسیک است. فضای قرینه و منظم، نظم اجتماعی و نظم طبیعی همه اهمیت خاصی دارند. در دوره رمانتیسم، انسان به تنهایی خود آگاه میشود و فضای سوبژکتیو بر فضای رمانیتک حاکم است. فضای نمادین، فضای درونیشده، فضای وهمآلود و فضای گوتیک در این دوره دیده میشود. معماری رمانتیک معماری فضاهای ناشناخته، فضاهای مرموز و رازآلود، فضاهای تخیلی و درعین حال نوستالژیک است. در «دارالمجانین» جمالزاده با فضاسازی خود از حیاط خانه به گذشته رازآلود با نوستالژی نگاه میکند. در دوره رئالیسم، انسان اجتماعیِ عصر روشنگری دوباره بازمیگردد و یک بازنمایی دقیق و عینی از معماری و فضا داریم. فضا انسان را محدود می کند و انسان درون فضا معنی پیدا میکند. دیکنز و بالزاک در انگلستان و فرانسه هرکدام تصویری دقیق و عینی از لندن و پاریس ارائه میدهند و شهر سیطره فیزیکی دارد. شهر به عنوان یک شخصیت به ادبیات وارد میشود و یک رابطه دوطرفه میان شهر و ادبیات شکل میگیرد. توصیف شهر در «چشمهایش» نوشته بزرگ علوی نمونه خوبی از این ورود شهر به ادبیات است. در دوره ناتورالیسم، انسانها در قیاس با حیوانها توصیف میشوند و فضاها مانند زندانند و انسانها در این فضاها قدرت حرکت ندارند. «ثریا در اغما» از اسماعیل فصیح مثال خوبی است برای این نوع بازنمایی معماری در ادبیات. در دوره مدرنیسم، با انسانهای تنهاتر و از خودبیگانه مواجهیم، انسانهایی که با خود نیز ارتباط ندارند و فضاهای پاره پاره بیرون بازتاب دنیای ذهنی آنها هستند. در پروست، فضا و مکان و معماری، نقشه خاطره و حافظه شخصیت است و در جویس، شهر همان دنیای ذهن شخصیتهاست. در دوره مدرنیسم، اکسپرسیونیسم شکل میگیرد و شخصیتها گرفتار آن فضاها و معماری میشوند که خود در ذهن خود ساختهاند. در کافکا، فضا، نماینده کنترل و سیطره اجتماعی-سیاسی و روانی است و با بناهای تاریک و درحال سقوط بر سر قهرمانان و ساختمانهای کج مواجهیم. سوررئالیسم نیز درون مدرنیسم قرار دارد و معماری به تمامی دنیای خیال و ذهن راوی است. «بوف کور» مملو از چنین بازنمایی فضاست. در پستمدرنیسم با فضاهای مجازی سر و کار داریم، با فضاهایی که وجود خارجی ندارند و آدمهایی که در فضاهای جابهجاشده، گم شدهاند. فضاهای هزارتویی، فضاهای از هم پاشیده و فضاهای آپوکالیپسی/آخرزمانی، فضای تبعید و مهاجرت و غربت، فضای هایپر، معماری ناتمام و ادبیات ناتمام دنیای ادبیات پستمدرن را پر کردهاند.
نجومیان در پایان گفت: درواقع میتوان گفت که ادبیات و معماری هر دو گونههای خلق بسیار کهنی هستند. هر دو ساخت یک جهان هستند ولی با دو ابزار متفاوت، یکی با خشت و خاک و سنگ و دیگری با واژهها. هر دو ساخت یک روایت هستند. هر دو واکنشی هستند به سنگینی خاطره و ذهن. ساخت بنا و نگارش زبانی هر دو خاطره را شکل میدهند و حفظ میکنند. با نوشتن، ما خاطره را برای خود حفظ میکنیم. هر دو برای معنی دادن به تجربه هرروزه انسانی هستند. معماری و ادبیات هر دو صورتبخشی یا شکل دادن به زمان هستند. معماری، بنا، فضا و شهر در هر اثر ادبی کلید درک ما از جهان و دنیای اطراف ماست. زمانی که ما درونگرا میشویم فضاهای معماری در ادبیات هم درونگرا میشوند و زمانی که برونگرا میشویم، این فضاها به فضای خارجی معطوف میشوند. ما در «خانه زبان» گرفتاریم و این نقطهای است که معماری و ادبیات با هم یکی میشوند.
نیمه دوم نشست، با شعرخوانی حاضران از جمله حسن صفدری، رویا تفتی، فرزانه قوامی، علی قنبری، آذر کتابی، شهین منصوری آرانی، روناز کمالی، مبینا امیدی، بکتاش آبتین، فرشید فرهمندنیا، فرناز فرازمند، وحید مدحتی، سارو سان، منیره پرورش و مازیار مسگر همراه بود.