فرهنگ امروز/ نسیم خلیلی: نیمهشب است... تهرانِ سالهای دور... دهه٢٠ خورشیدی... سالهای نخستوزیری قوام. دانشجویان معترض و خسته دانشگاه تهران، فوجی شده، به سوی خانه علیاکبر سیاسی، رئیس دانشگاه آمدهاند تا بگویند روزهایی خوب ندارند آنگونه که رئیس خوشنام دانشگاه آرزو داشته است؛ علیاکبر سیاسی، با خاطرههایی خوش از دهکدههای دانشگاهی پاریس به ایران بازگشته بود و برآن بود که زندگی و روزمرگیهای دانشجویان زمانه خود را بسامان کند. او در کتاب خاطرات خود «گزارش یک زندگی» چنین روایت میکند «چندی پیش از جابهجاشدن دانشجویان در امیرآباد، شبی از میهمانی برمیگشتم. برخلاف انتظار، جمع کثیری از دانشجویان را پشت در منزل دیدم. با نهایت تعجب و ناراحتی خود را به دانشجویان رساندم و علت حضور آنها را در آنوقت شب پرسیدم. بعضی از دانشجویان بشقاب پر از پلو و مقداری نان خشک به من نشان دادند و گفتند: با این برنج نیمهخام و این نان خشک که به ما میدهند، چگونه میتوانیم زندگی کنیم؟ شیرهای حمام چکه میکنند و لولههای روشویی گرفته و قفلهای درها خوب بسته نمیشوند. گفتم: این مطلب را در عرض روز اظهار میداشتید نه ساعت ١٢شب پشت منزل من! به هرحال فورا برگردید فردا پس از تحقیق ترتیب درخواستهای شما را خواهم داد». آنچه در این خاطره، شناساننده و گواهی روشن از زیست روزمره و دشوار دانشجویان میتواند باشد، روایتی است که رئیس دانشگاه به این خاطره میافزاید؛ «فردای آنروز در نتیجه تحقیقات معلوم شد دانشجویان تا حدی حق داشتهاند. دستور دادم نمایندگان دانشجویان خودشان تهیه مواد غذایی را به عهده گیرند و فقط وسایل پختوپز توسط مدیرمسئول امیرآباد در دسترس دانشجویان قرار گیرد. همچنین عدهای از دانشجویان دانشکده فنی[،] کار تعمیر و درستکردن شیر آب و غیره را زیرنظر متخصصان امیرآباد انجام دهند. بعد از این هم مستخدمین دانشگاه وظیفه نظافت اتاقهای دانشجویان را نداشته باشند». در روزهای نزدیک به همین اعتراض شبانه به نان خشک و برنج خام، صدای شعارهای دانشجویانی در خیابان شاهآباد میآمد که فریاد «زندهباد مصدق» سرمیدادند و در پشتیبانی او در برابر نمایندگان ضدملی، تظاهرات و اعتراضی بزرگ را مدیریت کرده، حتی کشته داده بودند؛ همان جوان دانشجویی که مصدق نامش را میبرد و در تاریخ ثبت میشود، «رضا خواجهنوری» است. همزمانی این دو اعتراض دانشجویی نشان میدهد گوشهای مهم از زیست روزمره دانشجویان در آن روزگار، آمیزه طیفی از خواستها، نیازها و آرزوها بوده است؛ گاه دغدغه معیشت و خوراک و چکههای شیر حمام آنها را از درس و آرامش بازمیداشته، گاه رخدادهای سیاسی در مجلس، دولت و جامعه، آنان را در جایگاه گروههای کوچک مرجع جامعه متأثر میکرد؛ جامعهای که آرامآرام از لاک سنتی خود به درمیآمد.
دانشجویان روزنامهخوان تاریخ معاصر
دانشجویان با وجود مسألههای روزمره و دغدغههایی که مثلا برای برآوردن خوراک و خرید و تعمیر ابزارهای زندگی داشتهاند، اما چرا باز درباره مسألههای سیاسی جامعه، آگاهتر، آسیبپذیرتر و منتقدتر از دیگر بخشها به نظر میآمده، یا دستکم در تاریخ معاصر اینگونه نمایانده شدهاند؟ برای پاسخ به این پرسش زندگی، مشغولیتها و علاقهمندیهای روزمره دانشجویان را در تاریخ معاصر باید بازشناخت و به دنیای آنان راه یافت. روایت شده رویآوری دانشجویان به مطبوعات و خواندن روزنامهها نسبت به دیگر پدیدارهای فرهنگی بیشتر بوده است؛ آنان هرگاه بیحوصله و رها از درس و تعمیر شیر حمام خوابگاه و پختن خوراک لوبیا برای هماتاقیها میشدهاند، روزنامه میخواندهاند؛ روزنامههایی که آنها را از بسیاری مسألههای جاری آگاه و نگران میکردهاند. قاسم صافی در کتاب «تحقیقی در زمینهی کاربرد زمان فراغت دانشجویان دانشگاه تهران» که دستاورد پژوهشی به سال ١٣٥٤ خورشیدی به شمار میآید، به اهمیت مطبوعات در زمانهای آزاد دانشجویان اشاره کرده است «بررسی سیر تطور انتشار مجلات و روزنامهها در دورههای مختلف گذشته تاکنون نشان میدهد که توسعه مجلات، گرایش به مطالعه مطالب مندرج در روزنامهها به دلیل نیازمندیهای روزمره تمام طبقات جامعه بهویژه جوانان و دانشجویان بیشتر شده است. بهخصوص جرایدی که نقشی فوقالعاده و سازنده در تنویر افکار عمومی و دادن اطلاعات علمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد. [...] در بررسیهایی که در این زمینه به عمل آمد، روشن شد که دانشجویان گرایشی شدید به مطالعه مطبوعات دارند. بهطوری که ١٢/٨٢درصد کل پاسخگویان در یک روز غیرتعطیل از مطبوعات استفاده میکنند و هر نفر ٧٥دقیقه مطالعه مینمایند؛ یعنی بیش از یکساعت و یکربع و این نسبت بین دختران و پسران پاسخگوی یکسان بوده است». این همزیستی روزمره دانشجویان با مطبوعات در تاریخ معاصر از چند دیدگاه درنگآمیز مینماید؛ از یکسو آنها را از مسألهها و رخدادهای روز سیاسی و اجتماعی همواره آگاه نگه میداشته، در بسیاری زمینهها، واکنشهای پیاپی آنها را در برابر مسألهها و بحرانهای سیاسی در پی میآورده است. از دیگرسو، نشان میدهد آن دانشجویان بیشتر میپسندیدهاند زمانهای آزادشان را به مطالعه مطبوعاتی بگذرانند که در آن دوره بیش از هر رسانه دیگر از جنبه فکری امیدوارکننده بودهاند. صافی در اینباره مینویسد «شهرستانیها بیش از تهرانیها از مطبوعات استفاده کردهاند [...] گرایش شدید دانشجویان شهرستانی ساکن تهران شاید بدان علت بوده باشد که بیش از دانشجویان تهرانی به مطبوعات امیدوارند و نیز به علت رفع کمبودهایی که در خود میبینند، نیاز بیشتری به مطالعه احساس میکنند و از طرفی مطالعه مطبوعات برای دانشجویان تهرانی تقریبا عادی شده است و چون در اجتماع بزرگتری زندگی کردهاند و از امتیازات بیشتری برخوردار بودهاند، نیاز کمتری در خود احساس میکنند». اهمیت و نقش مطبوعات در زندگی روزمره دانشجویان اما آنجا بیشتر خود را مینمایاند که به دستاوردهای پژوهش قاسم صافی درباره بهرهگیری دانشجویان از سینما اشاره و میان این دو رسانه و پدیده مدرن مقایسه کنیم «تحقیقی که در این زمینه انجام شد، روشن گردید که دانشجویان خیلی کم به سینما رفتهاند بهطوری که از ٩٢٣نفر پاسخگو، فقط ١٣درصد آنها از سینما استفاده کردهاند». سرگرمیهایی چون سینما بدین ترتیب نقشی چندان در زیست روزمره دانشجویان در دهه ٥٠ خورشیدی نداشته است، درحالی که سینما پدیدهای نوین و بسیار جذاب به شمار میرفت. صافی درباره این بیمیلی میان دانشجویان آن روزگار چنین تحلیل میکند «دانشجویان به مشاهده فیلمهای سینمایی رایج در ایران گرایش نشان نمیدهند. شاید بدین دلیل که فیلمها به جای دادن ایدهآل و موارد ملموس زندگی، بیشتر جنبه تجارتی داشته است. [...] یا آنکه مسائل مطرحشده در فیلم با واقعیت زندگی جامعه فاصله دارد و نمیتواند به نحو مطلوب، عاملی موثر در تنویر فکر و تغییر در رفتار باشد». دانشجویان آن نسل، بیمیلی به سینما را گویا با رویآوری به ورزش جبران کرده بودند. این پدیده را در هیجانهای دانشجویان در هنگامه مسابقات میاندانشگاهی میتوان دید. جمشید صداقتکیش در خاطرههای روزانهاش به این مسأله در میان دانشجویان زمان خود در دهه ٣٠ خورشیدی اشاره کرده است؛ برپایه روایت او، دانشجویان پرانگیزه هنگام برگزاری مسابقههای والیبال میان دانشجویان تیمهای رشتههای نساجی و هنرسرا و مدرسه عالی بازرگانی، برای کاستن روحیه یکدیگر، ابزارهای تمسخرآمیز حریفان را میآوردند؛ بیل و کلنگ علیه هنرسرا، چرتکه علیه بازرگانی و کمان حلاجی و پنبه هم علیه نساجی. آنها همچنین شکلک کاپیتان تیم برق را روی مقوا کشیده، با گذاردن لامپ و چراغقوه، بهگونهای مسخره روشن و خاموش میکردند تا از روحیه تیم برق بکاهند.
وامهای شرافتی ١٥٠ تومانی
با گذر از این دادههای پراکنده تاریخی، آنچه درباره زندگی روزمره دانشجویان از روایت علیاکبر سیاسی درمییابیم، ما را با دانشجویانی رویاروی میکند که با وجود مشغلههای درسی، ناچار بودهاند برای بهترزیستن، بیشتر کارهای روزمره را خود انجام دهند، زیرا به نهاد دولتی یا پشتیبانی منظم چندان امید نداشتهاند. شاید همین پدیده است که رفتهرفته پیدایش تشکلهایی دانشجویی را در پی میآورد. این تشکلها آرامآرام میبالیدند و بیشتر به دلیل وابستگی به اندیشهها و گروههای سیاسی در دانشگاهها که گاه مورد توجه استادان دانشگاه نیز بودهاند، بیش از رویکردهای اجتماعی، کارکردهایی سیاسی مییافتند. روایت علیاکبر سیاسی در این میانه نشان میدهد دانشجویان پارهای رشتهها بهویژه فنی، به دلیل مهارتها همچنین نقشآفرینیها در بهبود زیست همدانشگاهیان، رفتهرفته به گروههایی عملگرا در گسترهای فراگیرتر از محفلهای دانشجویی بدل شدهاند. عباس عبدی، از کنشگران دانشجویی در دهه ٥٠ خورشیدی درباره ویژگیهای این دانشجویان در کتاب «جنبش دانشجویی پلیتکنیک تهران» مینویسد «متوسط سن دانشجویان در بدو ورود بالاتر از سن دیپلم بود، به معنای دیگر باتجربهتر و احیانا فعالتر از دانشجویان دانشکدههای مشابه بودند. تحصیل در رشته مهندسی نیز به نوعی عملگرایی و فعالبودن را بهعنوان یک خطمشی غالب میان دانشجویان رواج میداد». این دادهها نشان میدهد رشته دانشگاهی، در بسیاری از زمینهها بر زیست روزمره، معیشت، حتی هنجارهای رفتاری و کنشها و واکنشهای تاریخی دانشجویان اثر میگذاشته است.
هرچند البته برپایه این دادههای پراکنده تاریخی درباره زندگی روزمره دانشجویان در تاریخ معاصر، رشته دانشگاهی تنها معیار داوری درباره زیست روزمره، معیشت و دغدغههای دانشجویان در آن روزگار نمیتواند باشد. پژوهش میدانی امیرهوشنگ مهریار و رضا شاپوریان در میان دانشجویان دانشگاه پهلوی (شیراز کنونی) با نام «پژوهشی درباره مسائل و مشکلات دانشجویان ایران» که در بهار ١٣٥٠ در مجله «خرد و کوشش» منتشر شده است، دستاوردی جالب در شناخت زیست دانشجویان ایرانی در تاریخ معاصر پیشروی میگذارد. آنها با مقایسه دستاوردهای این آزمون و پاسخهای دانشجویان به آن در مقایسه با نمونه همسان درباره دانشجویان آمریکایی، نتیجه گرفته بودند مسألهها و دغدغههای دانشجویان ایرانی از دانشجویان آمریکایی بیشتر بوده است، بهگونهای زیستی دشوارتر داشتهاند. این دو استاد دانشگاه در آغاز دهه ٥٠ خورشیدی به بهرهگیری از دادههای این پژوهش، نمایی جالب از گستره زیست اجتماعی ایرانیان در تاریخ معاصر ارایه دادهاند که حتی تا امروز میتواند پیوستگی یابد «جوانان کشورهای درحال توسعه، ازجمله ایران، در مرحلهای انتقالی از تاریخ جامعه خود قرار دارند. از خصوصیات عمده این مرحله انتقالی تغییر سریع سازمان اجتماعی، درهمریختن نظامهای مادی و معنوی سابق و پدید آمدن معیارهای رفتاری فردی و جمعی تازهای است که شاید به آسانی با زمینه اساسی فکر و شخصیت فرد و توقعات و داوریهای افراد مهم اطراف او سازگار نباشد و به ناچار به یک سلسله کشمکشهای درونی شخصی و میانشخصی منجر گردد». آنچه به نظر میآید بخشی بزرگ از برهههای گوناگون زندگی دانشجویان ایرانی در تاریخ معاصر را دربرمیگرفته، جز مسألههای فکری و فرهنگی، همچون دیگر بخشهای گوناگون جامعه ایران، همنشینی آنان با فقر بوده است. این پدیده و پیامدهای آن، که حتی گاه دانشجویان را به انصراف از درسخواندن میکشانده، در بسیاری از دادههای تاریخی نمایان است. عباس عبدی در اینباره روایت میکند «یکی دیگر از مشخصات دانشجویان فقر نسبی آنان بود. بهطوری که اگر وامهای شرافتی ١٥٠تومانی را دریافت نمیکردند، بسیاری از آنها انصراف میدادند». آگاهیهایی نیز البته در این میانه وجود دارد که نشان میدهد شماری از کارگزاران دانشگاهی در آن روزگار دغدغه زیست دانشجویان را داشتهاند. روایتی از علیاکبر سیاسی درباره خاطرههایش از پایهگذاری شهرک دانشگاهی امیرآباد، نگرانیهای چنان کسانی را درباره دشواریهای زیست روزمره دانشجویان مینمایاند «از روزی که به ریاست دانشگاه انتخاب شدم، یکی از آرزوهای قلبیام ایجاد یک شهرک دانشگاهی بود. [...] ملاحظه وضع نابهنجار بسیاری از دانشجویانی که از شهرستانها میآمدند و ناچار بودند در مسافرخانهها یا در جاهای نامناسب دیگر خانه کنند، این فکر را تقویت میکرد». این نگرانیها و اندیشهها سرانجام پیدایش بزرگترین کوی و زیستگاه دانشجویان ایرانی را در امیرآباد در پی آورد که البته یکی از مرکزهای اصلی کنشهای اعتراضی آنها در تاریخ معاصر ایران شد.
* بخشی از سروده دانشجویان دانشگاه پلیتکنیک تهران که سالها درباره خود در مسابقهها و میتینگها میخوانده، همزمان پاهای خود را بر زمین میکوبیدند.
منبع: شهروند