فرهنگ امروز/ محسن خیمهدوز:
همانطور که جهان سینما، بخش گستردهای دارد به نام سینمای عامهپسند قصهگو که در چرخه تجارت صنعت سینما و برای سرگرمی مخاطب عام و گیشهای تولید میشود، (چون باید به بخشی از نیاز ضروری جوامع امروز جهان پاسخ دهد)، در بخش نمایش صحنهای هم تولید آثار تجاری، صنعتی و عامهپسند هم یک ضرورت است برای پاسخدهی به نیازهای همان بخش از جوامع. نمایش «الیور توئیست» در جهان تولیدات موسوم به «صنعت فرهنگ»، یک اثر تجاری عامهپسند و یکی از تجربههای نسبتا تازه (ولی نه بدون سابقه) صحنهای این روزهای آثار نمایش صحنهای ایران است. نمایش موزیکال-تجاریِ عامهپسند «الیور توئیست» اولین تجربه نمایش موزیکال صحنهای ایران نیست، زیرا در تئاترهای موسوم به «تئاتر آزاد» هم چنین تجربیاتی انجام شده و میشود، هرچند در سطحی نازلتر. بااینحال «الیور توئیست» از منظر موزیکال- تجاری عامهپسند، در همان بخش «تئاتر آزاد» قرار میگیرد، هرچند در سطحی منظمتر و با تولیدی بزرگتر و فنیتر. اما تئاتر عامهپسند تجاری، برخلاف سینمای عامهپسند تجاری، حاوی یک تناقض درونی است؛ تناقضی که اینگونه تئاترها در همهجای دنیا به آن دچارند و در نمایش موزیکال- تجاری «الیور توئیست» هم وجود دارد؛ تناقضی که مربوط است به «ضدیتِ اثر با ماهیتِ خودِ اثر». نمایش موزیکال- تجاری عامهپسند «الیور توئیست» از یک طرف برای بازار مصرف تولید شده و از طرف دیگر، بازار مصرف عامهپسند قادر به استفاده از آن نیست و این برخلاف وضعیت سینمای عامهپسند تجاری است که هم برای بازار تجارت ساخته میشود و هم عامه مردم قادر به دیدن آن و استفاده از آن هستند.
به عبارت دیگر، از یک طرف سطح معنایی، روایی و دراماتیک نمایش «الیور توئیست» در سطح فهم عامه و بازار و با هدف تجاری تنظیم شده و از دیگر سو عامه مردم، بهویژه اقشار کمدرآمد قادر به تماشای این اثر نیستند. بنابراین نمایش موزیکال- تجاری عامهپسند «الیور توئیست» هم اسیر این تناقض درونی خود است و قادر نشده از آن عبور کند. اما چرا چنین نمایشی برای بازار تولیدات «صنعت فرهنگ» جذاب است و با تضمین فروش میکند؟ پاسخ در دو نکته نهفته است:
۱- وجود نیاز اجتماعی بازار «صنعت فرهنگ» به «سیرک» و «دورهمیهای ریتمیک» در اوقات فراغت جامعه خسته.
۲- رهابودن نمایشهای تجاری عامهپسند از ویژگیها و استانداردهای نمایشهای هنری.
در نمایش صحنهای «الیور توئیست»، پیوند این دو مورد، با ایجاد یک ویژگی تحقق یافته و آن ویژگی، موزیکالبودن اثر است. بنابراین موزیکالبودن نمایش «الیور توئیست» را:
- نه دلیل و نشانهای برای هنریبودن اثر باید دانست (زیرا چنین نمایشهایی اساسا و اصولا فاقد ماهیت هنری هستند و فقط از جنس صنعتند؛ صنعتی که نهایتا میتواند به اوج ظریفکاریهای فنی برسد و نه بیشتر و واضح است که ظریفکاری در هیچ صنعتی، آن را به «هنر» تبدیل نمیکند).
- نه دلیل و نشانهای است برای ارزشگذاری منفی و تبلیغی برای ندیدن و بهحسابنیاوردن اینگونه آثار (زیرا نادیدهگرفتن تولید اینگونه آثار، نادیدهگرفتن بخشی از نیازهای ضروری اجتماعی است که اگر درست پاسخ داده نشود، منجر به نوعی افسردگی پنهان در جامعه میشود، آن هم در جامعهای مانند ایران که در تقویم سالانهاش تقریبا ماهی وجود ندارد که به دلایل مختلف، تئاترهایش به تعطیلیهای چندروزه دچار نشوند).
بنابراین ساخت چنین آثاری، مطابق با خواست و نیاز بازار مصرف (و نه الزاما مناسب با استانداردهای هنری) نهتنها بد نیست که یک ضرورت است؛ ضرورتی که در ایران بسیار دیر به آن پاسخ داده شده است. اما در ایران امروز که همه منابع در انحصار دولت و نهادهای دیگر است، از جمله دو منبع مهم مالی و سرمایهای (پولی و اعتباری)، ساخت چنین آثاری، حتی با وجود همان تناقض درونی اثر، باز هم در انحصار عدهای خاص باقی خواهد ماند تا زمانی که خود تئاتر و خود موسیقی بهمثابه دو اثر ملی و دو نیاز ملی، به رسمیت شناخته شوند (که البته در ایران فعلی چنین نیست و معلوم هم نیست در کدام آینده چنین خواهد شد). اگر این تنگناهای زمینهای (کانتکسچوال) ساخت اینگونه آثار را در کنار آن تناقض درونی (تسکتچوال) بپذیریم، درآنصورت باید گفت که اولین و بزرگترین آسیبی که تئاترهای تجاریِ عامهپسندِ موزیکال را تهدید میکند، انحصاریشدن تمام پروسه تولید، ساخت، اجرا، استفاده مخاطب و سودمندی عوامل خواهد بود. آسیب دیگری که اینگونه نمایشهای تجاری عامهپسند میتوانند داشته باشند، عادتدادن بازیگران و نویسندگان و سازندگان تئاترهای هنری به سهلانگاری، نادیدهگرفتن تألیفات اورجینال، کفایتکردن به پربودن سالن در همه اجراها، سطحیشدن بازیها (که در نمایش موزیکال- تجاریِ «الیور توئیست» بهشدت وجود دارد) و ترویج سطحیانگاری در موسیقیهای ارکسترال است. برای پرهیز از این آسیبها، چند راهکار مقدماتی وجود دارد:
۱- صنعتبودن اینگونه آثار جدی گرفته شود (همانطور که در غرب جدی گرفته شده).
۲- تمایز بین آثار صحنهای تجاری عامهپسند و آثار هنری، درک و شناخته شود.
۳- تمایز بین «مخاطب» و «تماشاگر» فهمیده و شناخته شود.
۴- از اشتباهی که سینمای تجاریِ عامهپسند قصهگو مرتکب شد، بهشدت پرهیز شود؛ اینکه فریب پربودن سالن و بهفروشرفتن تمام بلیتها را نخورند و اینگونه آثار را به «پارادایم مسلط» آثار صحنهای تبدیل نکنند.
۵- تمایز منطقی و عملی «نقد» و «آسیبشناسی» شناخته و فهمیده شود و در نظر بگیرند که آثار صحنهای تجاریِ عامهپسند، «نقدشدنی» نیستند و در بهترین حالت، فقط «پاتولوژیپذیر»ند، زیرا نقد (همراه با آسیبشناسی) منحصرا به آثار هنری مربوط میشود.
۶- منتــقدان و نویسنــدگان تئاتری، اشتــباه سینمایینویسان چهار دهه ۴۰، ۵۰، ۶۰ و ۷۰ ایران را تکرار نکنند؛ اینکه مثل آنها که آثار موفق سینمایی در عرصه تجارت فرهنگ را با اصطلاحات نامعتبری مانند «فیلمفارسی» نادیده گرفتند، آثار نمایشی- تجاری مانند «الیور توئیست» را به دلیل تجاریبودن، عامهپسندبودن، صنعتیبودن و هنرینبودن، نادیده نگیرند و بیارزش اعلام نکنند، بلکه برعکس، به آسیبشناسی فنی و پاتولوژی دقیق تکنیکال اینگونه آثار بپردازند تا راه برای شکلگیری آثار صحنهای صنعتی، تجاری و عامهپسند فاخر و ملی هم بهتدریج هموار شود؛ آثاری که افراد هر دو طبقه پردرآمد و کمدرآمد بتوانند از آنها دیدار کنند و لذت ببرند.
۷- آثار تجاری عامهپسند صحنهای که در سطح «صنعت فرهنگ» تولید میشوند، متعلق به تمام شهرها و شهرستانهای ایرانند و نهفقط متعلق به پایتخت ایران. منحصرکردن تجارت صنعت فرهنگی در حوزه آثار صحنهای، بهتدریج مرگ این آثار را به دنبال خواهد داشت.
روزنامه شرق