فرهنگ امروز/ رحیم فروغی:
بیگمان سخن یا سکوت هر انسانی درباره هر موضوع، و نیز حضور یا غیابش در هر موقعیتی، معنا دارد. چگالی این معنا به اهمیت آن موضوع و موقعیت، و نیز اهمیت آن انسان بستگی دارد. در بزنگاههای تعیینکننده و خطیر سیاسی اجتماعی، در سطوح ملی و منطقهای و جهانی، چگالی معنای صدا یا سکوت، و حضور یا غیاب انسانهای مهم چند چندان میشود. بنابراین گفتار یا ناگفتار و نیز رفتار یا نارفتار شاعران، نویسندگان، اهل هنر، و روشنفکران هر جامعه، البته اگر مسلح به چشم مرکب باشند، که اگر نباشند بیگمان باید در اصالتشان تردید کرد، معنادار و بسیار معنادار است. اما وقتی به مرحلهی تاثیر این معنا در موضوعها و موقعیتهای مورد مداخلهی سلبی و ایجابی میرسیم، نتیجه متفاوت و متناقض است. یعنی اینکه این چگالی معنا گاهی عمل میکند و گاهی عمل نمیکند. گاهی تاثیر میگذارد و گاهی خنثی است. با مطالعهی رویدادهای مهم معاصر در سطوح ملی و منطقهای و جهانی، به این نتیجه میرسیم که این معنا به ندرت عمل میکند و بیشتر خنثی است. نگاه دقیقتر، نشان میدهد که تاثیر یا خنثایی این معنا، بیشتر به همسویی یا ناهمسویی با خواست اهل سیاست، خواه مستقر و خواه در سودای استقرار، بستگی دارد. (همینجا توضیح دهم که منظور از سیاست در این یادداشت معنای سلبی و مصادرهشدهی آن است.) برشمردن مصداقهای این تاثیر و خنثایی را به خوانندگان وامیگذارم. نتیجه میگیرم که این معنا بیشتر وقتها مصادره میشود و یا به عبارت دیگر مورد استفاده یا سوءاستفادهی اهل سیاست قرار میگیرد. معنایی که شاعر و نویسنده و روشنفکر تولید میکند، مبتنی بر فهم چند لایهی رویدادها و پدیدههاست که به گفتهی محمد مختاری با برخورداری از چشم مرکب ممکن میشود؛ اما همین معنا برای اتصال به میدان فعلیت فرهنگی و اجتماعی، با متر و معیار و صلاحدید اهل سیاست سنجیده میشود. استمرار این روند و تکرار موارد خنثایی این معنا، گاهی به خنثایی شاعران و نویسندگان و روشنفکران انجامیده، و نفس تولید این معنا را نیز با تردید روبهرو کرده است.
سکوت بسیاری از تولیدکنندگان بالقوهی معنای پرچگالی پیشگفته را در برابر رویدادهای اخیر خاور میانه، و ازجمله آخرینش یعنی تصمیم تعیینکنندهی ترامپ، با همین مصادره و سوءاستفاده میتوان توضیح داد. آنقدر این معنا نادیده انگاشته شده است، آنقدر صداها و سکوتها و حضورها و غیابها، وقتی همسو با خواست اهل سیاست بودند به مطلوب آنان مصادره شدند، و در وقتهای ناهمسویی نادیده و ناشنیده گرفته شدند، که دیگر این معنا موضوعیت خود را از دست داده، و ابزار تولید آن یعنی همان چشم مرکب، که هزار توی پدیدهها را میدید، در کنجی بیاستفاده مانده و زنگار گرفته است. ژرفاندیشان اهل فرهنگ، به نفع سیاستمداران سطحینگر عقب نشستند و میدانهای تصمیمگیری برای انسان و جهان، در آستانهی مصادرهی کامل اهل سیاست قرار گرفت.
در همه جا، و از جمله در جهان عرب، البته بودهاند و هستند شاعران، نویسندگان و روشنفکرانی که در برابر این مصادره در همسوییها و انکار در ناهمسوییها، مقاومت کردهاند و میکنند. برشمردن نامها و توضیح تلاشهایشان در این عرصه، از حوصلهی این سطرها بیرون است. تنها به علی احمد سعید (آدونیس) اشاره میکنم که عنوان یادداشت را نیز از او وام گرفتهام.
سال ٢٠١٥ انتشارات دارالساقی بیروت کتابی از آدونیس منتشر کرد، به نام «غبار شهرها، بیچارگی تاریخ». این کتاب شعرها، یادداشتها، نامهها و واکنشهای نوشتاری او را دربارهی رویدادهای سالهای اخیر خاورمیانه دربر میگیرد، که در تاریخهای مختلف در روزنامهها و نشریههای گوناگون عربی منتشر شدهاند. نگارنده که همان روزها با نگرانی این نوشتهها و بازتابهای آنها را در مطبوعات عربی پیگیری میکرد، اکنون با فاصلهی چند ساله سرگرم مرور یکجای این نوشتههاست. به باور من چشم مرکب محمد مختاری، که بیگمان آدونیس از همان شروع نوشتن ثابت و متحول به آن مسلح بوده است، پشت سطر سطر این کتاب پیداست. روز سهشنبه دوازدهم ژوئن ٢٠١١ وقتی نامهی سرگشادهی او خطاب به رییسجمهور سوریه در روزنامهی السفیر لبنان منتشر شد، خشم آنانی را که دل در گرو بهار عربی داشتند، برانگیخت. حتی بسیاری از شاعران، نویسندگان و روشنفکران عرب واکنش نشان دادند و آدونیس را به همسویی با قدرت سیاسی مستقر متهم کردند. او در سیزدهم ژوئیه همان سال نامهی سرگشادهای نیز خطاب به معترضان در همان روزنامه منتشر کرد. رویارویی سختی میان او و معترضان در طیفهای مختلف در گرفت و رسانههای عربی میدان این رویارویی شدند. آدونیس که سالها پیش مبارزه در شکل سیاسی مصطلح را واگذاشته بود و در پروژهی ثابت و متحول به شناختی عمیق از تاریخ و فرهنگ ایستای منطقهی تمدنی خود پی برده بود، در تمام این سالها در میانه ایستاد و از دو طرف آماج حمله شد. منظورم از ایستادن در میانه فقط به این معناست که او نه با اینها بود و نه با آنها، بنابر این هم اینها و هم آنها او را نواختند. ایستادن او در میانه هرگز به این معنا نیست که او راهحل میانه و بهاصطلاح مرضیالطرفینی را پیش میگذاشت. اتفاقا او در نقطهای بسیار دور از این هر دو ایستاده بود و در این، به قول مختاری، عریانی همه چیز و فوران تصویرها، صحنه را مینگریست. آدونیس در نوشتههایی که در این کتاب مجموع شدهاند، با دقت به تولید همان معنای با چگالی بالا پرداخت و در عین حال تلاش کرد با پاسداری از این معنا، آن را از دسترس مصادرهی اهل سیاست، در هر سو که باشند، دور نگاه دارد. بیگمان اتصال این معنا به میدانهای فعلیت، در اختیار آدونیس نیست که اگر بود انسان خاورمیانه اکنون حال و روز بهتری داشت.
در برهههایی گریز و گزیری از ایستادن با فاصله در کنار اهل سیاست نیست. کنار، یعنی این که سخن اهل اندیشه با حرف اهل سیاست در لفظ یکسان است، و با فاصله، یعنی این که این سخن و آن حرف در معنا متفاوتند. اهمیت در همین فاصله است. در پررنگکردن این فاصله. در به رخکشیدن این فاصله. همسایگی به معنای همسوییهای اندک و ناهمسوییهای بسیار است. گاهی بهناگزیر اهل اندیشه و اهل سیاست همسایه میشوند، اما فراموش نکنیم که این دو فقط سایههای مشترک دارند و هر کدام در ذات خود یگانه و جدا از یکدیگرند. میشود و باید درباره و در برابر آنچه این روزها بر خاورمیانه و بهویژه بر سرنوشت قدس و فلسطینیان میگذرد، گفت و نوشت. ترس از همصدایی، سکوت را تحمیل میکند و سکوت نیز در این هیاهو شنیده نمیشود، معنا نمیشود. وقتی سخن را بهآسانی مصادره میکنند، سکوت از پیش مصادره شده است. اگر از انطباق سایهمان با کسی که نسبت چندانی با او نداریم بترسیم، باید از ایستادن صرفنظر کنیم، باید بنشینیم، باید بخوابیم، باید محو شویم. شاعران، نویسندگان، و روشنفکران باید بایستند و معنای موردنظرشان از ایستادن را نیز به سایهشان الصاق کنند. باید از این ایستادن حراست کنند تا مصادره نشود. شکل هر ایستادنی معنای مخصوص دارد. ایستادن نویسنده با ایستادن اهل سیاست متفاوت است. چه باک که بنا به زاویهی تابش خورشید شرایط، گاهی سایهها بر هم بسایند. سخن نویسنده از سنخی دیگر است و حرف اهل سیاست از قماشی دیگر. فاصله باید در شکل ایستادن و سنخ سخن باشد، و تولید این مهم از ابزار چشم مرکب برمیآید. میشود گفت ما با شماییم و از شما نیستیم. چگونهگفتن «ما با شماییم» خود «با شما نیستیم»اش را تضمین خواهد کرد.
روزنامه شرق