شناسهٔ خبر: 53956 - سرویس دیگر رسانه ها

برای ادبیات فارسی برای همیشه استاد

استاد شفیعی کدکنی سالهاست مرشد شلوغ‌ترین کلاس درس دانشگاه است، همه مدل دانشجویی پای درس استاد دغدغه‌مند می‌نشینند

فرهنگ امروز/ ابوالقاسم رحمانی: باران آرام می‌بارید، آنقدر زیاد نبود که قدرت قدم زدن را از آدم بگیرد ولی بوی نم خاک خوبی از زمین برخاسته بود؛ آن هم زمین دانشگاه تهران، آن هم در مسیر کلاس دکتر شفیعی‌کدکنی. کلاس ساعت 10 صبح بود و به رسم همیشگی کلاس‌ها خیلی قبل‌تر باید رفت و جا گرفت؛ وگرنه روی زمین نشستن و کنار در کلاس یا حتی خیلی عقب‌تر از در کلاس ایستادن نصیب آدم می‌شود که البته آن هم دلچسب است. به قول اساتید و دوستان مگر چند شفیعی‌کدکنی داریم؟

مجسمه فردوسی ورودی دانشکده ادبیات را رد کردم و وارد راهرو شدم. پله‌ها را که بالا رفتم، حرکت غالب دانشجویان به سمتی بود که کاملا مسیر کلاس را نشان می‌داد، حتی اگر نام و شماره کلاس را هم نمی‌دانستم، پیدا کردنش مشکل نبود. کمی دیر رسیده بودم. استاد آمده بود و من هم آماده نشستن روی زمین بودم، چون محال بود صندلی خالی مانده باشد و نمانده بود. فضای کلاس طوری است که همه دوست دارند. چه آنهایی که از بخت خوبشان واحدی را با استاد پاس می‌کنند و چه آنهایی که از درس و کار و مشغله‌شان زده‌اند تا قبل از ساعت ۱۰ صبح به کلاس برسند، روحانی و دکتر و مهندس هم ندارد همه در شلوغ‌ترین کلاس دانشگاه تهران حاضر هستند.

به قول دوستان کلاس سنگین است، اما جذاب و خواستنی، حتی اگر تمام ساعات تدریس صرف نگاه کردن به استاد شود. هر چند نمی‌شود از چنین کلاسی دست خالی بیرون آمد. همهمه‌ای نبود، همه مستقیم به استاد نگاه می‌کردند و محو سخنانش بودند. طنزی هم اگر بین سخنان بود کسی نمی‌خندید، نه اینکه متوجه نشده باشند، آنقدر واقعی و ملموس بود که گویا همه به همان بیان کنایه‌آمیز فکر می‌کردند و سعی داشتند برداشتی کنند. یادداشت‌نویسی‌ها گاهی آنقدر مو به مو و پرسرعت بود که برای من که کارم خبرنگاری و این موضوع عادی است هم لحظاتی عجیب به نظر می‌رسید؛ کلمه ای هدر نمی‌شد و اگر هم کسی عقب می‌افتاد احتمالا محو سخنان بود وگرنه استاد خوب می‌دانست چگونه سخن بگوید تا همه بتوانند قدر فهم‌شان بفهمند و بنویسند. چون فکر گزارش‌نویسی از کلاس را در سر داشتم، نیاز بود لابه‌لای دوربین‌ها و گوشی‌هایی که صوت و تصویر استاد را ضبط می‌کردند، من هم تصویری داشته باشم. از لابه‌لای جمعیت چند عکس گرفتم. در همین حین استاد سراغ موضوع جذاب و مهمی رفت. از ابتدا در همین باب سخن می‌گفت اما حالا به قسمت‌های حساس رسیده بود. من هم گوشی را درون جیبم قرار دادم و خوب به حرف‌ها گوش کردم؛ حرف‌هایی که نمود واقعی آنها، همین بیرون دانشگاه، همان روبه‌رو نماد آموزش عالی کشور، درون پاساژهای کوچک و بزرگ محدوده انقلاب در جریان بود. پوسترها و تراکت‌های آن نیز الی ماشاا... هم روی نرده‌های سبز دانشگاه تهران جا خوش کرده بود و هم در و دیوار شهر را با چسب‌های سیریش‌شان کثیف کرده بودند. ترجمه؛ فلان تومان، ترجمه تخصصی؛ فلان تومان، پایان‌نامه، تحقیق و پژوهش و گاهی حتی مدرک؛ فلان تومان، این همان سوژه‌ای بود که داد استاد را برآورد.

می‌گفت، خیلی‌ها، خیلی از دانش‌آموختگان، اساتید و... می‌روند درس می‌خوانند، مدرک می‌گیرند و در رشته‌ای متخصص می‌شوند اما می‌بینیم چقدر ساده به دانش و تخصص‌شان تعدی می‌شود. روی در و دیوار این شهر پر شده از آگهی‌هایی که تخصص را به بهای اندک می‌فروشند. این موضوع با فرهنگ جامعه ما ارتباط دارد. فرهنگ جامعه از هرچیزی مهم‌تر است. در بسیاری از کشورها هم همین‌طور است؛ اما آنجا به این موضوعات توجه می‌شود و دولت جلوی این موارد می‌ایستد. کاری هم ندارد مقابله کردن با اینها اما متاسفانه دولت ما به این موضوع توجه خاصی ندارد و با اینکه می‌تواند با آنها مقابله نمی‌کند. من مشکل مالی ندارم. برخی دیگر از اساتید هم مشکل مالی ندارند، اما خیلی‌ها این‌طور نیستند و مشکلات مالی و معیشتی بسیاری دارند و گاهی مجبور می‌شوند به این ورطه بیفتند و تخصص‌شان را به بهای اندکی بفروشند.

صحبت‌ها تنها درباره این موارد  نبود، اما آن چیزی که در حضور من شنیده شد و استاد بیان کرد همین‌ها بود و اینها خیلی مهم بود؛ آنقدر مهم و ملموس که اگر دانشکده نزدیک‌تر از فاصله فعلی با خیابان انقلاب بود و پنجره‌ها هم باز بودند، صدای فریاد فروشندگان همین تخصص‌ها به گوش می‌رسید.

علیرضا قزوه:شفیعی کدکنی خود را استاد خطاب نمی‌کند

استاد شفیعی‌کدکنی در روزگار ما بسیار نادر هستند. کلاس‌ سه‌شنبه‌های ایشان به عنوان یکی از بهترین کلاس‌های درسی ادبیات در ایران مورد توجه است. من فکر نمی‌کنم کلاسی به این پرباری در جایی وجود داشته باشد. ایشان استادی است که به هر حال با دانش بسیار و احاطه کامل به عرفان اسلامی‌، ادبیات فارسی و حوزه‌های دیگر علوم همچنان خودش را یک معلم ساده می‌نامد. این موضوع می‌تواند الگویی باشد برای همه کسانی که با تفاخر نام استاد دانشگاه را به خود خطاب می‌کنند. ما استادی بالاتر از شفیعی‌کدکنی نداریم. ایشان به نوعی علامه هستند؛ ولی هیچ وقت نشنیده‌ام که خودشان را استاد خطاب کنند. ایشان خودشان را همیشه معلم خطاب می‌کنند و این درسی است برای بقیه استادان ما. من سر کلاس ایشان یک بار بوده‌ام. یادم هست که آن روز می‌خواستم برای دفاع از دکتری خودم به تاجیکستان بروم. بدون اینکه به ایشان چیزی بگویم ایشان گفت بمانید که با شما کار دارم. یک برگه‌ای نوشتند برای استادان دانشگاه تاجیکستان. در آن نامه که در همان دانشگاه مانده است‌، من را به عنوان یکی از شاعران ایرانی معرفی کردند و گفتند هر چه ایشان می‌نویسند مورد توجه و دقت باشد؛ چون ارزشمند است برای پژوهش. وقتی برای دفاع رفتم و این برگه را دادم همه به احترام ایشان ایستادند. می‌خواهم بگویم به احترام نام ایشان نه در ایران؛ بلکه در کشورهای دیگر هم از جای برمی‌خیزند و ایشان مورد احترام جامعه جهانی هستند.

یک بار منزل‌شان به همراه امیری اسفندقه رفتیم. بسیار انسان فروتنی هستند و در خانه خودشان اجازه نمی‌دهند کسی برای میهمان چایی بیاورد و خودشان این کار را انجام می‌دهند. مثل بعضی‌ها نیستند که خودشان را پیر و قطب بدانند. ایشان عوالمی دارند که هر کدام از آنها باید مورد دقت باشد؛ چون همه آنها درس‌های اخلاق است. ایشان انسان بسیار متواضعی هستند و بیشترین وقت را صرف پژوهش و تحقیق در مورد ادبیات ایران می‌کنند و هر آنچه می‌نویسند قابل‌استفاده برای ایران و جهان است.

افشین علا: شفیعی کدکنی گوهرشناس است

دل من گرفته اینجا ز خزان ز برگریزان
تو نظر سوی ما کن که خزان شود گریزان
نه فقط من از تو خواهم که قدم نهی به چشمم
که ز هر جهت محبان، که ز هر طرف عزیزان
تو بیا به خلوت ما که به لب رسانده جان را
هنر هنرفروشان، سخن سخن‌ستیزان

این شعر را  برای ایشان گفتم چون ارادت زیادی به استاد دارم. استاد شفیعی‌کدکنی از نوادر روزگار ما است؛ از نسلی که بزرگان آن یکی یکی از بین ما رفته‌اند. شاید ما دیگر شبیه ایشان نداریم؛ هم تسلط به اصلوب شعر و  هم اشراف بر علم ادبیات دارند. معمولا ادبا و شعرا را در دو بخش تقسیم می‌کنند؛ برخی شاعران بزرگی هستند و برخی شاعر نیستند و ادیب هستند و شعرشناس. استاد  شفیعی‌کدکنی جامع هر دو طرف است. هم شاعر صاحب‌سبک و پیشرویی هستند؛ چه در سبک خراسانی و چه در شعر نیمایی و هم در شناخت ادبیات فارسی و تاریخ ادبیات. ما هم‌تراز ایشان را نداریم. بی‌سبب نیست که در مکتب ایشان بزرگان زیادی درخشیده‌اند. شاید یکی از سرشناس‌ترین آنها زنده‌یاد قیصر امین‌پور باشد. قیصر امین‌پور ضمن اینکه اشراف کامل بر ادبیات کهن داشت، شاعری ماندگاری در ادبیات ایران‌ و استاد مسلم در ادبیات فارسی بود. آقای شفیعی‌کدکنی هم بسیار به ایشان عشق می‌ورزید و بالاترین امتیازها را به ایشان ‌داد.

من یادم هست در تشییع جنازه قیصر امین‌پور، استاد شفیعی‌کدکنی بسیار گریه می‌کردند. من ندیده بودم که ایشان تا آن موقع آنقدر بی‌قرار باشند. دلیل این اتفاق این است که خود ایشان گوهرشناس است و می‌داند چه کسی را از دست داده است.

منبع: فرهیختگان