فرهنگ امروز/رضا اسماعیلی:
اشاره:
امام حسن مجتبی(ع) فرمود:«هر که با علماء بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و اندیشه اش باز و توسعه می یابد و بر معلوماتش افزوده می گردد و به سادگی می تواند دیگران را هدایت نماید.»(إحقاق الحقّ : ج ۱۱، ص ۲۳۸، س ۲)
«الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.»ر همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایت شان کرده ، و آنها خردمندان اند.(قرآن کریم، سوره زمر، آیه ۱۸)
قبل از طرح بحث، اجازه بدهید بگویم پیش از نگارش این یادداشت، به مصداق آیه (۱۸) سوره الزمر، همه حرف ها
را – موافق و مخالف – شنیده و همه دیدگاه ها را بررسی کرده ام و با احترام به همه دوستان و خوبانی که نظر دیگری دارند، از منظر قرآنی و به قصد روشنگری به طرح این بحث پرداخته ام. هدف اصلی از قلمی کردن این مطلب نیز، چیزی جز این نیست که جامعه را به تامل دقیق تر و عمیق تر در کاربرد بعضی از واژگان، تعابیر و مفاهیم دینی فرا بخوانیم. ادعایی هم بر درستی مطلق و صد در صد دیدگاه خویش ندارم.
چون از عالمان عامل و عارفان کاملی همچون حضرت امام، مقام معظم رهبری، علامه طباطبایی، علامه جعفری، آیت الله
مطهری، آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله جوادی آملی و سایر روشن اندیشان دینی آموخته ام که عرصه علم و اندیشه و معرفت، عرصه تعصب، تنگ نظری، جزم اندیشی و مطلق انگاری نیست. عرصه تعامل، گفت و گو و روشنگری است. ما باید آستانه نقدپذیری خودمان را بالا ببریم و از بزرگان دین شیوه گفت و گوی علمی و تحمل نظر مخالف را بیاموزیم. باید در برابر کسانی که با نظر و دیدگاه ما مخالفند، سعه صدر داشته باشیم، و به جای برافروختن، تهمت زدن و بیانیه های آتشین صادر کردن، در فضایی آرام به مباحثه و مفاهمه بنشینیم.
چرا که بر اساس آموزه های قرآنی و سنت و سیره نبوی اگر اختلاف نظر به مجرای صحیح – تعامل و گفت و گوی سازنده علمی – هدایت شود، نه تنها امری ناپسند و مذموم نیست، بلکه باعث هم افزایی، رشد و بلوغ فکری جامعه نیز خواهد شد. چنان که مولی الموحدین، حضرت علی(ع) در نهج البلاغه راه حل اختلافات دینی را پیروی از سنت و ولایت و پرهیز از خودرایی و هواپرستی می داند و می فرماید:
«فَیَا عَجَباً! وَ مَا لِیَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَی اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِی دِینِهَا، لَا یَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِیٍّ وَ لَا یَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِیٍّ وَ لَا یُؤْمِنُونَ بِغَیْبٍ وَ لَا یَعِفُّونَ عَنْ عَیْبٍ، یَعْمَلُونَ فِی الشُّبُهَاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ، الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا، مَفْزَعُهُمْ فِی الْمُعْضِلَاتِ إِلَی أَنْفُسِهِمْ وَ تَعْوِیلُهُمْ فِی الْمُهِمَّاتِ عَلَی آرَائِهِمْ، کَأَنَّ کُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِیمَا یَرَی بِعُرًی ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْکَمَاتٍ.
ترجمه: در شگفتم، و چرا در شگفت نباشم از خطاهای این فرقه های گوناگون که هر یک را هم در دین خود حجّت و دلیلی دیگر است. از هیچ پیامبری پیروی نمی کنند و به هیچ وصی پیامبری اقتدا نمی نمایند و به غیب ایمان ندارند و از عیب نمی پرهیزند. اعمالشان شبهت آمیز است و در طریق امیال و هواهای نفسانی خود گام می زنند. هر چه را که خود پسندند نیکش دارند و هر چه را که ناخوش دارند منکر شمارند. در مشکلات به افکار و اندیشه های خود پناه می برند و در مبهمات به آرای خود تکیه دارند. هر یک از آنها گویی که خود پیشوای خود است و چنان پندارد که خود محکم ترین دستگیره ها و استوارترین وسیله هاست.»
(نهج البلاغه ، خطبه ۸۷٫)
از همین رو با احترام و فروتنی تمام؛ از همه عالمانی که دغدغه دینی و قرآنی دارند می خواهم اگر خطا و لغزشی در بطن و متن این نوشتار دیدند، مرا بزرگوارانه بنوازند و متذکر شوند تا بیش تر بیاموزم.
به هر شکل، همچنان که از عنوان یادداشت پیداست – این نوشتار فتح بابی در حوزه «واژه شناسی قرآنی» شعر آیینی است، که راهی پر پیچ و خم، نرفته و نکوبیده است، و ما در این حوزه – بی هیچ تردیدی – هنوز در آغاز راهیم. امید آن که عالمان دینی و اصحاب فکر و فرهنگ با ورود به این عرصه علمی و روشنگری های عالمانه، تشنگان معرفت را سیراب سازند – ان شاءالله.
تاملی در معنای قرآنی واژه «ارباب»
«یک چیزهائی هست که گفتن آنها هیچ گشایشی و هیچ فتوحی در ذهن شنوندهی شما به وجود نمیآورد، هیچ بهجتی در جان مستمع شما به وجود نمیآورد؛ این ها را نگوئید. آن چیزهائی را بگوئید که دل ها را نرم می کند، خاشع می کند، آن چیزهائی را بگوئید که می تواند مستمع شما را به پیمودن راهی که آن بزرگوار رفت، تشویق کند. این ها فکر لازم دارد، آموزش لازم دارد؛ کار، آسان نیست.(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مدّاحان آل اللَّه -۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱)
کلمه «ارباب» که در سال های اخیر بسیار در شعر و نوحه های عاشورایی به کار می رود و تبدیل به یک «مُد مذهبی» شده است، نوعی تساهل و تسامح در گزینش و استخدام واژگان برای به تصویر کشیدن سیمای بزرگان دینی است.
بی هیچ شکی استفاده از واژه «ارباب» توسط محبان اباعبدالله(ع) از سر ارادت و شیفتگی است، ولی با تامل در معنای قرآنی این واژه در می یابیم که با «ارباب» خواندن امام حسین نه تنها او را بزرگ نمی کنیم، بلکه ناخواسته جایگاه و شأن الهی و انسانی آن امام همام را در چشم جهانیان متزلزل می سازیم.
این واژه به صورت صریح چهار بار در آیات قرآن به معنای خدایان دروغین آمده است ( یوسف، آیه ۳۹ – آل عمران، آیه ۶۴ – آل عمران، آیه ۸۰ – توبه، آیه۳۱)
۱ – «أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»: آیا خدایان پراکنده شایسته پرستش اند یا خداوند یکتا که برهمه موجودات چیره است ؟ (یوسف، آیه ۳۹)
۲ – «وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»: بعضی از ما بعضی دیگر را به جز خدای یگانه به خدایی نپذیرند( آل عمران، آیه ۶۴ )
۳ – «وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً»: و هرگز خدا به شما امر نمیکند که فرشتگان و پیامبران را خدایان خود قرار دهید، چگونه ممکن است شما را به کفر بخواند پس از آن که اسلام آورده باشید؟! ( آل عمران، آیه ۸۰ )
۴ – «اتّخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون اللَّه و المسیح ابنمریم و ما امروا اِلّا لیعبدوا الهاً واحداً لا اله الّا هو، سبحانه عمّا یشرکون»: (یهودیان و مسیحیان) احبار و راهبانشان را به جای خداوند ارباب و صاحب اختیار قرار دادند (هم چنین) مسیح بنمریم را. حال آن که فرمانی جز این به آنان داده نشده بود که خدای یگانه را بپرستند، که خدایی جز او نیست، منزه است از شریکی که برای او قائل میشوند. (توبه، آیه۳۱)
روح و پیام واحد آیات مورد اشاره چیزی جز مضمون این بیتِ «هاتف اصفهانی» نیست:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحـــــــده لا الــــــه الاهـــــــــو
یعنی «نه» گفتن به خدایان دروغین – ارباب – و سر نهادن بر آستان بندگی خدای احد و واحد. این چهار آیه بر ایمان قلبی به ربوبیت تکوینی و تشریعی ذات اقدس پروردگار تاکید دارند و پیام صریح و روشن شان دعوت به «توحید» و یکتاپرستی است.
در آیه ۸۰ سوره آل عمران به صراحت بیان شده است که چنین تعبیری را برای فرشتگان و انبیاء و به طریق اولی برای فرزندان ایشان به کار نبرید. استفاده از این واژه برای ستایش سید و سالار شهیدان کربلا حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، با روح آموزه های اصیل دینی ناسازگار و خارج از دایره ادب و آداب دینی است.
خداوند در آیه ۳۱ سوره توبه نیز رفتار یهودیان و مسیحیان را مورد نکوهش قرار میدهد. چرا که آنان عالمان دینی و احبار و رهبان را ارباب خود قرار می دادند و با اطاعت و پیروی محض از آنان بر فرامین و دستورات الهی پشت می کردند.
علاوه بر این، «ارباب» دارای بار منفی و تداعی کننده تاریخ سیاه، ظالمانه و غیر انسانی دوران برده داری و فئودالی(ارباب و رعیتی) و نماد ظلم و زشتی و پلشتی است. رباعی زیر از«ملک الشعرای بهار» نمونه ای از اشعار فراوانی است که شاعران آزادیخواه عصر مشروطه در بیان مظالم «ارباب» گفته اند:
«ارباب» که صنعتِ وجاهت فنِ اوست
خونِ فقرا، تمام بر گردنِ اوست
طاووس بهشت است به صورت، لیکن
ابلیس نهفته زیر پیراهن اوست
حضرت امام خمینی(ره) نیز در خصوص نظام منحط «ارباب و نوکری» قبل از انقلاب گفته است: «باید این رژیم فاسدِ «ارباب و نوکری» بداند که وقت گذشته؛ و این تبلیغات تارعنکبوتی نمی تواند ملتی را که با کمال بیداری و هوشمندی به پاخاسته اغفال کند. خدای تعالی و اسلام عزیز پشتیبان ملت است. شما الآن هر جا این انقلاب سفیدی که ایشان
می گویند، شما هر ماده از آن را که میخواهید بیاورید در مجامع انسانی بگذارید، ببینید که ایشان چه کرده است با این مملکت، با این بساطی که درست کرده است و … آن قضیه به قول خودش دیگر «ارباب و رعیتی» در کار نیست! اصلًا ارباب و رعیتی از بین رفته! دهقانانند، آزاد مردان و آزاد زنانند…»(صحیفه امام، ج۴، ص: ۷۷)
برای خطابِ بزرگان دینی، کدام واژه مناسب تر است؟
همچنان که اشاره شد، علی رغم این تصور غلط که با «ارباب» خواندن امام حسین (ع) آن امام همام را «بزرگ»
می کنیم، با چنین خطاب ناصوابی – ناخواسته – آن حضرت را در چشم مردم جهان کوچک می کنیم. در هیچ کدام از ادعیه اسلامی و کتب معتبر تاریخی خاندان رسالت با عنوان «ارباب» مورد خطاب قرار نگرفته اند. تا آنجا که در شعر آیینی گذشتگان نیز بررسی کرده ام هیچ ادیب و شاعر مسلمانی در شعر خود خاندان رسالت را با چنین واژگان و تعابیری مورد خطاب قرار نداده است.
در دعای توسل که متن و سند آن منطبق بر قرآن و روایات اسلامی است و برای نخستین بار علامه مجلسی به نقل از شیخ صدوق آن را در بحارالانوار آورده است، در توسل به خاندان رسالت – از آغاز تا پایان دعا – از واژگانی چون «امام»، «سید» و «مولا» استفاده شده است. در فرازی از این دعای شریف می خوانیم:«یا اَبَاالْقاسِمِ! یَا رَسُولَ اللّهِ یَا اِمامَ الرَّحْمَةِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللّهِ…»، در این فراز پیامبر مکرم اسلام(ص) با عناوینی چون «فرستاده خدا»، «امام»، «سید» و«مولا» مورد خطاب قرار گرفته است.
در ادامه دعا نیز می خوانیم:«یا اَبا عَبْدِاللّهِ، یا حُسَیْنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الشَّهیدُ، یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلْقِهِ، یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا»، در این فراز نیز حضرت حسین بن علی(ع) با عناوین ارجمندی چون «بنده خدا»، «حجت خدا»، «سید» و «مولا» مورد خطاب قرار گرفته است. چنان که در زیارت عاشورا نیز که از امام باقر (ع) برای ما به یادگار مانده و از نظر متن و سند کاملا معتبر است، در سلام به حضرت می گوییم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ». در فرازی از زیارت اربعین که از امام صادق(ع) به ما رسیده است، در سلام به حضرت اباعبدالله(ع) چنین می گوییم: « یَا مَوْلایَ [وَ ابْنَ مَوْلایَ ] زُرْتُکَ مُشْتَاقا فَکُنْ لِی شَفِیعا إِلَی اللَّهِ یَا سَیِّدِی وَ أَسْتَشْفِعُ إِلَی اللَّهِ: ای مولای من و فرزند مولای من، مشتاقانه تو را زیارت نمودم.ای آقای من! به درگاه خدا شفیع من باش.»
در «زیارت وارث» نیز که «سید بن طاووس» آن را با چند واسطه از جابر جعفی و او از امام صادق(ع) نقل کرده است، امام حسین(ع) وارث امین همه پیامبران توحیدی از آدم تا خاتم (ص) معرفی شده و در پایان زیارت مقام عبودیت و بندگی او مورد ستایش و تاکید قرار گرفته است: «وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّی أَتَاکَ الْیَقِینُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ: گواهی می دهم خدا را با اخلاص کامل تا هنگام رحلت پرستش کردی. سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد.»
همچنان که در اکثر ادعیه اسلامی، روایات و احادیث؛ بزرگان دین با عنوان «عبدالله»، «سید»، «امام» و «مولا» مورد خطاب قرار گرفته اند، شایسته است ما نیز که خود را مسلمان و دوستدار اهل بیت می دانیم، به این ادب و آداب پایبند و مقید باشیم و از ادبیاتی ارجمند و واژگانی «طیب و طاهر» و بی حاشیه برای مدح و منقبت خاندان رسالت استفاده کنیم. کلمات و واژگان برگزیده ای که علاوه بر نداشتن «سوءپیشینه»، از هویت دینی، آیینی و شیعی برخوردار باشند.
متاسفانه بعضی از واژگانی که از روی محبت و ارادت به اهل بیت در ادبیات دینی به کار میبریم – تبدیل میشود به دوستی خاله خرسه. استفاده از واژگانی که سوء پیشینه فرهنگی دارند. واژه هایی چون شاه، پادشاه، شاهنشاه، ملکه، ارباب و… وقتی در مدح امام حسین (ع) می گوییم: «شاه است حسین، پادشاه است حسین»، یعنی هنوز به درستی به معنای «امام» و«مولا» پی نبرده ایم که در چشم و دل ما «شاه» و «ارباب» خیلی بالاتر از «امام» و «مولا» می نشینند و شأن و منزلتی فراتر پیدا می کنند.
وقتی «آب» هست، تیمّم حرام است
نکته دیگر این که گاهی کاربرد چنین واژگانی نشانه تساهل و تسامح و بی توجهی به ظرایف و دقایقی است که در خطاب بزرگان دینی و برای حفظ شأن قدسی خاندان رسالت باید به آنها توجه کنیم. برای مثال اگر منِ شاعر قبل از به کار بردن این تعابیر و الفاظ ، احادیثی از جنس حدیث زیر را یک بار خوانده باشم، هرگز به خود اجازه نمی دهم که حضرت اباعبدالله(ع) را با چنین واژه ناصوابی مورد خطاب قرار دهم:قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری(ع): «اِتَّقُوا اللهُ وَ کُونُوا زَیْناً وَ لا تَکُونُوا شَیْناً، جُرُّوا إلَیْنا کُلَّ مَوَّدَة، وَ اَدْفَعُوا عَنّا کُلُّ قَبیح، فَإنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حُسْن فَنَحْنُ أهْلُهُ، وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کَذلِکَ.»
ترجمه : تقوای الهی را ـ در همه امور ـ رعایت کنید، و زینت بخش ما باشید و مایه ننگ ما قرار نگیرید، سعی کنید افراد را به محبّت و علاقه ما جذب کنید و زشتیها را از ما دور نمایید. در باره ما آنچه از خوبیها بگویند صحیح است و ما از هرگونه عیب و نقصی مبّرا خواهیم بود.»(بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۳۷۲)
بعضی از دوستان می گویند ما نیز همه این آیات و احادیث را خوانده ایم، مُخلص خدا هم هستیم، ولی مگر آیه قرآن عوض می شود یا آسمان به زمین می آید که به امام حسین به جای مولا بگوییم «ارباب»؟ مگر یکی از معانی این واژه «آقا» و «مولا» نیست؟! بله، درست است. یکی از معانی واژه«ارباب» آقاست، ولی نه آن آقایی که در ذهن من و شماست. این «آقا» مومیایی شده دوران سیاه برده داری و نماد جامعه طبقاتی و خان سالار عصر قاجار است. آقایی عصا قورت داده و از دماغ فیل افتاده که برای موجودی به نام «انسان» پشیزی ارزش قائل نیست.
دیگر این که وقتی «آب» هست، تیمّم حرام است. وقتی واژه خوش نام و اصیلی چون «مولا» را داریم که مثل آب زمزم طیب و طاهر است، چه نیازی جز «تفنن» ما را وامیدارد که از واژه ای بدلی که ماهیت و موجودیت تاریخی و حیثیت اجتماعی آن سخت زیر سوال است در شعر آیینی استفاده کنیم؟!
اصلا همه این حرف ها به کنار، فرض بگیریم که کاربرد داخلی واژه ارباب برای امام حسین به معنای آقا و مولا هیچ اشکالی ندارد، ولی کاربرد خارجی آن چطور؟ آیا مردم جهان هم وقتی می خواهند این شعرها و نوحه ها را ترجمه کنند؛ از واژه ارباب دقیقا تلقی و برداشت ما را خواهند داشت؟ یا در ترجمه این واژه بیش تر به ابعاد سیاه، منفی وغیر ارزشی آن توجه می کنند؟! این دقایق و ظرایف است که بازنگری در کاربرد این واژه را – برای حفظ آبروی اسلام و بزرگان دین – ضروری و حیاتی می سازد.
چون شعر آیینی امروز فقط مصرف داخلی ندارد. ما نمی توانیم بگوییم این شعرها و نوحه ها را فقط و فقط برای دل خودمان می گوییم و به نگاه مردم جهان به این مقوله کاری نداریم. چون شعر آیینی امروز یک تریبون جهانی و بینالمللی است، و مردم جهان برای شناخت اسلام و مَحَک زدن مسلمانی ما در این آینه نگاه می کنند و اگر در آن زشتی و ناخالصی ببینند به پای اسلام و مسلمانی ما می گذارند.
همه ما امام حسین را دوست داریم و به زانوی ادب زدن بر آستان کسی که اسوه احرار و آزادگان جهان است افتخار می کنیم، ولی حرف این است که دستگاه امام حسین، دستگاه نوکرپروری نیست و امام برای احیای نظام منحط «ارباب و نوکری» قیام نکرده است. حضرت اباعبدالله(ع) برای آزادی انسان ها از بند و زنجیر جهل و خرافات قیام کرد، نه برای به اسارت درآوردن آنها، چنان که مولانا گفته است:
کیست مولا؟ آن که آزادت کند
بند رقیّت ز پایت بر کند
چون به آزادی نَبوّت هادی است
مؤمنان را ز انبیا آزادی است
دیگر این که وقتی ما در فرهنگ شیعی برای خطاب قرار دادن بزرگان دینی واژه های مبارک و مطهری چون «امام»، «سید» و «مولا» را داریم، ظلم است که «مولا» را به «ارباب» بفروشیم. در اینجا عقل و غیرت دینی حُکم می کند که مردانه بر عهد و پیمانی که با «مولا» بسته ایم بایستیم و در جواب کسانی که بر این پیمان شکنی پای می فشارند، از زبان مبارک حضرت سعدی بگوییم:
من پیش نهاده ام که در خون
برگردم و برنگردم از یار
گر دنیی و آخرت بیاری
کاین هر دو بگیر و دوست بگذار
ما یوسف خود نمی فروشیم
تو سیم سیاه خود نگه دار
درسی از آیه ۱۰۴ سوره بقره
در اینجا برای تبیین بهتر مطلب و تکمیل بحث، اشاره به شأن نزول آیه ۱۰۴ سوره بقره بی مناسبت نیست:
در آیه ۱۰۴ سوره بقره خداوند خطاب به مومنان میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ: ای کسانی که ایمان آورده اید، (هنگام تکلم با رسول خدا) به کلمه «راعنا» تعبیر مکنید (مگویید ما را رعایت کن)، بلکه بگویید «ناظر احوال ما باش» و سخن خدا را بشنوید و بدانید که برای کافران عذاب دردناکی مهیاست.»
در شان نزول این آیه «ابن عباس» – از بزرگان منابع فقه، حدیث و تفسیر در قرن اول هجری(از صحابه پیامبر و یاران سه امام اول شیعیان) – نقل می کند: مسلمانان صدر اسلام هنگامی که پیامبر(ص) مشغول سخن گفتن بود و بیان آیات و احکام الهی می کرد، گاهی از او می خواستند کمی با تانّی سخن بگوید تا بتوانند مطالب را خوب درک کنند، و سوالات و خواسته های خود را نیز مطرح نمایند، برای این درخواست جمله «راعنا» را که از ماده «الرعی» به معنی مهلت دادن است، به کار می بردند. ولی یهود همین کلمه «راعنا» را از ماده «الرُّعونه» که به معنی کودنی و حماقت است استعمال می کردند (در صورت اوّل مفهومش این است «به ما مهلت بده» ولی در صورت دوم این است: «ما را تحمیق کن»!)، یعنی برای یهود دستاویزی پیدا شده بود که با استفاده از همان جمله ای که مسلمانان می گفتند، پیامبر یا مسلمانان را استهزاء کنند.
به همین خاطر و به منظور خلع سلاح دشمنان اسلام، خداوند با نزول این آیه به مومنان دستور داد به جای کلمه «راعنا»، کلمه«انظرنا» را به کار برند که همان مفهوم را
می رساند، ولی دست دشمن را در سوء استفاده و برداشت ناصواب از جمله می گیرد.
(«تفسیر قرطبی» و «تفسیر المنار» و «تفسیر کبیر فخر رازی» و «تفسیر ابوالفتوح رازی»، و «مجمع البیان» ذیل آیه مورد بحث؛ «بحار الانوار»، ج ۹، ص ۶۶، ۶۷ و ۳۳۲، ح ۱۸؛ «تفسیر امام حسن عسکری(علیه السلام)»، ص ۴۷۷، ۴۷۸ و ۴۷۹٫)
حساسیت امامان شیعه نسبت به کاربرد واژگانی که بوی تفرعن، تجمل و اشرافی گری می دهند، در حدیث زیر نیز که از «عنوان بصری» نقل شده، به خوبی آشکار است:
«عن عنوان البصری… قال قلت: یا شریف، فقال: قل یا اباعبدالله.»، عنوان بصری می گوید: خدمت امام صادق(ع) رسیدم و حضرت را با لقب «شریف» (که لقب پادشاهان و امیران حجاز بود) صدا زدم، حضرت فرمودند: مرا ابا عبدالله صدا بزن.»(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱ ، ص۲۲۵)
درسی که از داستان شأن نزول آیه ۱۰۴ سوره بقره و همچنین حدیث فوق می توان گرفت، عدم استفاده از واژگان شبهه انگیز، مشکوک و دوپهلو در ادبیات دینی برای پیشگیری از سوء استفاده دشمنان و مشرکان است. سفارش صریح خداوند در این آیه؛ پرهیز از به کارگیری کلماتی است که باعث سوء تفاهم و سوء برداشت می شود و ممکن است با تحریف، دستاویز دشمن برای کوبیدن اسلام و به سخره گرفتن مقدسات دینی شود.
همچنان که در سطرهای پیشین نیز اشاره شد، بی هیچ شکی استفاده از واژه «ارباب» توسط مُحبان اباعبدالله از سر ارادت و شیفتگی است، ولی با تامل در شان نزول آیه ۱۰۴ سوره بقره، شایسته نیست که بر خلاف تاکید خداوند در قرآن کریم؛ و صرفا به خاطر تعلق خاطر شخصی و گروهی، بار دیگر از این واژه پر چالش که می تواند دستاویز دشمنان اسلام و انقلاب برای کوبیدن باورها و مقدسات دینی ما قرار گیرد، استفاده کنیم.
جان کلام آن که احتراز از استخدام واژه فوق برای نامیدن سید و سالار آزادگان جهان حضرت حسین بن علی، دلایل روشن عقلی و شرعی دارد که نادیده گرفتن آنها دور از بصیرت و هوشمندی یک مسلمان موضع مند و مسئول است.
خوب است ز نور عشق، پُر باشی تو
یک نَفسِ سلیم، همچو «حُر» باشی تو
«ارباب» مخوان امام آزادی را
او کرد قیام، تا که حُر باشی تو
منبع: روزنامه اطلاعات