فرهنگ امروز/ محسن آزموده: یازدهمین همایش سالانه انجمن علوم سیاسی ایران روز پنجشنبه دهم اسفندماه در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. در این همایش شماری از مهمترین اساتید علوم سیاسی در ایران به بحث از وضعیت رشته علوم سیاسی؛ اکنون و آینده آن پرداختند. آنچه در زیر می خوانید سخنرانی سیدجواد طباطبایی در این همایش است.
دانشگاه چیست؟
من که از بیرون دانشگاه صحبت میکنم، طبیعتا نمیدانم در دانشگاه چه میگذرد. اما به بحث طولانیتری باز میگردم که مدتهاست دنبال میکنم و بیش از آنکه راجع به علم سیاست در حال حاضر و آینده آن صحبت کنم، به این میپردازم که دانشگاه چیست زیرا تا اطلاع ثانوی علم سیاست در دانشگاه جریان دارد و دانشگاه متولی علم سیاست است. بنابراین نخست به این میپردازم که دانشگاه چیست؟ ما هفتاد، هشتاد است که دانشگاه ساختهایم و کلمه جدید «دانشگاه» را جعل کردهایم اما هیچوقت نپرسیدیم که دانشگاه چیست و به چه درد میخورد و چه تحولی میتواند ایجاد کند؟ البته علم سیاست بیش از ١١٠ سال است که در ایران تاسیس شده و وقت آن است که بپرسیم جایگاه دانش علم سیاست در دانشگاه ما چه بوده و چه هست و چه تحولی پیدا کرده است و احتمالا در آینده چه خواهد شد؟ در مورد دانشگاه سخنان متناقضی بیان شده است. از زمانی که نویسندگان عوام مثل آلاحمد وارد این بحث شدند، در این زمینه بحث شده است. اما چرا مهم است که بدانیم دانشگاه در ادامه نظام علم در ایران نیست و گسستی در آنجا صورت گرفته است و تاسیس نوبنیادی انجام شده است؟ دانشگاه ایران در آغاز تاسیسش فاقد موضوع بود. موضوع را به معنای دقیق علمی به کار میبرم، یعنی هر علمی از عوارض وجود یک عین در عالم خارج بحث میکند. تاسیس دانشگاه در ایران تاسیس شعبهای برای نظام علمی بود که در غرب بود. وقتی برلین تاسیس شد، سر مدرس اصلی آن فیشته و بعد از آن هگل و سپس شلینگ بود. بخش مهمی از اندیشمندانی که میشناسیم، در آنجا یا درس خواندهاند یا درس دادهاند. وقتی دانشگاه برلین تاسیس شد، نظام علمی که در آنجا تاسیس شد، موضوعی داشت که آن موضوع آلمان است. به این دلیل است که در ابتدا فیشته را بردند. بعد از شکست آلمان در جنگهای ناپلئونی، آلمان فروپاشید و نمایندگان اصلاحات در آلمان ظاهر شدند و خواستند برای امپراتوری آینده آلمان یک مرکز علمی مهم درست کنند که همان دانشگاه برلین است. مساله اصلی این بود که آلمان چیست؟ فیشته کسی بود که پیشتر این حرفها را زده بود و با ناپلئون در افتاده بود. او طرفدار انقلاب فرانسه بود و بعد در مخالفت انقلاب فرانسه در آمد و علیه ناپلئون رساله نوشت و بعد از او وقتی هگل آمد، باز بحث آلمان مطرح شد. فیشته نوشت: آلمان چیست؟ آلمان دیگر دولت نیست. بعد توضیح داد که آلمان باید دولت شود. اشاره عجیب او به ماکیاولی و مشابهتش با بحث شهریار ماکیاولی در ١٥١٥ جالب است. فیشته همانطور که ماکیاولی گفت ایتالیا باید اتحاد پیدا کند، گفت آلمان باید اتحاد پیدا کند. اینها دانشگاههایی دارای موضوع هستند. نظام علمی اینها روی یک موضوع بنا شده است. البته همه جا چنین نیست.
«ایران» باید موضوع دانشگاه باشد
از این مقدمه نتیجه دیگری هم در مورد ایران میگیرم و آن این است که اگر نظام علم دوران جدید چیزی است که در دانشگاه هست و اگر دانشگاه ما فاقد موضوع بوده است و از دانشگاههای دارای موضوع نمایندگی میکرده است، آنگاه اگر روزی دانشگاه ایرانی به وجود بیاید و اگر آن دانشگاه در تحول بعدی بتواند این دانشگاه جدید ایران را ایجاد کند، موضوع آن ایران است. هیچ دانشگاهی نداریم که موضوع آن، موضوع آن کشور نباشد، چه با چشم غیرمسلح ببینیم و چه نبینیم. در مورد فرانسه فهم این امر نیازمند چشم مسلح است، زیرا در بدو نظر «دانشگاه» فرانسه دانشگاه کشور «فرانسه» نیست و دانشگاه آلمان، دانشگاه کشور آلمان است. اما واقعیت این است که اینها در یک نظام علمی وارد شدند که همه دانشگاههای خاصی هستند که دانشگاه عام نظام علم اروپا را ایجاد میکنند. در علوم انسانی نباید تصور شود که چون نظام علم جهانی است، پس بنابراین نظام علم جای مشخصی مربوط به آن کشور مشخص نیست. به عنوان مثال جامعهشناسی فرانسوی، غیر از جامعهشناسی آلمانی و انگلیسی و ایتالیا است. اینها هر کدام فلسفهها و علوم انسانی متمایز خودشان را دارند، اما در درون یک «پارادایم» همه با هم فکر میکنند و تبادل نظر میکنند و تولید علمهای مشخص میکنند زیرا آن کل از این مجموعهها فراهم آمده است و هر کشور اروپایی هم آن کشور مشخص اروپایی است و هم جزیی از اروپاست و بنابراین علمش هم همین وضعیت را دارد. یعنی جامعهشناسی آلمانی از ماکس وبر و زیمل تاکنون متفاوت است از جامعهشناسی فرانسوی که از دورکیم و دیگران گفتهاند. اما یک نظام کلی علم اجتماع داریم که هم متفاوت است و هم یک علم واحد است. موضوع دانشگاه ایران است. بنابراین اگر دانشگاه در معنای جدید داشته باشیم، ناچار باید بتوانیم این ایران را به موضوع بحث دانشگاه تبدیل کنیم و اینکه دانشگاههای ما از نمایندگی دانشگاههای خارج به نماینده خودش بدل شود، یعنی دانشگاهی که روی پای خودش ایستاده است. موضوع دانشگاه ایران، ایران است. اما باید بگویم همانطور که اسلام موضوع اسلامشناسی است و متولی آن حوزه است، موضوع دانشگاه در ایران، ایران به معنای ایرانشناسی نیست، بلکه ایرانشهر است. باید بحث ایدئولوژیک درباره ایرانشهر را کنار بگذاریم، زیرا هربار که این کلمه به کار میرود، بلافاصله نسبت فاشیسم و ملی گرایی و انواع ایدئولوژیهای جدید وارد میشوند و بسیاری از گویندگان آن اگر مغرض نباشند، بسیار جاهل هستند. کسانی گفتهاند این حرفها فاشیستی و ناسیونالیستی است، اما هیچ تعریف درستی از فاشیسم ندارند و نمیدانند فاشیسم چیست. کلمه ایران تاریخ طولانی دارد و به عنوان یک پیشنهاد و طرح مساله معتقدم موضوع دانشگاه باید روزی بر این متمرکز شود که ایرانشهر چیست. ایرانشهر باید به عنوان موضوع دانشگاه ایران مطرح شود. اگر این را به عنوان موضوع علم قرار دهیم، تمام علوم انسانی و اجتماعی از آن ناشی میشود. یعنی ایران کجاست؟ جغرافیای سیاسی این ایران کجاست؟ مناسبات سیاسی آن چیست؟ تاریخش چه بوده است؟ مناسباتش با سایر جوامع چگونه بوده است؟ چه تحولی در تاریخ ایجاد کرده است؟ هویت مردم این کشور چه بوده و تمایزش با مردم دیگر چه بوده است؟ این علم ایران است. همانطور که در اروپا میراث مشترک یونانی-رمی- مسیحی توانسته موضوع نظام دانشگاهی باشد و در رنسانس به بعد دوران جدید اندیشیدن اروپایی را ایجاد کند.
علم سیاست ایران
اما اگر این اتفاق میافتاد، یعنی متمرکز شدن روی ایرانشهر، به معنای این است که ما علم جهانی نداریم و خودمان را بر ایران متمرکز کردهایم؟ خیر. علم عام با علم خاص ربط پیدا میکند. یعنی اگر دانشگاه ما روزی در حوزه علوم انسانی چیزی برای گفتن داشته باشد و بتواند از جایی در نظام علم جهانی خودش را به آن ربط دهد، از این طریق خواهد بود. یعنی اول بتواند بگوید ایرانشهر چیست و علم ایرانشهر به چه ترتیبی در مجموعه نظام علم جهانی وارد میشود و چه ربطی به آن دارد؟ در کجاها با آن میخواند و در کجاها نیازمند منطق ناحیهای متفاوت است؟ فهم منطق ایرانشهر و مناسباتی که در آن وارد میشود، موضوع علم سیاست در ایران است. علم سیاست ایران دارای نواحی متعدد و متفاوتی است که ناحیههای موضوعی به نام ایرانشهر را پوشش میدهد. از مجموعه این علوم مربوط به ایران است که روزی علمی به وجود خواهد آمد که به آن علم سیاست ایران خواهیم گفت. من معتقدم روزی باید بخش مهمی از علوم انسانی که ما در دانشکدههای مختلف داریم، را دور بریزیم و از اول تعریف کنیم این علوم انسانی به چه درد میخورند؟ فهم مقولات و مفاهیمی که تاریخ ایران را با آن میشود توضیح داد، مهم است. تاریخ مساله مهمی است که ما تقریبا نداریم. تقریبا میتوان گفت ما هیچ تاریخ مهم منضبطی را درباره ایران نتوانستهایم بنویسیم. گذشته ما است که آینده را روشن میکند. مشکلات امروز را شاید بتوان رفع کرد. اما مساله من این است که از بنیاد مساله اشکال هست. تاسیس دانشگاه در شرایطی رخ داده که با زمان ما متفاوت بوده است، اما این دانشگاه باید میتوانست تحول این جامعه را در مسیری که تا به امروز طی کرده توضیح دهد. به نظر من علم سیاست امروز نمیتواند از این مسیر توضیحی ارایه دهد. خلاصه حرف من این است که کارنامه نظام دانشگاهی موجود و به خصوص دانشگاه دولتی و مادر منفی است. آیا میتوانیم آن را تغییر اساسی داریم و ارادهاش را داریم یا خیر؟ اطلاعی ندارم.
منبع: روزنامه اعتماد