به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ فلسفهٔ علم شاخهای از فلسفه است که در کار رسیدگی به مسائل اساسی و بنیادین «شناخت» های بشری و بررسی چیستی و چگونگی علم و علوم است. در واقع، فلسفهٔ علم، دربردارنده بحث از بنیادهای مفردات معرفتی است. در گفتگو با مالک شجاعی جشوقانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بررسی نقش فلسفه علم بر تمدن سازی پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست.
*در ابتدا بفرمائید که چه فرقی بین مطالعات علم و فلسفه علم وجود دارد؟
مطالعات علم عنوانی فراگیرتر از فلسفه علم است، یعنی جامعه شناسی، تاریخ، فرهنگ، مطالعات پدیدارشناختی، مطالعات هرمنوتیکی، علم اقتصاد و روانشناسی علم و آنچه را که در کلاس تاریخ فلسفه علم و فناوری از آن به علم تعریف می کنیم در این مطالعات می گنجد.
*از میان فیلسوفان، اندیشمندان و دانشمندان اسلامی کدامیک نقش مهمی در بازسازی تمدن اسلامی خواهند داشت، در واقع تأثیر کدامیک بر علم سازی تمدن اسلامی بیشتر بوده است؟
فارابی معلم علم و تمدن است، فارابی نظریه علم را برای تمدن اسلامی آورده و طبقه بندی علوم را مطرح کرده است. فارابی نسبت دین و فلسفه و علم را هم تئوریزه کرده است
باید توجه داشته باشیم که فارابی معلم علم و تمدن است. دکتر سید حسین نصر دیدگاه های مختلفی را در پاسخ به این سؤال که چرا به فارابی، لقب معلم ثانی داده اند؟ مطرح می کند، دیدگاه مختار و برگزیده ایشان این است که علت اینکه ما فارابی را معلم ثانی می خوانیم این است که فارابی نظریه علم را برای تمدن اسلامی آورده و طبقه بندی علوم را مطرح کرده است. ایشان تصریح می کند فارابی نسبت دین و فلسفه و علم را هم تئوریزه کرده است.
دکتر «نجم» تأکید می کند اگر شما به دنبال طرح تمدن آلترناتیو و جایگزین در فرهنگ خودتان هستید باید با اتکا به سنت خودتان باشد، چون بدون اتکا به سنت اصلا چنین چیزی امکان پذیر نیست. در واقع فارابی این نظریه را ارائه داده است؛ اگر ما امروز می خواهیم بدانیم که چرا فلسفه علم مهم است، باید به نقش فلسفه علم در تمدن سازی توجه کنیم.
*چرا استعدادهای برتر کشور در بهترین دانشگاه صنعتی کشور به فلسفه علم ورود پیدا کرده اند؟ چرا فلسفه علم برای ایرانیان مهم و جذاب است؟
علم جدید به مثابه سبک زندگی است. امروزه همه ما دست به گریبان علم هستیم. علم به مثابه جهان بینی است، علم جایگزین فلسفه شده و طبق روایتی که سکولارها جهان را تفسیر می کند حتی علم، جایگزین دین شده است
اولا اینکه علم به مفهوم جدید آن یعنی Science به معنای قدرت است و طبق شعار فرانسیس بیکن در آغاز دوره جدید، دانش، «قدرت» است و قدرت هم مطلوب است. ثانیا علم مولفه ممتاز تمدن غرب و مدرنیسم است. ما به هردلیل از همان ابتدای برخورد تمدن نوین اسلامی با غرب و بیداری اسلامی با آن پرسش عباس میرزا یا حتی قبل از آن با جریان اصلاحگری متوجه این معنا شدیم که قدرت یعنی قدرت تکنولوژیک و برتری قدرت تکنولوژیک و سیاسی غرب را پذیرفته ایم.
درون علم، تکنولوژی است و به تبع آن نگاه تکنیکال به همه چیز، آغاز می شود. با نگاه تکنیکی به عالم و آدم همه چیز علمی می شود. روانشناسی علمی و حتی دین، علمی می شود. در کشور ما هم تصویر علمی از دین در دوره ای جذاب بود و نگاه پوزیتیویستی حتی به تفسیر قرآن هم وجود داشته است. کتاب «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر(ص)» مرحوم پاک نژاد را همه می خواندیم و دست به دست می گشت که نمونه ای از کتابهای با این نگاه است.
علم جدید به مثابه سبک زندگی است. امروزه همه ما دست به گریبان علم هستیم. علم به مثابه جهان بینی است، علم جایگزین فلسفه شده و طبق روایتی که سکولارها جهان را تفسیر می کند حتی علم، جایگزین دین شده است.
*چرا علم بعد از انقلاب اسلامی برای ما مهمتر و جذاب تر شده است؟
به دلیل اینکه فلسفه های علم به ما کمک می کنند با علم دست به گریبان شویم و آن را نقد کنیم. فلسفه های علم این اعتماد به نفس را به ما میدهد که علم را از اقتدار قدرت پایین بکشیم و مورد سؤال قرار دهیم. آفت این امر چیست؟ آفتش این است که ما هنوز علم به معنای Science را تجربه نکرده ایم و به ورطه نقد افتاده ایم در حالی که می دانیم که جدی ترین نقدها به علم جدید در غرب انجام گرفته و حتی نقدهای معاصران ما به علم یا به هیدگر برمی گردد یا به مطالعات فرهنگی یا مطالعات فمنیستی علم یا به مطالعات الهیاتی و کلام جدید، البته از موضع تمدنی خود ما هم قابل طرح است.
باید متوجه بود که علم که امری سابجکتیو نیست که بسازیم و به تبع آن تمدن را بسازیم. علم دهش سنت و دهش ساختارهاست
در کتاب «مفهوم علم در اسلام قرون میانه» تعبیر تکان دهنده ای در مورد علم وجود دارد: «علم چیزی است که برای اینکه بخشی از آن را بتوانی به دست بیاوری باید همه هستی ات را تقدیمش کنی و وقتی همه هستی ات را به او دادی، معلوم نیست که حتی بخشی از آن را بتوان به دست بیاوری» در واقع باید متوجه بود که علم که امری سابجکتیو نیست که بسازیم و به تبع آن تمدن را بسازیم. علم دهش سنت و دهش ساختارهاست.
چرا بزرگان فلسفه اسلامی به ارسطو گفتند معلم؟ چون اول پیش ایشان زانوی شاگردی زدند، آموختند و بعد از شاگردی و آموختن، نقد کردند و سپس از او عبور کردند. یکی از محدودیت های ما که اتفاقا مطالعات علم به ما کمک می کند به آن توجه کنیم، این است که هنوز شاگرد نشده، هوس استادی نکنیم.
*جایگاه مطالعات علم و فلسفه علم در تمدن سازی ایجابی است یا سلبی؟
مطالعات علم و فلسفه علم جایگاهش در تمدن سازی هم ایجابی و هم سلبی است. دیدگاه سلبی از این جهت است که هژمونی Scienceرا می شکند و مطالعات ایجابی ناظر به تجربه زیسته علم در تمدن اسلامی است
در مجموع مطالعات علم و فلسفه علم جایگاهش در تمدن سازی هم ایجابی و هم سلبی است. دیدگاه سلبی از این جهت است که هژمونی Scienceرا می شکند و همان که فرمودند بعد از Science بعد از پوزیتیویست همه می خواستند قاتل پوزیتیویست شوند، پس ما قاتل پوزیتیویست به اندازه کافی داریم؛ الان باید برویم به این سمت که رویکردهای ایجابی چگونه است؟ یعنی مطالعات ایجابی ناظر به تجربه زیسته علم در تمدن اسلامی.
برای این کار باید چند گام قبلی برداشته شود، از جمله منطق تطورات علم از یونان تا دوره معاصر را باید در نظر بگیریم. در یونان نگاه منطقی به علم وجود داشت، در قرون وسطی نگاه الهیاتی حاکم شد. در دوره جدید نگاه تجربی حاکم شد و در دوره پست پوزیتیویستی علم به مثابه فرهنگ مطرح شد. بعد فایرابند خیال همه را راحت کرد و علم را در کنار اسطوره قرار داد. علمی که فایرابند نقد می کند و در کنار اسطوره می نشاند بعد از تجربه زیسته علم در غرب است. بعد از این است که قفس آهنین مدرن را غرب تجربه کرده است. درد ناشی از تجربه زیسته است و لقلقه زبانِ سوژه نیست. این تأمل شاید به ما کمک کند تا این بحث را جدی تر دنبال کنیم.