به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ جون ایچی اونو، استا فلسفه اسلامی دردانشگاه تویو، در یادداشتی به بیان خاطرهاش از پروفسور داریوش شایگان پرداخته است. متن زیر نوشتهای است به فارسی به قلم اونو جون ایچی که پس از ویرایش مهیا شده است.
«زیر سایه درختان حیاط زیبای منزل دکتر شایگان نشسته بودیم که ناگهان به من گفت:"اصفهان برای شما مناسب است"!» اکنون نیز پس از سالها هر گاه از ایران یاد میکنم، این عبارت دکتر شایگان در آن حیاط سرسبز، میان من و ایران و چهرههای فرهنگی آن سرزمین که دکتر شایگان بیشک عضو جدائی ناپذیر آن است پیوندی عمیق ایجاد میکند. گویی تصویر من از ایران با آن حیاط زیبا گره خورده و یادآور گفتوگویی شیرین است .
در تابستان سال ۲۰۱۰ من توانستم برای اولین بار با این شخصیت مشهور دیدار کنم. من پیشتر نام او را در برخی از متون انگلیسی، آلمانی و فرانسوی دیده بودم، و از این که میتوانستم با او شخصا دیدار کنم و افقهای دید خود را نسبت به او و ایران گسترش دهم، احساس خوبی داشتم.به نظرم چنین دیداری بسیار مغتنم بود و بسیار باعث خوشحالی. چرا که رابطه و گفتوگویی دوستانه را میان من و او ایجاد میکرد.
در آن حیاط زیبا دکتر شایگان از من و زندگی من پرسید، و از تجربیات و زندگی خود برای من می گفت. بخش زیادی از صحبتهای ما هم درباره توشیهیکو ایزوتسو و هانری کربن بود. صحبت که به این دو شخص رسید ناگهان او به من توصیه کرد که به اصفهان بروم. البته نه برای این که تا حالا آن جا را ندیده بودم، بلکه به این خاطر که به باور او اصفهان برای من بسیار حرف و آموختنی داشت. دکتر شایگان باور داشت که من برای فهم «شرقی» از هنر و فرهنگ ایران باید به اصفهان بروم تا فضای مثالی فرهنگ ایران را با جان و دل دریابم. برای همین فردای آن روز با دوستان ایرانی ام رهسپار اصفهان شدم.
خانه او پر بود از نمادها و تابلوهای فرهنگی از سراسر جهان. گویی که میشد در خانه او میان فرهنگهای مختلف سفر کرد و مرزهای زمان و مکان را در نوردید. برای همین آن خانه برای من حسی از عالم مثال بود جایی که حکمت اشراقی سهروردی آن را سرزمین «نور» مینامید و در آن جا می شد میان فرهنگ ها به حدی مشترک رسید. محو تماشای خانه بودم که دکتر شایگان گفت: اگر ما صرفا تاریخی و جغرافیایی فکر کنیم نمیتوانیم میان ظهورات و فرهنگ ها پلی برقرار کنیم. برای همین است که میخواهم به اصفهان بروید تا در آن جا علاوه بر دیدن اصفهان تاریخی، صور مثالی و عالم خیال را در بناهای پرشکوه آن لمس کنید. چنان که اصفهان هم برای کربن جنبهای مثالی داشت و او از میان بناهای اصفهان آن عالم را پدیدار میکرد.
او ادامه داد که کربن ذهن خود را با اصفهان متحد کرده بود و در آن فضا میتوانست از محدودیت های زمانی و مکانی گذر کند و به فضاهای تهی گام بردارد.این فضاها برای هر کس قابل تشخیص نیست اما شما که رحیه ای «شرقی» دارد و با فلسفه ایزوتسو نیز به خوبی آشنا هستید، میتوانید به این فضاهاوارد شوید. این فضاها فضای کلمات نیست، بلکه فضایی تهی از کلمات است و شما می بایست آن را به نوعی «شهود» کنید برای همین به اصفهان بروید و خوب آن جا را درک کنید.
در همان روز دکتر شایگان چند جلد کتاب به من هدیه داد. البته که من از او آن کتاب ها را با اشتیاق گرفتم. اما چیزی که بیشتر برای من لذت بخش بود گفتوگو میان ما بود. گفتوگویی که باوجود تفاوت در تاریخ و جغرافیا و زمان میان ما جریان داشت. امری در فراسوی کتابها و کلمات.
خاطره آن روز و آن فضا و آن حرف ها هنوز برایم زنده است. همیشه هر وقت به ایران و دکتر شایگان فکر می کنم خاطره آن بعد از ظهر دل انگیز تابستان در آن حیاط زیبا که رقص شاخه درختان جذابیت آن را دو چندان کرده بود و چای و شیرینی که با دکتر شایگان خوردم فورا به ذهنم میآید. در آن بعد از ظهر فاصلهها میان تهران و اصفهان، ایران و ژاپن، کربن و ایزوتسو در هم شکسته شده بود و آفتاب گرم تابستان به فضای گفتوگو ما به طوری نمادین بعدی «شرقی» بخشیده بود. برای همین هنوز هم پس از گذشت سالها آن حیاط و آن حرفها در من زنده است: جای که من آن را به تاسی از چهار باغ اصفهان، میخواهم «باغ نورانی» بنامم.»