فرهنگ امروز/ ابراهیم دادجو:
در ماههای اخیر راجع به «علمدینی» و «علومانسانیاسلامی» اظهاراتی صورت گرفت که در امثال روزنامه اعتماد (شنبه، ٥ اسفند، ١٣٩٦) رسانهای شد. استاد گرانقدر جناب آقای دکتر داوری پیگیری علمدینی و علومانسانیاسلامی را «تمنای محال» دانسته و عزیزانی در حمایت از ایشان یا رد و نفی ایشان مواضع گوناگونی را مطرح ساختند. در امثال روزنامه صبحنو (سهشنبه، ٢٢ اسفند، ١٣٩٦) نیز عزیز گرانقدر حجتالاسلام جناب آقای دکتر خسروپناه بر این نظر بودند که تولید علم دینی بر تحول فلسفه مبتنی است.
شاید بهتر است با این مقدمه شروع بکنم که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در سال ١٣٥٧ با امثال این شعار به بار نشست که به احقاق حقوق مستضعفین پرداخته و به جای اینکه ثروت ثروتمندان را انباشته سازد درصدد رفع فقر و استضعاف بود. پس از حدود ٤٠ سال میبینیم انقلاباسلامی نه تنها به این هدف نائل نشده بلکه متاسفانه فاصله طبقاتی بین کمدرآمدها (یا بیدرآمدها) و ثروتمندان هر روز بیش از پیش نیز افزایش یافته است. علت آن چیست؟ باید سرچشمه این علت را پیدا کرد و دید که گره اصلی این اتفاق نامیمون در کجا است. باید دید کلید حل این اتفاق نامیمون چیست؟
مطالبی که در ادامه میآورم به اجمال حکایت از این دارند که سرچشمه این اتفاق نامیمون در نوع فکر و اندیشه ما است و ما به دلیل اینکه در درون جریان فکری فلسفی غیرواقعبینانه (جریان ضدذاتگرایی و ضدواقعگرایی ملهم از آثار فکری فلسفی فیزیک نیوتنی) قرار داریم نمیتوانیم سیل سرسامآور رویدادها را واقعبینانه از یکدیگر جدا کرده و راهکارهایی واقعبینانه ارایه دهیم. کلید حل این اتفاق نامیمون نیز در خروج از جریان فکری فلسفی غیرواقعبینانه و ورود در جریان فکری فلسفی واقعبینانهای (جریان ذاتگرایی و واقعگرایی جدید ملهم از آثار فکری فلسفی فیزیک نسبیت و فیزیک کوانتوم) است که خوشبختانه در ٤٠ سال اخیر به بار نشسته است و میتواند بنیانهای فکری فلسفی ما را واقعبینانه ساخته و به راهکارهایی واقعبینانه رهنمون شود. اکنون علم و دانش بر کلیه شؤون ما انسانها سیطره دارد و همانطور که بدون علوم طبیعی جدید و واقعبینانه نمیتوانستیم به رشد واقعی صنایع و فناوریها دست یابیم بدون علوم انسانی واقعبینانه نیز نمیتوانیم به حل و فصل واقعبینانه امثال مسائل و مشکلات آموزشی، پرورشی، اقتصادی، جامعهشناختی، سیاسی و حقوقی راه یابیم. اگر فکر و علمی واقعبینانه نداشته باشیم بیش از پیش به این فاصله طبقاتیها (و بسیاری از معضلات و مشکلات) دامن خواهیم زد. میکوشم نشان دهم که چگونه به غیرواقعبینی دچار شدهایم، چگونه باید به واقعبینی روی بیاوریم، چگونه این واقعبینی را در فلسفه اسلامی و علوم انسانی اشراب کرده و بسط دهیم و از این طریق به حل و فصل واقعبینانه مسائل و مشکلات جامعه خود بپردازیم و شاید بتوانیم در تحقق امثال آن شعار توفیق یابیم.
کسی که حس ندارد علم ندارد
به نظر میرسد که در بحث از علمدینی و علومانسانیاسلامی هر دو طرف بحث در درون جریان فکری فلسفی غیرواقعبینانه ای میاندیشند که از لوازم فیزیک نیوتنی عقبمانده است و غافلیم که جریان فکری فلسفی واقعبینانه ٤٠ ساله اخیری وجود دارد که از لوازم فیزیک نسبیت و به خصوص از لوازم فیزیک کوانتومی است و در ایران معاصر عمدتا ناشناخته است. میکوشم به اجمال نشان دهم که چگونه میتوان در درون جریان جدید که در رئالیسم فیزیک کوانتوم ریشه دارد و جریان ذاتگرایی و واقعگرایی جدید را به وجود آورده است و باید به شناسایی آن روی بیاوریم، میتوان به نحوی روشمند در باب علمدینی و علومانسانیاسلامی به رویکردی واقعبینانه دست یافت. مشهور است «کسی که حس ندارد علم ندارد» و از این روی کسی که علوم حسی، یعنی علوم طبیعی واقعبینانه ندارد نمیتواند علوم غیرحسی، یعنی علومانسانی واقعبینانه داشته باشد. علم فیزیک در مقام بنیان علوم طبیعی، سه مقطع پیشانیوتنی (قبل قرن هفده میلادی)، نیوتنی (قرون هفده تا بیستم میلادی)، و نسبیت و کوانتوم (قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم) را به خود دیده است. فیزیک پیشانیوتنی به فلسفهها و واقعگراییهای خام رهنمون شد. فیزیک نیوتنی (با انکار خاصیت ذاتی داشتن عالم ماده و با پذیرش منفعل بودن ماده) به فلسفههایی رهنمون شد که ضدذاتگرا و ضدواقعگرایند و تقریبا همه فلسفههای رایج معاصر و موجود در ایران را دربرمیگیرند، همچون هیومگرایی، کانتگرایی، انسجامگرایی، کلگرایی، ابزارگرایی، ابطالگرایی، پوزیتیویسم، ساختارگرایی، پساساختارگرایی، پارادایمگرایی، هرمنوتیکگرایی، فلسفههای تحلیلی و زبانی، انتقادگرایی، پدیدارگرایی و اجتماعگرایی. ایران معاصر شاهد این فلسفهها و فلسفهعلمها است و اندیشمندان عمدتا تحت تاثیر اینگونه فلسفهها و فلسفهعلمهای غیرواقعبینانهاند. فیزیک نسبیت و به خصوص فیزیک کوانتوم (که در حد خود توانسته است به درستی به شناسایی عالم طبیعت و ذات و خواص ذاتی ذرات بنیادی جهان راه یابد) به فلسفه علمی دامن زده است که در قالب «جریان ذاتگرایی و واقعگرایی جدید» در چهل سال اخیر بهشدت در حال رشد و گسترش است. این جریان که در ایران عمدتا ناشناخته است و دارای ذخائر علمی عظیمی است، با ذاتگرایی و واقعگرایی «فلسفه اسلامی»، که بنیانهای فکری ما را تشکیل میدهد، دارای همسوییهای بسیاری است و به خوبی میتواند دست و پای «فلسفه اسلامی» را، که فلسفهها و فلسفهعلمهای ضدذاتگرا و ضدواقعگرا بسته بودند، باز کرده و یاور رشد و بالندگی فلسفه اسلامی باشد. اخذ، تحلیل، نقد و بازسازی «جریان ذاتگرایی و واقعگرایی جدید»، و بازسازی و بهروزرسانی «فلسفه اسلامی» میتواند «بنیانهای ذاتگرایانه و واقعگرایانه» قویای را به دست دهد. این کار شاکلهشکنی واقعبینانه تقریبا کلیه تفکرات فکری فلسفی رایج در ایران است. از این طریق میتوان بهنحوی واقعبینانه راجع به علمدینی و علومانسانیاسلامی و به طور کلی راجع به عرصههای گوناگون علم و عمل داوریهای واقعبینانه داشت.
محقق حاضر این کار را در سه اثر در شرف انتشار خود (از طریق انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی) تحت عناوین ترجمه و پژوهش «ذاتگرایی علمی»، تالیف برایان الیس (که تاثیرگذارترین کتاب جریان ذاتگرایی و واقعگرایی جدید است)، تالیف و ترجمه و پژوهش کتاب «ذاتگرایی جدید در فلسفه علم معاصر، جریانی مهم اما ناآشنا در ایران معاصر»، و تالیف کتاب «واقعگرایی در علومانسانیاسلامی (واقع مرکزی)» پیگیری کرده است. لوازم این شاکلهشکنی بسیار پربار و شگفتآور است. این کار تغییر ١٨٠ درجهای از نگاه غیررئالیستی ملهم از آثار فکری فلسفی نیوتنگرایی به نگاه رئالیستی ملهم از آثار فکری فلسفی فیزیک نسبیت و کوانتوم است. این کار فکر هر کسی را که به دنبال واقعبینی است زیرورو میکند و آدمی با این کار عینک غیرواقعبینی را رها کرده و عینک واقعبینی را به چشم و عقل خود میزند. ما و فلسفههای رایج ما در ایران معاصر عمدتا با عینک غیرواقعبینی (و عمدتا با عینک نسبیگرایانه پارادایمی، همچون پارادایم دینی) به مسائل نگاه میکنند. ما، هرچند واقعگرای پیشانیوتنی و واقعگرای خام هستیم، هنوز واقعگرای علمی نیستیم وهنوز نمیدانیم که روش علمی واقعبینانه حل مسائل چیست. همانطور که روش علمی واقعبینانه فیزیک نسبیت (در عالم ماکروسکوپی) و کوانتوم (در عالم میکروسکوپی) به تمدن صنعتی شگفتآور معاصر دامن زده است، روش علمی واقعبینانه در عرصه علوم انسانی نیز میتواند ما را در عرصههای گوناگون علم و عمل، در عرصههایی همچون فلسفه اسلامی، فلسفه علم، علومانسانیاسلامی، علم دینی، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، تمدن نوین اسلامی، اسناد بالادستی علمی و مدیریتی، و در بسیاری دیگر، در مسیرهایی واقعبینانه قرار دهد. در اینجا، از این منظر واقعگرایانه، به اجمال، فقط به مورد علمدینی و علومانسانیاسلامی اشاره میکنم و تفصیل آن را به آثار در شرف چاپ خود ارجاع میدهم.
تایید کننده علوم اجتماعی نه تاسیسکننده آن
گزارههای علمی عمدتا یا تجربی یا عقلی یا نقلیاند. تاسیس («تاسیس» دقیقا به معنای «علم اصولی» آن) گزارههای تجربی به دست تجربه، تاسیس گزارههای عقلی به دست عقل، و تاسیس گزارههای نقلی به دست نقل (منابع منقول) است. از این رو، تاسیس علوم مهندسی، علوم طبیعی تجربی، علوم انسانی تجربی (مثل حسابداری و ترافیک، اگر اینها را علم تلقی کنیم)، و بخش تجربی علوم انسانی تجربی- نقلی، یعنی علوم اجتماعی (مثل اقتصاد، جامعهشناسی، سیاست، حقوق، تعلیم و تربیت)، که بخش اعظم این علوم را تشکیل میدهد و عمدتا حاصل اعتبارات تجربی است، به دست تجربه است و دین فقط آن را تایید میکند مگر در موارد اندکی که خود دارای تجربه مستقلی باشد. تاسیس علوم عقلی محض (همچون ریاضیات و منطق)، به دلیل اینکه صرفا عقلیاند، به دست عقل است و دین فقط تاییدکننده آنها است. تاسیس علوم عقلی (همچون، فلسفه، فلسفهاسلامی، فلسفهعلم، معرفتشناسی و علمالنفس) به دست عقل است و دین از باب اینکه از جمله عقلاء است «اصولا» میتواند در این علوم تاثیر گذاشته و در تهذیب و توسعه آنها تاثیر داشته باشد (البته در آن حدود که میتواند دارای محتوای معرفتی باشد). تاسیس علوم نقلی (همچون فقه، تفسیر، حدیث، اخلاق اسلامی، عرفان اسلامی) به دست نقل و منابع منقول است و دین از باب اینکه منبع اصلی نقل است میتواند اینگونه علوم را تاسیس کند همانطور که تاسیس هم کرده است. همینطور تاسیس بخش نقلی علوم اجتماعی در دست نقل و معارف نقلی است و هر چند دین و معارف دینی از این جهت تاسیسکنندهاند از جهت اینکه تاییدکننده بخش تجربی علوم اجتماعیاند نه تاسیسکننده این علوم بلکه تاییدکننده و از جهت نقل تهذیبکننده این علوم به شمار میآیند. بنابراین (از حیث محتوای علمی و نه از حیث راهبرد یا کاربرد) اجمالا دین و معارف دینی تاسیسکننده علوم انسانی نقلی (دروندینی)؛ تاییدکننده علوم عقلی محض، علوم مهندسی، علوم طبیعی تجربی؛ تهذیبکننده علوم انسانی عقلی و تاییدکننده بخش تجربی و تاسیسکننده بخش نقلی علوم اجتماعی است. از این روی، تمنای تاسیس علوم انسانی نقلی دروندینی تمنایی واقع شده است، اما تمنای تاسیس سایر علوم «تمنای محال»ای است. در عین حال، تمنای تهذیب علوم تمنای کمی نیست و اگر واقعبینانه باشد میتواند دین و معارف دینی را در رشد و بالندگی علومی که توانایی تاثیر و تهذیب آنها را دارد سهیم سازد. یادآور میشوم که تمنای تاسیس «علمدینی» عمدتا تحت تاثیر اندیشمندان اهلسنت در ایران رواج یافته است و از آنجا که اندیشمندان اهلسنت نیز هم عمدتا خودشان ظاهرگرا و غیرواقعگرایند و هم تحت تاثیر ضدذاتگرایی و ضدواقعگرایی نیوتنی قرار دارند و از «جریان ذاتگرایی و واقعگرایی جدید» ناآگاهند نمیتوان به ایده «علم دینی» آنان دل بست. محقق حاضر، در کمال صداقت علمی، همگان را، بیش از داوری عجولانه، به شناسایی «جریان ذاتگرایی و واقعگرایی جدید» دعوت میکند. و پس از آن میتوان فهمید که علمدینی دارای خواص ذاتی و عرضی است و علمدینی بودن یک علم به کدامین خواص ذاتی آن است. به نظر میرسد بهشدت به شناسایی این جریان نیازمندیم و هر شخص، موسسه یا دستگاه واقعبینی که این جریان را به خوبی شناسایی کند بهشدت هندسه معرفتی خود را تغییر داده و با دیدی علمی و واقعبینانه بر مسائل و مشکلات گوناگون نظر خواهد افکند. امید است همگان در شناسایی و بازسازی این جریان، که بزرگترین نیاز جامعه علمی و مدیریتی ما است، کوشا باشیم.
روزنامه اعتماد