شناسهٔ خبر: 54348 - سرویس دیگر رسانه ها

رضا صمیم : سیستم، تمایلی به ستاره‌سازی ندارد

متن زیر گفت‌وگویی است با دکتر رضا صمیم درباره تاریخ پیدایش و تحول موسیقی مردم‌پسند در ایران معاصر.

فرهنگ امروز/ نیوشا مزیدآبادی: آن زمان که از شنیدن صدای خوانندگانی چون قاسم افشار، خشایار اعتمادی، حسین زمان و... کیف‌مان کوک می‌شد و سر ذوق می‌آمدیم، هرگز تصور نمی‌کردیم که تنها دو دهه بعد با رشد قارچ‌گونه هنرمندان پاپ مواجه ‌شویم. هنرمندانی یکشبه مطرح می‌شوند، در رسانه‌ها سر زبان‌ می‌افتند و با گذشت چند صباحی به همان سرعتی که آمده بودند از صحنه هنر نیست و نابود می‌شوند. در تایید این جریان نمونه‌ها بسیار است اما پرسش اینجاست که چه فرآیندی باعث می‌شود مفهوم «ستاره پاپ» به معنای پیشین آن در ایران معاصر وجود نداشته باشد؟

در گفت‌وگوی پیش‌رو جریان «ستاره» در فرهنگ موسیقی مردم‌پسند معاصر را با دکتر رضا صمیم، جامعه شناس و عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم و مدرس دانشگاه تهران به بحث گذاشتیم. رضا صمیم معتقد است جز از طریق نگاه تاریخی نمی‌توان به پدیده عجیب فرهنگ مردم‌پسند در ایران، پرداخت.

با توجه به مطالعات و پژوهش‌های تاریخی که در زمینه فرهنگ مردم‌پسند و موسیقی آن به عنوان یکی از شناخته‏شده‏ترین نمونه‌های این فرهنگ انجام داده‌اید، مبدا پیدایش موسیقی مردم‌پسند در ایران را مربوط به چه دوره‌ای می‌دانید؟

مقطع زمانی‌ای در دوره قاجار را می‌توان آغاز فرآیندی دانست که من نام آن را مردم‏پسندشدن (پاپیولاریزاسیون) فرهنگ می‏گذارم. فرهنگ مردم‌پسند در معنای جهانی، پدیده متاخری است و به تسلط و چیرگی قشر خاصی از جامعه غربی در مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان غرب بازمی‌گردد. فرهنگ بورژوازی (فرهنگ طبقه شهرنشین پس از انقلاب صنعتی) در غرب، ریشه و منشا فرهنگ پاپیولار است. بورژوازی، فرهنگی متفاوت با دوگانه‏ قدیمی فرهنگ نخبه (الیت) و فرهنگ عامه (فولک) پدید آورد و آن را میان این دو جای داد. فرهنگ الیت همیشه فرهنگ مناسبات قدرتِ مستقر بود و فرهنگ فولک هم فرهنگ مردم عادی در حاشیه این مناسبات. فرهنگ پاپیولر در آستانه‏ شکل‏گیری به هیچ کدام، نه به مناسبات قدرت مستقر و نه فرهنگ مردم عادی تعلق نداشت. به بیان دیگر فرهنگ پاپیولار فرهنگی بود که جای خود را بین دوگانه‏ی الیت/ فولک باز کرد و در دوران شکل‏گیری سعی داشت تمایزش را از دو فرهنگ الیت و فولک نشان دهد و بین این دوگانه‏ تاریخی جایی برای خود باز کند. فرهنگ مردم‌پسند آن زمان که به فرهنگِ قدرت مستقر تبدیل شد توانست میان آن دوگانه‏ قدیمی جای گیرد. قشری که این فرهنگ به آنها تعلق دارد (یعنی همان قشر بورژوا) در دوره‌ای از تاریخ موفق شد بر مناسبات قدرت سیاسی تسلط یابد. این دوران عموما بعد از انقلاب‌هایی چون انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه به وجود آمدند. فرهنگ طبقه بورژوا نه فرهنگ طبقه الیت وابسته به دربارهای حکومتی جهان پیش از عصر بورژوازی بود و نه فرهنگ متعلق به مردم عادی وابسته به تولید کشاورزی. فرهنگ مردم‏پسند، فرهنگ طبقه‏ شهرنشینی است که به شکل جدیدی از تولید (همان تولید صنعتی) وابسته است. فرهنگ پاپیولار، فرهنگی است که به تولید انبوه متکی است و با مناسبات بازار پیوند مستقیم دارد. این فرهنگ اهمیتی به قضاوت‌های زیبایی‌شناسانه مخاطب نمی‌دهد و آنچه در نهایت معیار تولید آن قرار می‌گیرد، سود اقتصادی است. اما برای درک چیستی موسیقی پاپیولار در ایران باید پرسید آیا فرهنگ مردم‌پسند در ایران به دست طبقه (قشری) که شباهت‌های جدی با بورژوازی غربی داشته، پدید آمده است یا خیر؟ در ایران برخلاف غرب، فرهنگ پاپیولار، یک مقوله وارداتی بود. در زمان ورود این فرهنگ به ایران (در همان مقطع زمانی‏ای که ابتدا به آن اشاره کردم) چیزی به نام بورژوا وجود نداشت. همان طور که بسیاری از محققان جامعه‏شناسی تاریخ هم درباره آن نظر داده‏اند موانعی جدی برای ظهور بورژوازی در ایران وجود داشت. به همین دلیل، فرآیند مردم‏پسندشدن فرهنگ در ایران بدون وجود بستر اجتماعی واقعی آن آغاز شد. این فرآیند از همان میانه‌های دوره ناصری در ایران آغاز شد. آنجا که ناصرالدین‏شاه قاجار سفرهایش به مغرب‏زمین را آغاز کرد؛ آغاز این فرآیند است.

فرهنگ مردم‏پسند در ایران، با حمایت و علاقه‏ طبقه‏ الیت و متعلقین فرهنگ کلاسیک پا گرفت. این وجه تفاوت مردم‏پسندشدن فرهنگ در ایران است که با موطن اصلی آن یعنی غرب صنعتی‏شده. در ایران این اهالی فرهنگ کلاسیک بودند که به مردم‏پسندشدن فرهنگ‏شان دست زدند. مثلا در موسیقی، این موسیقیدان‏های کلاسیک (وابستگان به دربار) بودند که نخستین‌بار به ابزارهای مردم‏پسندشدن مانند ضبط‏شدن و تکثیرشدن تن دادند. ضبط‏شدن و تکثیرشدن از ابزارهای مهم تجلی یکی از ویژگی‏های فرهنگ مردم‏پسند یعنی در دسترس عموم بودن آن است. می‏دانید که دو فرهنگ کلاسیک (الیت) و فولک همیشه موانعی برای در دسترس‏بودن فرهنگ‏شان ایجاد می‌کردند.

اولین کنسرت‏های موسیقی را هم نوازندگان تراز اول وابسته به دربار اجرا کردند. می‌شود این کنسرت‏ها را هم مصداق مردم‏پسندشدن فرهنگ در نظر گرفت؟

بله، حتما. کنسرت هم از ابزارهای عمومی‌شدنِ فرهنگ است ولی من آغاز فرآیند مردم‏پسندشدن فرهنگ و به طور خاص موسیقی در ایران را به قبل از نخستین کنسرت‏ها که در انجمن اخوت برگزار می‌شد، بازمی‏گردانم. اولین نشانه‌های پاپیولارشدن فرهنگ الیت زمانی رخ داد که تولیدکنندگان فرهنگ (به زبان امروزی) این فرصت را یافتند که آنچه تولید می‌کنند را در اختیار عموم قرار دهند. ورود صنعت ضبط به ایران این فرصت را فراهم کرد و این پیش از برگزاری نخستین کنسرت‏هاست. این صنعت ضبط موسیقی بود که شرایط را برای پاپیولار کردن موسیقی در ایران فراهم کرد چون صنعت ضبط، تکثیر را میسر ساخت و تکثیر یعنی به وجود آمدن امکان برای در دسترس عموم قرار گرفتن کالای تولید شده‏ فرهنگی. یعنی پاپیولار شدن.

و البته در دسترس قرار گرفتن نمونه‌های صوتی غربی در ایران که به شکل صفحه وارد کشور می‌شدند و هنرمندان ایرانی را در تعامل با موسیقی دیگر کشورها قرار می‌دادند.

در حقیقت صنعت ضبط در نتیجه همین مراودات که ناصرالدین شاه در اواسط دوره سلطنتش با سایر کشورها برقرار کرد در ایران به وجود آمد. اما این صنعت که ابزار اصلی عمومی کردن فرهنگ بود به وسیله طبقه الیت وارد ایران شد. بنابراین فرهنگ مردم‌پسند از همان ابتدای ورود به ایران، مالکان و صاحبانی الیت داشت که از نظر من نکته‏ بسیار مهمی است. این برعکس فرهنگ پاپیولار غربی است. مثال ساده‌اش سینما است: سینما در غرب برای اولین‌بار از سوی دربار رواج پیدا نکرد بلکه در بین مردم عادی یا حتی کارگران رشد و نمو یافت. اگر به تاریخ این هنر رجوع کنیم درمی‌یابیم که الیت جامعه در بدو آغاز و پیدایش این صنعت به آن توجه نشان نمی‏داد و بیشتر مردم عادی بودند که از آن استقبال می‌کردند. در ایران اما اینطور نبود، سینما از همان ابتدا مورد توجه جامعه الیت قرار گرفت و اساسا مردم عادی از آن بی‌خبر بودند و زمان زیادی طی شد تا سینما عمومی شود. این قضیه در مورد موسیقی هم صادق است. از آنجا که پاپیولار شدن موسیقی در ایران از درون دربار آغاز شد، بنابراین موسیقی الیت هم به فرآیند پاپیولارشدن تن داد. پس اگر بخواهیم موسیقی مردم پسند ایران را بشناسیم، ناچاریم به ریشه‌های الیتی و کلاسیک آن رجوع کنیم. این موسیقیدانان کلاسیک ایران بودند که به مردم پسند شدن موسیقی تن دادند، چراکه آنها بیش از با سایر گونه‌ها، فرصت ضبط شدن و در دسترس عموم قرار گرفتن را پیدا کردند.

براین اساس پس شاید بتوان این موضوع را به برهه‌های زمانی مختلف بسط داد و نسبت موسیقی کلاسیک ایرانی را با فرهنگ مردم‌پسند مورد ارزیابی قرار داد. اینکه چه ساختارهای اجتماعی و سیاسی در شکل‌گیری و تعامل آنها با مردم جامعه موثر بوده است.

حداقل می‌توان گفت تا انقلاب اسلامی، موسیقی پاپیولار، موسیقی‌ای است که از سوی الیت جامعه مورد اقبال قرار می‌گیرد. طبقه متوسط شهری هم طبقه‌ای است که ریشه در همین جامعه‏ الیت دارد. در واقع طبقه متوسط در ایران معاصر همان نخبگان تحول‌طلبی هستند که پیش از آنکه به این طبقه تغییر شکل پیدا کنند به مناسبات قدرت سیاسی و دربار تعلق داشتند. در این صورت مکانیزم تولید محتوای موسیقی در کشور ما تا سال ٥٧ به اندازه زیادی با مکانیزم تولید محتوا در موسیقی پاپیولارِ جوامع غربی متفاوت است. اگرچه ابزارهای آن یکسان است مثلا رسانه‌های جمعی و گسترش استفاده از آن، ابزاری مهم در سرعت و نفوذ پاپیولارشدن فرهنگ است و این هم در ایران و هم در غرب صادق است. دکتر ساسان فاطمی در تحلیل موسیقی مردم‌پسند در ایران معتقد است رادیو نقش مهمی در سرعت بخشیدن به فرآیند مردم‌پسند شدن موسیقی ایفا کرده است. رادیو هم رسانه‏ جمعی بسیار مهمی است. رادیو تهران در سال ١٣١٩ راه‌اندازی شد و می‌توان از این منظر که موسیقی را در دسترس عموم قرار داد، چنین تحلیلی را تایید کرد. اما پرسش اینجاست که چه نوع موسیقی‏ای از طریق رادیو در دسترس عموم قرار گرفت؟ در سال‌های ابتدایی شکل‌گیری رادیو اتفاقا موسیقی‌های برآمده از جامعه الیت در دسترس مردم قرار می‌گرفتند؛ حبیب سماعی، ابوالحسن صبا، مشیر همایون شهردار و غیره کسانی بودند که در رادیو آن زمان ساز می‌نواختند.

پس تا پایان پهلوی اول هنوز هدف اصلی فرآیند مردم‌پسندشدن موسیقی، موسیقی کلاسیک یعنی موسیقی متعلق به طبقه‏ الیت جامعه بود. در این میان تصنیف هم به عنوان فرمی از موسیقی کلاسیک تحت تاثیر همین فرآیند قرار گرفت؛ فرمی که البته به موسیقی کلاسیک تعلق داشت ولی این پتانسیل را داشت که در میان دوگانه‏ کلاسیک و فولک قرار گیرد. دکتر فاطمی تصنیف را یک «مزوموزیک» می‏داند. مزوموزیک‌ها این پتانسیل را دارند که به موسیقی پاپیولار تبدیل شوند. پیش از شکل‌گیری رادیو و در زمان صفحه، تصانیف رایج‌ترین فرم‌های عرضه موسیقی بودند و در میانه‏ فعالیت رادیو، موسیقی برنامه گل‌ها هم با محوریت همین تصنیف‌ها شکل گرفت.

اما پرسش اینجاست که اگر این موسیقی‌ها مردم‌پسند به شمار روند، آن وقت آنچه بعد از به وجود آمدن تلویزیون در ایران شکل گرفت و به عنوان موسیقی مطرح شد را در چه دسته‌ای می‌توان قرار داد؟

واقعیت این است که رادیو، موسیقی کلاسیک ما را نه در معنایی استاندارد بلکه در شکلی ابزاری و صوری پاپیولار کرد اما در محتوا انقلابی اساسی به وجود نیاورد. به بیان دیگر هیچ‌وقت نتوانست آن موسیقی‏ای را که کلاسیک نامیده می‌شد غیر کلاسیک کند. تار جلیل شهناز یا نی حسن کسایی با آنکه شهرت‌شان مدیون رادیوست همیشه نمونه‌هایی از موسیقی کلاسیک باقی ماند. به عقیده من این تلویزیون است که رسانه‏ای اساسی در شکل‏گیری موسیقی مردم‌پسند در ایران به حساب می‏آید. موسیقی گلها گونه تغییر شکل یافته موسیقی کلاسیک و تحت تاثیر رسانه‌هایی بود که سعی داشتند آن را پاپیولار کنند اما به نظر می‌رسد این رسانه‌ها آنقدر توان نداشتند که بتوانند این کار را عملی کنند. چون یکی از مهم‌ترین معیارهای پاپیولار شدن تصویری شدن است. تصویر فهم یک موضوع را عمومی‌تر می‌کند. فرهنگ پاپیولار زمانی به تکامل می‌رسد که بتواند خودش را تصویری کند. یعنی موسیقی خودش را با عوامل شبه موسیقایی بیامیزد تا مردم درک بهتری از آن داشته باشند. منظورم از عوامل شبه‌موسیقایی شکل، شمایل، قیافه، نوع حرکات، ژست و غیره است. از منظر من با آمدن تلویزیون، انقلاب بزرگی در زمینه موسیقی پاپیولار ایرانی رخ داد و ما این فرصت را پیدا کردیم که گونه‌ای واقعی از موسیقی پاپیولار داشته باشیم. جالب اینجاست که موسیقی کلاسیکی که تا تاسیس رادیو درگیر فرآیندهای مردم‌پسند شدن بود، هیچ مشارکت جدی‏ای در شکل‌گیری موسیقی به وجود آمده در تلویزیون نداشت و همه آنها پس از ورود تلویزیون و اقبال عمومی از آن رفته‌رفته کنار گذاشته شدند. چرا که پتانسیل تصویری نداشتند و نمی‌توانستند پاسخگوی مهم‌ترین عنصر فرهنگ پاپیولار یعنی ستاره‏سازی باشند. برای ستاره شدن نیاز است هنرمند به تصویر تبدیل شود و تقریبا در هیچ یک از موزیسین‌های کلاسیک ما این پتانسیل تصویری وجود نداشت.

و نهایت کاریزمایی که داشتند صرف جلب و جذب مخاطب برای تماشای کنسرت‌های‌شان می‌شد.

دقیقا؛ برای مردم ستاره‌های فرهنگ پاپیولار نه فقط به سبب اشتغال به تولیدی که از مجرای آن به ستاره تبدیل شده‏اند بلکه به دلیل رفتار و سلوک عمومی‏شان در کلیت زندگی است که محبوبند، درحالی که موزیسین‌هایی که در جریان پاپیولارشدن موسیقی کلاسیک فعالیت هنری داشتند تنها به سبب موسیقی‌شان از سوی مردم مورد توجه قرار می‌گرفتند.

کلیت زندگی این آرتیست‌های پاپیولار برای مردم تا جایی مهم می‌شود که مثلا می‌توانیم به ماجرای درگذشت پاشایی اشاره کنیم. اینکه مردم بیش از آنکه به موسیقی او توجه نشان دهند، درگیر بیماری‌اش شدند. شاید همین عدم توجه به هنر (هم از سوی پاپ‌استارها و هم از سوی مردم) است که باعث می‌شود این آرتیست‌ها عمر هنری طولانی نداشته باشند؟

برای پاسخ به این پرسش مجبورم مقایسه‏ای صورت دهم میان آنچه موسیقی پاپیولار امروز ایران تلقی می‌شود با موسیقی پاپیولار ایرانی در عصر تلویزیون (یعنی ابتدای دهه‏ ١٣٤٠ شمسی تا سال ١٣٥٧) و موسیقی پاپیولار غربی. نکته اساسی این است که در عصر تلویزیون (از زمان عمومیت یافتن آن در دهه ٤٠) تا انقلاب ٥٧ گونه‌ای از موسیقی در ایران رشد کرد که هیچ ربطی به موسیقی کلاسیک نداشت و در کنار آن هم آرتیست‌های پاپیولاری مطرح شدند که شباهتی به آرتیست‏های موسیقی کلاسیک ما نداشتند. این آرتیست‌ها عمر طولانی داشتند؛ ظهور کردند، ادامه یافتند و هیچگاه از محبوبیت‌شان کم نشد. یکی از دلایل عمر طولانی این آرتیست‏ها وجود سازمان تولید مستقر و مستقلی است که در حاشیه‏ موسیقی مردم‏پسند ایرانی قرار دارد.

لازم به ذکر است که موسیقی پاپیولار بر اساس یک سازمان تولید منسجم به وجود می‌آید که نه فقط خواننده بلکه آهنگساز، استودیو و تهیه‌کننده هم از عناصر اصلی آن به حساب می‏آیند. این عناصر به صورت مشترک بقای یک گونه‏ خاص از موسیقی پاپیولار در میدان تولید موسیقی مردم‌پسند را تضمین می‌کنند. بعد از آمدن تلویزیون تا سال ٥٧ شرایط برای استقرار و ثبات یک سازمان تولید موسیقی مردم پسند در ایران به چند دلیل فراهم بود. نخست آنکه درآمد نفتی ارتقایی بی‏سابقه یافت و طبقه متوسط جامعه که همان مخاطبان اصلی موسیقی مردم‏پسند به شمار می‏آیند از سطحی از رفاه اقتصادی بهره‌مند شدند و دوم، به سیاست‌های فرهنگی حکومت بازمی‌گشت. سیاست‌های فرهنگی در آن دوره هیچ‌وقت به لحاظ ایدئولوژیک در تضاد با سیاست‌های تولیدکنندگان موسیقی مردم‏پسند نبود. همین امر به سازمان تولید موسیقی مردم‌پسند در آن دوران ثبات می‏بخشید. اگر تاریخ استودیوهای ضبط موسیقی پاپیولار در آن دوران را نگاه کنید متوجه خواهید شد معمولا فعالیت‌شان تا زمان انقلاب هم ادامه پیدا کرده است. یکی از مهم‌ترین عوامل کوتاهی عمر هنری آرتیست‌های پاپیولار در ایران بی‌ثباتی سازمان تولید موسیقی مردم پسند در زمانه ما است. سیاست‌ها به لحاظ ایدئولوژیک در تضاد با آرمان‏های تولیدکنندگان موسیقی مردم‏پسند قرار دارد. نکته دیگر آن است که در ایران پس از انقلاب سازمان گردش سرمایه‌دارانه‏ پول وجود نداشت و مناسبات گردش پولی که در دهه ٤٠ شکلی از سازمان سرمایه‏دارانه‏ گردش را یافته بود، از میان رفت.

ما امروز نمی‌توانیم از سازمان با ثبات تولید موسیقی مردم‏پسند سخن بگوییم. ما امروز ‌استودیوی مخصوص نداریم، از آهنگساز و تهیه‌کننده هم در آن معنا خبری نیست و مناسبات گردش پول که در دهه ٤٠ خودش را در صنعت تولید نوار کاست و صفحه نشان می‌داد و برای تولیدکنندگان سود قابل پیش‏بینی و محاسبه را تضمین می‌کرد در دوره حاضر از میان رفته است.

در واقع این فقط برگزاری کنسرت است که موجب گردش سرمایه برای تهیه‌کنندگان موسیقی و هنرمندان پاپیولار می‌شود. رسانه‌ای که در دسترس عده خاصی از مردم قرار دارد و عموم مردم از آن بهره‌مند نیستند.

دقیقا. کنسرت راه اصلی تولید ثروت و سود در صنعت پاپیولار نیست. در جهان صنعت پاپیولار، کنسرت برای تضمین پولی است که در نتیجه فروش آلبوم‏های تصویری و صوتی به دست می‌آید اما از آنجا که ما در ایران چیزی به عنوان بازار شفاف فروش آلبوم نداریم درآمد شخصی آرتیست‌ها از برگزاری کنسرت تامین می‌شود. عملا در ایران همه‌چیز برعکس اتفاق می‌افتد. قطعه تولید می‌شود برای برگزاری کنسرت. در صورتی که در غرب کنسرت برگزار می‌شود برای معرفی و ارایه قطعه‏ جدید. این یک واقعیت غیرقابل انکار است که از همان نبود سازمان تولید مستمر و با ثبات نشات می‌گیرد.

با توجه به تمام این صحبت‌ها به نظر می‌رسد بدنه حاکمیت در سال‌های اخیر از موسیقی پاپیولار در مقایسه با موسیقی کلاسیک حمایت بیشتری کرده است. این مساله را با پیگیری آلبوم‌های تولید شده، روند صدور مجوزها و برنامه‌های صداوسیما می‌توان دریافت. آیا هنوز هم فکر می‌کنید بدنه حاکمیت با ادامه حیات موسیقی پاپیولار مخالف است؟

با این نظر موافق هستم که سیاست‌های دولت در صداوسیما یا نهادهای عمومی مبتنی بر حمایت از گونه‌های سبک موسیقی است. دلیل اصلی‌اش هم این است که این گونه‌های سبک، قدرت جذب مخاطب بیشتری دارند و می‌توانند برای آن نهادها درآمدزا باشند اما اصلا و ابدا سیاست حمایت از گونه‌های سبک به معنای حمایت از موسیقی مردم‌پسند نیست. این موضوع را از طریق شکل صدور مجوزها به سادگی می‌توان دریافت. مجوز به موسیقی مردم‌پسند داده نمی‌شود بلکه به آرتیست‌هایی تعلق می‌گیرد که گونه‏ای موسیقی سبک ارایه می‌کنند و وابسته به سازمان تولید غیردولتی با ثباتی نیستند. برعکس آرتیست‌های پاپیولاری که موسیقی سبک ارایه نمی‌کنند و وابسته به یک سازمان تولید باثبات اما غیردولتی‌اند در دریافت مجوز با مشکل مواجهند. تصور ما این است که سیاست‌های فرهنگی به سمت حمایت از موسیقی مردم‏پسند رفته است درحالی که سیاست‌ها بیشتر به حمایت از موسیقی‏‏های سبک گرایش دارند. موسیقی‏های سبک، موسیقی‏هایی هستند که به هیچ سازمان تولید مستقل و مستقری وابسته نیستند. به همین دلیل است که بسیاری از تولیدکنندگان موسیقی پاپیولار در ایران امروز از روند صدور مجوزها ناراضی هستند. من با این نظر که موسیقی به سوی سبک شدن پیش می‌رود موافق هستم اما این سبک شدن به معنی پاپیولار شدن نیست.

بنابراین آیا باز هم می‌توان در ساحت موسیقی امروز ایران از مفهوم ستاره پاپیولار یا پاپ صحبت کرد؟

ستاره‌های موسیقی پاپیولار یا پاپ تحت تاثیر فعالیت‌های دقیق، منظم و سازمان‌های تولید موسیقی مردم‌پسند به وجود می‌آیند. چون این ستاره‌ها تضمین حضور دایم در میدان تولید هستند. من اعتقاد ندارم که موسیقی پاپیولار در ایران مکانیزم منسجمی برای تولید ستاره دارد چون چیزی به عنوان سازمان تولید موسیقی مستقل و با ثبات وجود ندارد که میل به شکل‌گیری ستاره داشته باشد. اینگونه است که بسیاری از خواننده‌های پاپیولار بعد از مدتی به اجبار از میدان تولید حذف می‌شوند یعنی در برابر ستاره شدن آنها مقاومت به وجود می‌آید. اما اینکه چه کسانی در این باره مقاومت می‌کنند خودش موضوعی است که به پژوهش نیاز دارد. ما در حقیقت نظام تولید ستاره به صورت منسجم نداریم. آرتیست‌های پاپیولار ما هم در قیاس با ستاره‌ای مثل مایکل جکسون به راستی اشصلا ستاره نیستند.

مایکل جکسون هم به لحاظ اجرای موسیقی و هم به لحاظ ویژگی‌های ظاهری تمایزهای اساسی با خوانندگان دوره خود و دیگر افراد جامعه داشت. آرتیست‌های پاپیولار امروز ما هم سعی در ایجاد و طراحی این تمایزها می‌کنند که به نظر پوشالی می‌آید. آیا فکر می‌کنید این تمایزهای غیر حقیقی موجب کوتاه شدن عمر هنری آنها می‌شود؟

تمایزهای دروغین، از پیش طراحی شده‌اند درحالی که تمایزهای حقیقی از ویژگی‌های درونی هنرمندان نشات می‌گیرند و مختص همان فرد هستند. واقعیت این است که در نظام منسجم ستاره‌سازی در فرهنگ پاپیولار (از موسیقی گرفته تا سینما و غیره) تمایزهایی ماندگار می‌شوند که حقیقی باشند. تمایزهای دروغین، نشان‌دهنده عدم تمایل سیستم به ستاره‌سازی است. این تمایزها آرتیست‌ها را بعد از مدتی از اقبال عمومی (ستاره بودن) دور می‌کند چنانکه هیچ‌کدام از ستاره‌های ما در ٢٠ سال اخیر نتوانستند شکلی از مد را به معنای عمومی آن در جامعه پدید آورند.

فرهنگ مردم‏پسند در ایران، با حمایت و علاقه‏ طبقه‏ الیت و متعلقین فرهنگ کلاسیک پا گرفت. این وجه تفاوت مردم‏پسندشدن فرهنگ در ایران است که با موطن اصلی آن یعنی غرب صنعتی‏شده. در ایران این اهالی فرهنگ کلاسیک بودند که به مردم‏پسندشدن فرهنگ‏شان دست زدند.

این تلویزیون است که رسانه‏ای اساسی در شکل‏گیری موسیقی مردم‌پسند در ایران به حساب می‏آید. موسیقی گلها گونه تغییر شکل یافته موسیقی کلاسیک و تحت تاثیر رسانه‌هایی بود که سعی داشتند آن را پاپیولار کنند اما به نظر می‌رسد این رسانه‌ها آنقدر توان نداشتند که بتوانند این کار را عملی کنند.

با آمدن تلویزیون، انقلاب بزرگی در زمینه موسیقی پاپیولار ایرانی رخ داد و ما این فرصت را پیدا کردیم که گونه‌ای واقعی از موسیقی پاپیولار داشته باشیم.

در عصر تلویزیون (از زمان عمومیت یافتن آن در دهه ٤٠) تا انقلاب ٥٧ گونه‌ای از موسیقی در ایران رشد کرد که هیچ ربطی به موسیقی کلاسیک نداشت و در کنار آن هم آرتیست‌های پاپیولاری مطرح شدند که شباهتی به آرتیست‏های موسیقی کلاسیک ما نداشتند.

روزنامه اعتماد