به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از حسن محدثی در مورد بعثت پیامبر اسلام است که در ادامه می خوانید؛
من مفتون لحظاتی از زندهگی پیامبر هستم که همهگی ما از کیفیت و احوال پیامبر در آن لحظات بیخبر ماندهایم؛ لحظات تنهایی محمد در غار حرا. آوردهاند که او «هر ساله در ماه رمضان برای خلوتنشینیِ معنوی به کوه حراء در بیرونِ شهر میرفت». آوردهاند که «شاید ساعتها نیز اندیشناک میگذراند». محمد سالها در خویش سفری انفسی میکرد. آوردهاند خدیجه خلوت محمّد را بر هم نمیزد. تا نزدیکی خلوتگاه او میرفت و غذایش را در محلی قرار میداد و به خانه برمیگشت. محمد سالها خلوتگزینی میکرد. کاش میدانستیم که در این خلوتهای مکرّر بر محمد چه گذشت!
آوردهاند که در میان اعراب پیش از اسلام و در مکّه سنّتی وجود داشت به نام "تَحَنُّث"؛ یعنی برای دوری از گناه در ماه رمضان به غار حرا رفتن و خلوت گزیدن و اطعام فقرا در این احوال و سپس رفتن به کعبه و طواف هفتبارهی آن. چیزی همچون مراقبه و تأمل در نفس و دوری از هیاهوی زیست روزمرّه؛ نوعی خودنگری و خودبانی. محمد اهل تحنّث بوده است و سالها در ماه رمضان چنین میکرده است.
تحنُّث شاید برای دیگران سنّتی و مناسکی بیش نبود. برای محمّد امّا سنّت تحنُّت، شیوهای از زندهگی و فرصتی برای زیست متأمّلانه و خوداندیشانه و پیوند با هستی بهنحوی بیواسطه بود. تحنّث برای محمّد فرصتی تحوّلآفرین بود. او در درون خود سفر میکرد تا هستی با او سخن بگوید و هستی با او سخن گفت.
ما معمولاً بعثت را رویداد محور میفهمیم. در فرهنگ اسلامی بعثت یعنی دریافت پیام رسالت؛ و این رویدادی انفسی بود که در طی آن محمد پیامی در باب رسالت پیامبری دریافت نمود و از آن پس رسولالله گشت (اگرچه در روایت اسطورهای از ماجرا کل ماجرا بهنحوی آفاقی به تصویر کشیده میشود). امّا بعثت نه یک رویداد بلکه فرآیندی از زیستن متأمّلانه و خودبانانه بود. آن رویداد حاصل خلوتگزینی و خودنگری و خودبانیهای طولانی محمّد بود که ما چیز چندانی از آن نمیدانیم و بعثت را به خواستی الاهی برای برگزیدن پیامبری بر روی زمین و در میان اعراب حجاز تقلیل دادهایم و سالها خودسازی و خودنگری و خودبانی پیامبر را نادیده میگیریم. فرهنگ اسلامی بعثت را به رویدادی الاهی تقلیل میدهد و از مسیری که پیامبر در طیِّ یک فرآیند چندین ساله طی کرد و بدان نقطه رسید چیزی چندانی نمیگوید و این فرآیند را نادیده میگیرد.
زیست انفسی پیامبر منجر به پذیرش تعهّدی اجتماعی-سیاسی شد و محمّد سرانجام در ادامه این فرآیند برنامهای برای جامعهسازی و جهانسازی را دنبال کرد؛ جهانی انسانی و اجتماعی از گونهای دیگر. رویدادی انفسی، سرسلسلهی انبوهی رویداد آفاقی گشت. زیست انفسی طولانی مدّت پیامبر منجر به طرحی بیست و سه ساله برای انسانسازی و جامعهسازی شد؛ رسالتی بزرگ و بسیار دشوار و متحوّلکنندهی تاریخ.
ما معمولاً پیامبرمان را از اینجا به بعد میشناسیم و از دورهی طولانی خلوتگزینی او چندان سخن نمیگوییم. خلوتگزینی پیامبر میتوانست الگویی برای خلوتگزینی ما باشد. امّا این بُعد از زندهگی پیامبر را از یاد بردهایم.
بهنظر میرسد انسان مدرن ایرانی در هیاهوی زندهگی روزمرّه گم شده است. انسان مدرن ایرانی چندان اهل خلوتگزینی نیست. ما نیازمند سنّت تحنّثی برای خویش هستیم. ما نیازمند آنایم که بارها و بارها سفری انفسی کنیم تا جهان اجتماعی مطلوبتری بسازیم. کاش فرصت بیشتری برای خلوتگزینی میداشتیم و کاش اندکی بیشتر با خلوتگزینی پیامبرمان آشنا میشدیم.
رسالت ثمرهی بزرگ و والای فرآیند طولانی خلوتگزینی پیامبرانه است. اگر ما هم با اهل خلوتگزینی میبودیم، شاید زیست مسلمانانهمان بس پربارتر بود و شاید ما نیز بعثتی در حد یک پیرو کوچک پیامبر میداشتیم.
برای چنین زیستی میبایست از مناسکگرایی دینی و قشریگری دینی بکاهیم و حیات معنوی و وجودی دینی را بیش از پیش تجربه کنیم. از درون تحنُّث مناسکی، هیچ پیامبری زاده نمیشود. پیامبری پیامبر محصول فرآیند طولانی از تحوّلات درونی و سیر انفسی محمد همراه با لطف الاهی به او بود. در انتهای این سیر او به مقام برگزیده شدن رسید و نور لطف الاهی بر او تابید. برای ساختن جهانی بهتر و معنویتر هنوز به سیر انفسی نیازمندیم. ما هم میتوانیم در ظرف کوچک وجودی خودمان مبعوث شویم.
فیض الاهی بدون کوشش مسیحایی محقّق نمیشود. من با سخن حافظ که میگوید: "فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید / دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد" آشکارا مخالفام. این کوشش مسیحایی است که مسیح را مستعد دریافت فیض الاهی میکند. محمّد اگر سیر انفسی و زیست خلوتگزینانه و خودنگرانه و خودبانانه نداشت، مستعد دریافت رسالت الاهی نمیگشت.