عماد افروغ و مهدی گلشنی
به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست نقد و بررسی کتاب «ارزیابی انتقادی نهاد علم در ایران» یکشنبه ۲۷ فروردین با حضور عماد افروغ، مؤلف کتاب، مهدی گلشنی، عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف، اسمعیل خلیلی، پژوهشگر در خبرگزاری ایکنا برگزار شد.
افروغ در ابتدای این نشست درباره این اثر توضیحاتی را ارائه کرد و گفت: همواره احساس میکردم که چیزی در این کشور است؛ از زمانی که از خارج از کشور بنا به دلایلی اخراج شدم، دیدم که مباحث روششناسی سطحی است و احساس کردم که حتی وقتی استادی ادعایی هم درباره روششناسی مطرح میکند حتی در حد کلاس هم آن ادعا جواب نمیدهد تا این که مطالعاتم من را به نحلههای دیگر کشاند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه رئالیسم انتقادی سه مرحله، اولیه، دیالکتیکی و فراواقعیت داشته است، افزود: من سعی کردم که در آثارم این سه فاز فکری به ایران منتقل شود و در کتاب اولی که در این باره منتشر کردم، رئالیسم انتقادی را حداقل به لحاظ روششناسی معرفی کردهام. همچنین در ادامه این پروژه کتابی را با عنوان «رابطه نظریه تا عمل از پیشاسقراطیان تا رئالیسم انتقادی»، در دست دارم که در واقع چهار کتاب است که با همکاری پنج محقق انجام میشود. بنابراین من در ۲۲ سال فعالیت خود تلاش کردم که رئالیسم انتقادی در ایران را جا بیندازم.
افروغ با اشاره به آسیبهای نهادی در دانشگاه که در این کتاب به آن اشاره شده، بیان کرد: آنچه که میخواهم در این کتاب بگویم این است که من کم آسیب ندیدهام و کم هزینه ندادهام، البته اینها را هزینه نمیدانم، ولی دیگران بدانند که حرف و عمل تازه زدن بدون هزینه نیست، من احساس رضایت میکنم از این که اینجا هستم و پیش از موعد خود را ۹ سال پبش بازنشسته کردهام، ولی همه بدانند که این یک تصمیم صرفاً شخصی نیست و ساختاری است که حرف انتقادی را بر نمیتابند و حتی ساختار متناسب با انقلاب بزرگ اسلامی خود حرف نمیشنود و عامل سرقت و بیانگیزگی است.
وی تاکید کرد: اما احساس کردم که این آسیب معلول معرفتشناسی است که اگر آن را فهم کنیم، این آسیبها مترتب بر آن است، چون شما معرفتشناسی اثباتگرایی را پذیرفتهاید سرقت در دانشگاه به عنوان یک امر فضیلتی قبول شده است. همیشه گفتهام که یک دزد وقتی دزدی میکند منزلتی ندارد، اما دزدان دانشگاهی ما با خیال آسوده میروند و چندین محموله را میدزدند و این شاخصها متولیاش شورای عالی انقلاب فرهنگی است و اوست که فرمالیسم را باب کرده و در برابر سرقت علمی اهرم بازدارنده ندارد و مستجمعی از معرفتشناسان را دور خود جمع نکرد و فرهنگ را از وزارت علوم گرفت و یک نحله پوزیتیویستی را القا کرد. نقد من هم در این کتاب بیشتر از وجه رئالیسم انتقادی بوده است.
هیچ دستگاهی به دنبال چالشهای مهم در علم ما نیست
گلشنی نیز در ادامه این نشست با بیان اینکه این کتاب را از ابتدا تا انتها مطالعه کردم و در هیچ موردی با آن اختلاف نظر نداشتم عنوان کرد: البته بحثهایی شبیه رئالیسم انتقادی را مطرح کردند که جایش خالی است. من نیز روی این موضوع از دریچه فیزیک به همین راه رسیدهام و آنجا هم آنها به این نتیجه رسیدهاند، اما آن چیزی که در کتاب به نظرم موثر است و روی آن باید تاکید شود ناهنجاریهایی است که در آموزش عالی و در مورد علم وجود دارد، اینها مهم است که کتاب به ذکرش پرداخته است.
وی افزود: به نظرم برداشت از علم که اصلا چیست و برای چه چیزی دنبال آن میرویم برداشتی انحرافی است. ببینید وقتی سراغ یونانیان قدیم میروید میبیند که هدف آنها را مطالعه علمی فهم طبیعت بود وقتی در اسلام میآیید دو بعد وجود دارد یکی شناخت طبیعت، اما به عنوان شناخت صنع الهی و یکی هم استفاده از امکاناتی که خدا برای ما ایجاد کرده است، در قرون وسطا و علم جدید نیز همین دیدگاه حاکم است، ولی در قرن نوزده یک چیزی اضافه میشود که علم را به خاطر فهم طبیعت دنبالش میروند، اما جمع قدرت و ثروت هم به آن اضافه میشود و اکنون نیز پروژههای بزرگ علم آنهایی است که به دنبال قدرت و ثروت است. در غرب فیلسوف انگلیسی اعتراض کرد که چرا ۵۰ درصد بودجه صرف هزینههای نظامی میشود.
این استاد دانشگاه در ادامه به آشفتگی در محیطهای علمی ما اشاره کرد و گفت: محیط ما نه در جهت علم و نه در جهت فهم طبیعت و فهم آثار صنع الهی و نه در جهت کسب قدرت و ثروت بوده است که اگر بود وضع ما اینطور نبوده و یک نوع آشوب فکری در محیط ما حاکم است و نگاهها به سمت غرب است، ولی نکات مثبت غرب را نگرفتهاند، آن جنبههای مثبت غرب را ندیدهاند و هر ادای زشتی در آنجا به وجود آمده منتقل شده، ولی نکات بسیار مثبتی در آنجا به وجود آمده که در محیط ما به آنها توجه نشده است.
وی با اشاره به اینکه افروغ دست روی نکات کلیدی گذاشته که میخواهم روی آنها تاکید کند، گفت: ما چالشهای مهمی داریم و هیچ دستگاهی هم به دنبال حل آنها نیست، حتی به شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز این نکات را گفتهام. برخی از دانشگاههای ما بر اساس الگوی غربی درست شدهاند، مثلا دانشگاه شریف بر اساس دانشگاه «امای تی»، بنا شده است، ولی دانشگاه «امای تی»، اکنون دپارتمان فلسفه دارد و در رشتههای فلسفه و علوم پایه، علوم انسانی و علوم پایه و علوم انسانی و علوم مهندسی درجه لیسانس فلسفه میدهد، ولی ما در دانشگاهها مکافات داریم.
این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه در دانشگاهها نگاه ابزاری داریم و این نگاه حاکم بر محیط ما است و نجات ما را در مهندسی میدانند، عنوان کرد: متاسفانه این غفلتها وجود دارد و ای کاش کسانی که در کشور ما مدعی هستند غرب با ملاکهایی که اینها ادعا میکنند پیشرفت کردهاند، دست کم از انتقادهای خود غربیها به این معیارها آگاه بودند. امروز برنده جایزه پزشکی در غرب به مسایل جدی در این حوزه پرداخته است در حالی که امروز معیارهای ما کمی شده است.
گلشنی با اشاره به سخنان افروغ در کتاب درباره فقدان شناخت یا شناخت ناکافی از مباحث مربوط به چیستی علم، جامعه شناسی علم و تاریخ علم که باید در جامعه ما بررسی و پررنگتر شود، گفت: افروغ اشاره کرده که این موضوعات سبب شده تا کسانی که ورودی در مباحث مبانی علم ندارند در مصدر تصمیمگیری قرار گرفته و با سیاستهای خام خود هر چند با نام علم گرایی سد راه توسعه علم شوند. بله افرادی هستند که بنده هیچ وقت یادم نمیرود، کسی که در راس مجلات وزارت علوم بود، مهندس بود و نمیتوانست عنوان مجله را درست بخواند، ولی اینطور نمیشود که معیارهای مهندسی را برای علوم انسانی پیاده کرد!
عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف در ادامه گفت: افروغ بیان کرده که با پذیرش و اشاعه رویکرد اثباتی است که به تدریج داوری علمی از داخل به خارج میرود و اگر استادی بخواهد در داخل ارتقا پیدا کند باید مرجعی از خارج صلاحیت او را تایید کند. وقتی میگوییم چرا این کار را میکنید میگویند میخواهیم که رنکینگ ما بالا رود، ولی در مقام عمل علم ما به درد هیچ مشکلی نخورده است. نکته دیگری که افروغ روی آن تاکید کرده، مسئله پوزیتیویست است، الان یک عدهای از فیزیکدانان طراز اول میگویند پوزیتیویست مضر به علم است، اما در محیط و در دانشکدههای علوم ما بررسی کنید ببینید که تفکرات پوزیتیویستی بر همه حاکم است.
وی با بیان اینکه وقتی در مملکت ما ترویج علم مطرح میشود، آن وقت همه علوم را به یک چیز میرانند و صحبت تجاریسازی علم مطرح میشود، عنوان کرد: بله تجاری سازی علم هم معنا دارد، در مهندسی اگر یک کاری میکنید، کاری باشد که نیازی را برطرف کند، اما تجاری سازی را برای نظریهپردازی هم که بخواهد باشد مفهومی ندارد مطرح میکند و این درست نیست، یک چیزهای غلطی میآید و در مراکز تصمیمگیری هم میآید و ملاک قرار میگیرد.
عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف با بیان اینکه در گذشته علم ریشه در زیست جهان داشت و امروز ندارد، بنابراین علم با مردم بیگانه شده است گفت: در تاریخ کمبریج و آکسفورد نگاه کنید، اینها عمدتا با وقف اداره میشوند، ام آی تی هم همینطور است اما در ایران همه منتظر دولت هستند در حالی که این کار همت میخواهد. در آنجا یک قهرمان یک جایزه برد و بلافاصله برای سرطانیها پول را خرج کرد، اما اینجا تبدیل به ماشین میلیاردی میشود و نشان شخصیت در محیط ما اشتباه است.
گلشنی با تاکید بر اینکه شان علوم انسانی در محیط ما روشن نیست گفت: همانطور که افروغ معتقدند: بیایید مناصب کشوری را نگاه کنید عمدتا در درجه اول دست مهندسان و بعد پزشکان است و به ندرت پیدا میکنید که از علوم انسانی باشد. چرا هویت ملی در کشور ما ضعیف است؟ به دلیل فقدان فرهنگ است و فرهنگ یعنی علوم انسانی!
عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف بیان کرد: ما هنوز هویت ایرانی و ملی خود را نمیشناسیم و این را امالمسائل میدانم، اگر میشناختیم در این وضعیت نبودیم، ژاپنی و آلمانی و ... میشناسند، اما ما نمیشناسیم.
چگونگی تکوین تاریخ در کتاب بیان نشده است
اسمعیل خلیلی در ادامه این نشست با بیان اینکه افروغ به نبضان واقعیت جاری از زندگی و چرخه دیالکتیکی که طی میشود و مجددا به این نبضان رجوع میکند اشاره بسیار درخوری دارد گفت: در فصول مختلف مکررا این موضوع بیان میشود، اما در نهایت ارجاع داده نمیشود که کجا این قلب از نبضان ایستاد، چه شد که از نبض ایستاد. این موضوع وقتی اهمیت مییابد که ما به دنبال راه نجاتی برای شرایط فعلی هستیم. از همان فصل بررسی راه کارهای تاثیرگذاری امور پژوهش این خلا را احساس کردم و تا انتهای کتاب هم که پیش رفتم آن را نیافتم که زمینهها و علل وضعیت مورد اشاره از کجا نشات شده است.
وی افزود: کتاب مشحون است از نقاطی که میتوانست فراتر از آنچه که پارادایم رئالیسم انتقادی و رئالیسم علمی میگوید و در واقع محل تقریر معرفت شناسی و جامعه شناسی معرفت افروغ باشد، یعنی جاهای بسیاری را میبینم که در آستانه شان تاسیسی ایستاده است و جایی است که باید افروغ خودش حکم مینهاد و باید تکلیف هستی شناختی خود را بیان میکرد و به استناد همان تکلیف معرفت شناسی خودش را نیز بیان میکرد یعنی کتابی مینوشت در هستیشناسی و معرفتشناسی و آن است که تشنگان بیشتری خواهد داشت ولو اینکه خوانندگان کمتری میداشت و این هم مفقود ماند و من تشنه معرفتشناسی ایشان را ندیدم، کتاب ارجاعات درخشانی به رئالیسم انتقادی دارد، اما جایی که باید رئالیسم دکتر افروغ تاسیس میشد نشده است.
این پژوهشگر بیان کرد: آنچه که من میگویم در این رئالیسم انتقادی باید بیان میشد این که، یک چیزهایی است که به نظرم مهم است و آن این که ایران چیست و ایران کجا است؟ وقتی در این کتاب از ضمیر ما استفاده شده است، ارجاع به چه کسی است و چه کسی را از تاریخ و حال و آینده فرامیخواند؟ این از آن نقاط انتقادی است که محل مناقشه است که چه کسی محق است و یک عده محق هستند که بگویند ما و یک عده محق نیستند، آن نقاط در اینجا یا مکتوم مانده یا صلاح ندیدهاند که وارد شوند که بالاخره ما در مورد کی صحبت میکنیم و این ایران کجا است؟
به گفته خلیلی، این تشنگی عظیم که این همه تشنگی ماند و ما هنوز تشنه لب ماندهایم و این ما کجا است؟ و در نهایت خود چیست؟ خود ایران کجا است و خود من عماد افروغ کیستم؟ بر این باور هستم که شما به عنوان مولف نهایتا خودتان و فهمتان را از این مسئلهای که گریبانگیر ماست بیان میکنید، اما این خود وانهاده شده به کشفیاتی که خواننده باید در این اثر به عمل آورد نه این که از زبان خود شما گفته شده باشد.
وی با اشاره به اینکه یکی از نقاط مفقوده در این اثر، تاریخ و تکوین است که چگونه مسئله تکوین یافت تا به این نقطهای که اکنون هستیم رسیدیم و نحوه تکوین این مسئله روشن نیست که چیزی باعث شد؟ بیان کرد: از ترکمانچای این اتفاق افتاد یا از جای دیگری بود که ما حالا در این نقطه هستیم. درباره زبان کتاب نیز باید بگویم کتاب روشن است و در مقدمه کتاب توضیح داده شده است که کتاب از مجموعه مطالبههایی اخذ شده است، در هر حال در نقاط بسیاری از نحو زبان فارسی عدول میشود و مثلا صفت به جای قید به کار برده میشود. در کتاب شما نیز در جای جای به امر زبان اشارات در خور شده است و تعبیر خودم این است که به هر حال در آنچه که در بهمن ۵۷ انقلاب اسلامی رخ داد، حاشیه بر متن شورید و زبان حاشیه کماکان زبان غالب در زبان فارسی است.
خلیلی در پایان گفت: فرهیختگی در زبان رایج کنونی فارسی نه تنها ممکن نیست بلکه مورد ستیز است، این زبان نمیتواند اندیشه بپروراند، این زبان ضد اندیشه عمل میکند، انتظار میرفت بعد از انقلاب، انقلاب فرهیختگی خویش را ایجاد میکرد، فرهیختگی که در نسل بهار بود اکنون جاگزینی ندارد، از آن نسل معین پدید آمد، اما بعد از انقلاب فرهیختهای که زبان انقلاب را نمایندگی کند و زبان بسازد امکان پذیر نشد و همچنان زبان حاشیه غالب است. خیلی خوب است که وقتی این اثر را مینویسید به زبان اثر جدیتر پرداخته شود.