به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ در سالهای اخیر داستانهای جنایی همواره در صدر فهرست کتابهای پرفروش قرار داشته و آمار کتابخانهها نیز اقبال عمومی به این نوع کتابها را نشان میدهد. فروش بالای این نوع داستانها در نمایشگاه کتاب لندن نیز این امر را تایید میکند. البته ظاهراً دلیل خاصی برای این قضیه وجود ندارد که چرا اقبال عمومی به کتابهای پلیسی-جنایی وجود دارد، ولی روزنامه گاردین عوامل مختلفی را در این امر دخیل میداند.
این روزنامه در سوال از مخاطبان خود که چه نوع کتابی با چه عواملی میتواند پرفروش باشد، بیشتر بحث خود را روی محتوای این داستانها معطوف میکند و اعتقاد دارد جنگ بین خیر و شر و پیروزی بر شیطان همیشه مورد دلخواه انسان بوده است. در رمانهای کلاسیک با موضوع جنایت و خونریزی نیز همین امر به چشم میخورد که حتی جنگ بین دنیاها با هدف مبارزه با دشمنان و ایجاد فضایی آرام برای انسان نوشته شدهاند.
به عقیده گاردین نویسندگانی در این ژانر موفق هستند که قوانین را میشکنند و در حقیقت قوانین نوشتن آنهایی هستند که باید شکسته شوند. هیچ هنرمندی نمیتواند محدودیت را تحمل کند و در نویسندگی نیز محدود کردن و دیکته کردن موضوع به نویسنده همیشه از خلاقیت میکاهد. شاید ژانر وحشت و جنایت از همین رو موفق است، زیرا دارای بعد وسیعی از داستان و شخصیتهای مختلف است که همگی به طور موازی در طول داستان برای مخاطب روایت میشوند. بیشتر نویسندگان بزرگ و مشهور دنیا همیشه نویسندگان این نوع داستانها را به خاطر همین بعد وسیع موضوع و شخصیتها ستودهاند. ویلیام فاکنر، ژرژ سیمنون بلژیکی را به چخوف تشبیه میکند. سیمنون خالق شخصیت کمیسر مگره یکی از سرشناسترین کارآگاههای ادبیات پلیسی جهان است. بسیاری از نویسندگان، آگاتا کریستی را یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان میشمارند. آندره ژید برنده جایزه نوبل ادبیات نویسندگان داستانهای جنایی را بزرگ خطاب میکند و آنها را در نوشتن این داستانها تحسین میکند. از نظر او داستانهایی که مثل پستچی دوبار زنگ نمیزند، در زمره بهترین آثار ادبیات جهان هستند.
جان بنویل، نویسنده ایرلندی صاحب رمان «دریا» و برنده جایزه من بوکر سال 2005 اعتقاد دارد تجربههای نوگرا به انتهای عمر خود رسیدهاند و حالا زمان رمانهای جنایی است. داستانهای جنایی بنویل تحت عنوان «بنجامین بلک» منتشر میشوند. او در جایی گفته بود برای نوشتن یک داستان جنایی خیلی دردسر متحمل نمیشود درحالیکه زمان زیادی برای نوشتن یک داستان دیگر وقت لازم است.
به عقیده گاردین رمان جنایی مثل یک طبل در گوش مخاطب است و هر نویسندهای که بخواهد کم کاری کند صدای طبلش گوش خراش میشود. مخاطب همانقدر که سریع جذب این داستانها میشود به همان اندازه نیز میتواند از داستان نوشته شده دور شود. در حقیقت داستان جنایی به نوعی آنقدر ساده و جذاب است که مخاطب به سادگی حقیقی یا قلابی بودن آن را درک میکند و هر نویسندهای که بخواهد مثل گذشتگان خود مخاطب خاص خود را جذب کند، باید این قانون را حفظ کند. قانون داستانهای جنایی میگوید نویسنده باید تا حد مرگ احساسات و هیجان مخاطب را بیدار کند و به همان اندازه بتواند نوگرایی خود را حفظ کند و بتواند به مخاطب مرز بین مرگ و زندگی را نشان دهد.
تقریباً تمام نویسندگان از فرهنگهای مختلف تا نتوانند این هیجان و حس شگفت زده شدن را در مخاطب ایجاد کنند، نمیتوانند انتظار موفقیت داستان خود را داشته باشند و این همان چیزی است که باعث رونق این نوع داستانها در بین خوانندگان امروزی شده است. آنها تغییرات بسیاری را در روند داستانهای جنایی مشاهده میکنند که در دیگر داستانها دیده نمیشود و همین تغییر و عدم پیشبینی باعث جذابیت این نوع از داستان شده است. نوعی از داستان که قصهگو باید در کنار روند منطقی روایتگری خود به نوعی درک و تغییر به طور همزمان برسد.