فرهنگ امروز/ بابک احمدی:
(مدیر سالن نمایش خطاب به شاعر/ نویسنده: شکوه و غنای دکورهای ما را به نمایش درآرید، چنانکه منظرههای گوناگون از پی هم بیایند و شما جهانی را به تماشاگران شگفتزده عرضه دارید... مردم برای چه میآیند؟ برای دیدن. میخواهند به هر قیمت که باشد ببینند. پس بکوشید تا با شگردهایتان تحسینشان را به دست آورید، و آنوقت در چشمشان شاعری والا خواهید بود.)*
وضعیت امروز تئاتر تفاوت چندانی با پرده نخست نمایشنامه «فاوست» ندارد. نویسنده و کارگردان تئاتر از یکسو با خواست مدیر سالن مواجه است (اجارهبهای روزانه)، از سوی دیگر با پیشنهادهای گاه و بیگاه تهیهکننده و تازه در این بین سلیقه نازل تماشاگر نیز بر گردهاش سنگینی میکند و همزمان باید پاسخگوی نظارتهای مرئی و نامرئی نیز باشد. اما آیا وجود موانع متعدد یاد شده، مجوز سادهانگاری هنگام خلق نمایش را در اختیار ما قرار میدهد؟
با بررسی ویژگیها و عناصر شکلدهنده به نمایشهای روی صحنه (محتوای فرمی و اجرایی، جنس بازیها، طراحی گریم، صحنه و لباس گرفته تا تبلیغات) به مجموعهای از موارد و الگوهای مشترک برمیخوریم که به شکلی تکرارشونده در بسیاری از تولیدات تئاتری خودنمایی میکنند. از این منظر جریان جاری تئاتر حداقل در پایتخت بیانگر گونهای از تولید انبوه با قواعد ازپیش تعیینشده و مشخص است.
کنار گذاشتن «طراحی صحنه و لباس» یا کمرنگ شدن نقش «طراح چهرهپرداز» (برای کاهش هزینههای گروه)، حضور یک یا چند بازیگر چهره تئاتری و سینمایی (برای تضمین گیشه)، آب رفتن نقش افراد متخصص در زمینههایی مثل «دستیار کارگردان» و «دستیار برنامهریز» (جایگزین شدن روابط شخصی افراد و گروه تولید)، نزول جایگاه «نویسنده» و «کارگردان»، در سایه قدرتگرفتن «بازیگر» در جذب مخاطب و حمایت از گردش اقتصادی گروهها تنها نمونههایی از ویژگیهایی هستند که موجب شده اجراها در موارد متعدد با یکدیگر تشابه پیدا کنند و تماشاگران جز ملال و کسالت دریافتی نداشته باشند.
برای مثال اگر به مواد تبلیغی نمایشها (ویترینِ محصولات تولید شده) دقت کنیم خواهیم دید قریب به اتفاق طراحان اقلام تبلیغاتی از عناصر کلیشهای و نمادهای موجود در پوستر و بروشورهای منتسب به تئاتر آزاد استفاده میکنند. به این موارد میتوان استفاده تبلیغاتی از حضور هنرمندان و چهرهها در سالنهای نمایش را افزود. بازتولید خبرهای تکراری فاقد اطلاعات جدید و تولید اخبار بیهدف در فضای رسمی و مجازی از دیگر نمونههای حرکت به سوی ابتذال فقط در حوزه تبلیغات تئاتری است.
استفاده از نمایشنامههای متوسط (ایرانی و غیرایرانی) با رگههای طنز یا دست گذاشتن بر موضوعهای بارها تکرار شده مرتبط با آسیبهای اجتماعی، بدون تلاش برای طراحی جدید فرمال در حوزه متن و اجرا، حضور همزمان بازیگران در چند اجرا، تاثیر حضور تهیهکننده در جهتدهی به سلیقه گروه یا فقر رویکردهای نظری در اجراها را میتوان به این سیاهه افزود.
براین اساس معادلات موجود، به سرعت کلیدواژه «صنعت فرهنگ» را به ذهن متبادر میکند. گیرم پارادایم مورد توجه واضعان این نظریه اصولا بر ویژگیهای متفاوتی استوار بوده که البته چندان با آنچه در بالا رفت در تضاد نیست. صنعت فرهنگ تولیدکننده چیزی است که به «فرهنگ انبوه» یا «فرهنگ تودهای» مشهور است. این فرهنگ پدیدهای عینی و واقعی نیست، بلکه فرهنگی است کاذب، نادرست، مادی شده و غیر طبیعی. نگرانی عمده نظریهپردازان مکتب فرانکفورت دو محور مشخص دارد: نخست «صنعت فرهنگ» پدیدهای است نادرست و ویرانگر که به صورت مجموعهای از عقاید از پیش بستهبندی شده تولید انبوه گشته و به کمک رسانههای جمعی به خورد تودهها داده میشوند. دوم آثاری مخرب، سرکوبگر، تحمیقکننده و منفعلسازی که در نتیجه این صنعت بر تودهها حاکم میشود.
«تولید انبوه» و وجود قواعد- و عقاید- از پیش معین و «بستهبندیشده» در حوزه تولید هنرهای نمایشی امروز پررنگتر از هر زمان دیگری به چشم میآید. گرچه نباید از حق گذشت که در این بین بعضی گروهها و هنرمندان تئاتری، آگاهانه در برابر قواعد و شکل و شمایل تحمیلی فعلی تولید «مقاومت» میکنند.
عموم فعالان و کارشناسان کاهش حمایتهای دولتی و فقر زیرساختهای مورد نیاز جامعه تئاتری را در بروز این مساله جدی قلمداد میکنند. همچنین تاثیر عملکرد نهادهای آکادمیک و ذائقه مخاطب را نمیتوان بهکل از این معادله کنار گذاشت. اما حقیقتا چه عواملی موجب غلتیدن بخش قابل توجهی از نمایشهای روی صحنه به مسیر سطحینگری، سادهانگاری و به بیان دیگر نوعی از ابتذال شده است؟
گپوگفت پیشرو با دو هنرمند و کارشناس هنر نمایش تلاشی در حد طرح موضوع است و ما در روزها و هفتههای آینده تلاش خواهیم کرد با برگزاری نشستهای کارشناسی و بهرهگیری از تجارب صاحبنظران این عرصه رویکردی جدیتر نسبت به آسیبشناسی فضای فعلی «تولید» آثار نمایشی در پیش بگیریم.
تئاتر، هنر دمِ دستی نیست
محمدرضا خاکی کارگردان، مترجم و استاد دانشگاه تربیت مدرس با تاکید براینکه عوامل گوناگون در شکلگیری چنین وضعیتی ایفای نقش میکنند، نظر خود را در دو عنوان اصلی عملکرد (دانشگاه) و پروسه (خلق متن) و عناوین تا حدی فرعیترِ (تبلیغات تئاتر) و (حق کپیرایت) صورتبندی میکند. به عقیده او فضای حاکم بر پذیرش دانشجو در نهادهای آکادمیک تئاتری تا رویکردهای موجود در زمینه خلق متن (به عنوان عنصر زیربنایی شکلدهنده غالب نمایشهای روی صحنه) و تبلیغات رسانهای به همراه عواملی همچون رعایت نشدن حقوق نویسندگان در ایران عوامل پررنگی هستند که زمینههای حرکت به سوی نوعی از سادهانگاری در خلق و اجرای آثار نمایشی را به وجود آوردهاند.
این مدرس و کارگردان میگوید: «در کنار این موارد حضور بعضی چهرههای تلویزیونی و سینمایی در تئاتر، و تولید فستفودی نمایش برای پر کردن صحنه سالنهای جدیدالتاسیس، موجب شده امروز به ندرت شاهد اجرای آثار چشمگیر بر صحنه باشیم. تئاتر، هنری دم دستی نیست و به صرفِ زمان کافی برای آماده کردن نمایشها، مطالعه و انتقال تجربیات و تلاش در جهتِ جذب و پرورش تماشاگران فرهیخته، نیاز دارد. امروز حتی شاهد هستیم بعضی دانشگاهها بدون برگزاری آزمون ورودی اقدام به پذیرش دانشجو میکنند و من به واسطه سالها تجربه در عرصه تدریس میگویم که متاسفانه پذیرش بیحساب و کتاب دانشجو باعث شده که شاهد کاهش سطح دانش و انگیزه دانشجویان در مقایسه با گذشته باشیم.»
کوروش نریمانی، نمایشنامهنویسان و کارگردانان که سابقه اجرای آثار موفقی همچون «شبهای آوینیون» و «والس مردهشوران» را در کارنامه دارد، مساله مطرح شده از سوی محمدرضا خاکی را تایید میکند. او در این باره میگوید: «دانشگاهها با تعداد پذیرش زیاد و خروجی پرتعداد به همین نسبت نقش جدی در ایجاد شرایط فعلی ایفا میکنند. این درحالی است که امکانات نهادهای آکادمیک تئاتری در دهههای گذشته افزایش نیافته و نه تنها به داشتههای سختافزاری و نرمافزاری افزوده نشده که در مقاطعی تحلیل هم رفته است. همچنین ایجاد سالنهای خصوصی در فضای خارج از دانشگاه نیز شرایط تولیدی متفاوتی به وجود آورده و معتقدم هنرمندان امروز دیگر مثل سابق از پشت صحنه تئاتر یعنی ساعتهای تمرین، جستوجو و مطالعه یا مرحله از آن خود کردن مباحث لذت نمیبرند. به همین دلیل هم نشست و انباشت تجربه اتفاق نمیافتد و شاهد هستیم که برای مثال دیگر مثل دهههای قبل با نویسندگان جدی مواجه نیستیم.»
پدیده همهکارههای هیچکاره در تئاتر
محمدرضا خاکی در ادامه اظهارات خود به شکلگیری پدیدهای نوظهور در تئاتر اشاره میکند: «با پدیدهای مواجه هستیم که از عوارض کمیتگرایی و تولید انبوه در عرصه آموزش است. پدیدهای که من با عنوان «همهکارههای هیچکاره» از آن نام میبرم. افرادی که توأمان به عنوان بازیگر، کارگردان، مدیر تولید، طراح و غیره ایفای نقش میکنند. در چنین شرایطی ظاهرا باید قید عناوینی مثل نویسنده و کارگردان را بزنیم، زیرا هر کسی میتواند نویسنده و کارگردان باشد. این درهم ریختگی، زمینه ظهور افراد چندکارهای را فراهم آورده که بعضی اوقات به طور همزمان هم بازیگرند، هم کارگردان، هم طراح، هم نمایشنامهنویس، تازه علاوه بر اینها عنوان «دراماتورژ» را به فهرست کارهایشان در یک اجرا اضافه میکنند!»
کوروش نریمانی به این نکته ضلع دیگری نیز میافزاید: «رشد و گسترش فضای دیجیتال و مجازی در سالهای اخیر نقاط مثبت و منفی به همراه آورده است. به این ترتیب دیگر متنها، سوژهها، حتی طراحی صحنه و لباس نمایشها را در دسترس قرار داده و زمینههای تقلید یا بعضا کپی از آثار خارجی را به وجود آورده است. گرچه هنرمندان جوان ما به واسطه همین امکانات حالا بیش از گذشته در جریان دستاوردهای نوین در زمینه نمایشنامهنویسی و طراحی و کارگردانی قرار میگیرند.»
ظهورِ سه گونه نمایشنامهنویس: از بازخوان تا تلفیقی!
تغییر رویکرد در خلق متن برای نمایشها- بهواسطه سرعت گرفتن روند تولید آثار- همزمان از سوی هر دو کارشناس مطرح میشود. یکی از عوامل مهم شکلدهنده به اجرا که حاصل آن تا حد زیادی محتوای آنچه به صحنه میآید را رقم میزند. محمدرضا خاکی در این باره میگوید: «خلق نمایشنامه جدید ایرانی نیز یکی از مقولههای بسیار مهم است که در وضعیت حاضر توسط برخی نمایشنامهنویسان به محاق رانده شده؛ این نمایشنامهنویسان نوظهور که خود پدیدههای نوظهورند، شیوههایی پیشنهاد میدهند که بسیارتامل برانگیز است. برای مثال نمایشنامهای از شکسپیر، مولیر، بکت، برشت، لورکا یا هر نویسنده دیگری را دستمایه قرار میدهند، از سروته آن میزنند و در نهایت با نامی متفاوت در قالب اجرایی یک ساعته روانه صحنهها میکنند. در این روش دیگر از جریان زندگی و زمانه نویسنده بینوای خارجی در متن خبری نیست و مخاطب به هیچوجه با زمینههای فرهنگی شکلگیری آن متن آشنا نمیشود. در بروشور این قبیل نمایشنامهها حتی نامی از مترجم یا حتی نویسنده اصلی اثرهم دیده نمیشود.»
این مدرس دانشگاه در همین رابطه به گروه دومی نیز اشاره میکند: «گروه دیگری هم از این سنخ نمایشنامهنویسان نوظهوربخشی از نمایشنامه A را با بخشی از نمایشنامه B تلفیق میکنند و به قولی دست به نوآوری میزنند. تا چندی پیش افرادی بودند که آنها را به عنوان نمایشنامهنویس میشناختیم، اما ظاهرا و معلوم نیست چرا چشمه خلاقیتشان خشکیده و همین باعث شده که به جای نوشتن نمایشنامهای جدید، ترجمه نمایشنامهای از یک نویسنده آلمانی، امریکایی یا فرانسوی را دستمایه قرار دهند و با کم و زیاد کردن بخشهایی از آن متن و افزودن ذهنیت خودشان تلفیقی به وجود بیاورند که بر آن عنوان نامانوسِ «بازخوانی» میگذارند.» خاکی گروه سوم نویسندگان را اینطور تعریف میکند: «در کنار اینها با جریان دیگری هم مواجه هستیم که ادعا میکند یک متن را دراماتورژی کرده اما در حقیقت قصد دیگری دارد. اینکه نام نویسنده، مترجم را حذف کند و نام خودش را پای آن بگذارد. به عنوان مثال شاهدیم فقط در سال ٩٦ نمایشنامه فرانسوی «نام» تحت عناوینی مثل «پپرونی برای دیکتاتور» یا «در جستوجوی آدولف» روی صحنه میرود و هیچ توجهی هم به حق مترجم یا نویسندگان اصلی اثر نمیشود. در حالی که چنین عملی اگر در هر نقطه دیگرجهان اتفاق بیفتد سرقت و جرم محسوب میشود. یا مثلاً یکی از ترجمههای خود من از نمایشنامه «فهرست» اثر تادئوش روژهویچ تغییر نام پیدا کرد و رفته رفته مصادره شد. متاسفانه در وضعیت موجود بخشی از سودجوییها باعث شده که به حق و حقوق دیگران احترام گذاشته نشود؛ نه نویسنده، نه مترجم و نه مخاطب.»
فقدان قانون، رواج میانمایگی و زوال قدرت تشخیص مخاطب
کوروش نریمانی بروز چنین مسائلی را زاییده شرایطی میداند که «هنرمندش را سهلالوصول» میخواهد. این نویسنده و کارگردان معتقد است با وجود تمام موارد مطرح شده میتوان از فضای تهدید به وجود آمده، فرصت ساخت به شرط وضع قوانین و ایجاد فیلترهای کیفی. او میگوید: «وضع قوانین و آییننامهها ما را در ایجاد نظم یاری خواهد کرد. برای مثال آیا هر فردی اراده کند امکان ساخت فیلم سینمایی و اکران در یکی از سالنهای اصلی سینمایی را به دست میآورد؟ قطعا خیر. به یاد دارم قوانین موجود در سینما حتی امکان کارگردانی را از هنرمندان شناخته شده تئاتر گرفت، گرچه شاید امروز سادهتر شده باشد اما به هرحال شیوهنامهای وجود دارد.»
نریمانی ادامه میدهد: «نقش دولت اینجا اهمیت پیدا میکند. مسوولان اداره کل هنرهای نمایشی یکجا باید از خودشان بپرسند، این افرادی که با عنوان «تهیهکننده» فعالیت دارند براساس کدام تخصص در تئاتر ورود کردهاند و تا امروز چه تاثیری در جریان نمایشی ما داشتهاند. معتقدم کار اینها بیشتر به دلالی شباهت دارد. یعنی کارشان این است که یک بازیگر یا کارگردان را از این سالن به سالن دیگر ببرند. اینها بیشتر به کارراهانداز شباهت دارند تا تهیهکننده.»
محمدرضا خاکی نیز به نقش ضعف قوانین اشاره دارد. این هنرمند نیز میگوید: «با در نظر گرفتن افزایش روزافزون گروههای تئاتری و فارغالتحصیلان دانشگاهها و در فقدان قوانینی روشن و عملی در حمایت ازارزشهای واقعی تئاتر، با حرکتی فزاینده به سوی میانمایگی و بساز بفروشی در تئاتر مواجه هستیم. در چنین شرایطی وقتی به سالن وارد میشویم نباید انتظار تماشای اجرای تمام و کمال از یک نمایشنامه را داشته باشیم. متاسفانه بخش قابل توجهی از اجراهای کنونی زمینه انحطاط قدرت تشخیص تماشاگر را به وجود میآورند. به این ترتیب مخاطب دیگر درکی از جهان درونی متن پیدا نمیکند و در نتیجه مفهوم آشنایی با نمایشنامهنویسان جهان، یا آگاهی با فرهنگ و ادبیات دراماتیک دیگر کشورها معنایخود را از دست میدهد.»
جامعه تئاتر کمی تامل کند
او میافزاید: «به نظرم جامعه تئاتری باید اندکی راجعبه ضعفها و قوتهای عملکرد خودش تامل کند. نمیشود امروز و در سال ٩٧ شاهد اجرای نمایشی باشیم که در مقایسه با بعضی نمایشهای ایرانی ٥٠ سال قبل، حرفی برای گفتن نداشته باشد. تئاتر بساز بفروشی، گیشهای و چهره محور شاخصههایی هستند که معیار و الگوی مناسبی برای تئاتر نیستند. شوربختانه من افرادی از خانواده تئاتر را میشناسم که از ادامه این روند استقبال هم میکنند و با علم و آگاهی در جهت گسترش الگوی تئاتر گیشه محور و کسب درآمدزایی صرف تلاش میکنند. شما توجه کنید که در طول ماه تعداد زیادی نمایش روی صحنه میرود که حکایت از رشد کمی اجراها دارد که البته از بعضی جهات نکته مثبتی هم هست، اما متاسفانه در کنار این همه اجرا کمترین توجهی به برگزاری بحثهای نظری و نشستهای تحلیلی و آموزشی و گفتوگو در خصوص تئاتر نمیشود. تا وقتی که جامعه تئاتری درباره وضعیت خودش به اندیشه، بحث و گفتوگو نپردازد نمیتواند از وضعیت به وجود آمده خارج شود و چشمانداز بهتری برای حرفه خود طراحی کند. تئاتر در پستوی خانهها شکل نمیگیرد و یک کار مشترک و جمعی است. سرمایه واقعی تئاتر همیشه تماشاگر بوده، اما به گمان من بخش مهمی از تئاتر امروز ایران با گسترده کردن این شکل انبوه از تولید و گیشه محور کردن تئاتر، روز به روز از تلاش برای جلب و حضور مخاطب فرهیخته طفره میرود.»
*«فاوست- گوته، ترجمه م.ا. بهآذین»
افق پیش روی جامعه تئاتر ایران چندان تیره و تار نیست. هم چنان میتوان به تئاتر دل بست و به آن امیدوار بود؛ اشاره به این کاستیها شاید بتواند در پارهای مواقع منجر به رفع آنها بشود. تئاتر امروزِ ما قابلیتهای فراوانی برای برنامهریزی بهتر جهت برطرف کردن ضعفها و بهبود شرایط خود دارد و در حال حاضر گفتوگو یکی از راههای امکانپذیر برای شناخت ضعفها و تقویت تواناییها است.
از زمانی که به دانشگاه رفتم تا امروز که سالها است در زمینه تئاتر فعالیت میکنم ٣ دهه است میگوییم دولت باید یک بار برای همیشه تکلیف حوزه فرهنگ و تئاتر با خودش را روشن بیان کند. باید بگوید آیا تئاتر را ضرورت میداند یا خیر؟ من معتقدم مسوولان بلند پایه هم اصلا به تئاتر فکر نمیکنند چون به قول شاعر «در خانه اگر کس است یک حرف بس است» اگر به تئاتر اهمیت میدهند که باید برایش هزینه و برنامهریزی کنند.
روزنامه اعتماد