به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ چندی پیش گفتگویی با کریم مجتهدی، چهره ماندگار فلسفه در خصوص همگانی کردن فلسفه و فایده فلسفه برای عموم مردم جامعه انجام شد که در این گفتگو، این استاد فلسفه با تأکید بر اینکه فایده فلسفه برای عموم مردم، ایجاد تعمق در تعلیم و تربیت است، گفته بود: «علوم بدون تعمق واقعی به معنای واقعی کلمه کسب نمیشود و این خدمتی است که فلسفه به جامعه میکند. تفکر فلسفی در درجه اول تفکری است که مورد توجه دانشگاه است یعنی چیزی نیست که بخواهد در کوچه و بازار مطرح شود و به عنوان یک تخصص باید آن را در نظر گرفت. فلسفه الزاما اظهارنظر، تصمیمگیری و ادعا نیست، فلسفه را باید یاد گرفت، یعنی آموختنی است از طریق تاریخ فلسفه و از طریق متون فلاسفه بزرگ چه شرقی و چه غربی. مادامی که ما تصور کنیم با چند کلمه میتوان فلسفه را در اختیار مردم قرار داد این نقص غرض یعنی نوعی عامیانه کردن و به ابتذال کشاندن تفکر فلاسفه است. نباید انتظار داشت که مردمی که زندگی عادی خود را میکنند الزاما لفظ فلسفه را به دهان بیاورند و یا ادعای داشتن تفکر فلسفی داشته باشند. فلسفه جنبه دانشگاهی دارد»
اما «سعید ناجی» عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که از پیشگامان برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوان است، نظرات متفاوتی در این خصوص دارد و معتقد است فلسفه در دوران جدید رویکردهای متفاوتی یافته که باید به آن توجه داشت. برای دریافت این رویکرد به فلسفه و روشن شدن نقطه نظرات این استاد فلسفه گفتگویی با وی داشتیم که در ادامه میآید:
*گویا شما نظرات متفاوتی با دکتر مجتهدی درباره فلسفه و همگانی کردن آن دارید، لطفا در این باره بیشتر توضیح دهید؟
دکتر مجتهدی عزیز که از رویکرد آکادمیک فلسفه دفاع میکند و به نظر میرسد تعلق خاطر خاصی به آن دارند به خوبی ویژگی های این رویکرد را روشن کردهاند.
در رویکرد آکادمیک فلسفه، ۱. فلسفه به عنوان یک تخصص در نظر گرفته می شود؛ ۲. فلسفه مخصوص گروه های فلسفه در دانشگاه و پژهشگاه است؛ ۳. فلسفه باید یاد گرفته شده و آموخته شود؛ ۴. فلسفه از طریق متون فلسفی یا تاریخ فلسفه و عموماً به واسطه اساتید فلسفه قابل دسترسی است؛ ۵. مردم عادی نمی توانند با آن سروکار داشته باشند؛ و ۶. عمومی کردن فلسفه معادل تبدیل آن به کالای مصرفی و مبتذل کردن آن است.
*اینها کارکرد و فایده فلسفه در رویکرد آکادمیک هستند؟
بله، این دیدگاه مربوط به رویکرد سنتی و رایج فلسفه است که به رویکرد آکادمیک مشهور است. در این رویکرد اساتید و متخصصان فلسفه در گروههای فلسفه می نشینند و به معماهای فلسفی میپردازند که معمولاً مربوط به تاریخ فلسفه است، فارغ از آنکه این معماها به مشکلات و مسائل فلسفی مردم و جامعه ربطی داشته باشد یا نه.
در رویکرد آکادمیک به فلسفه اساتید و متخصصان فلسفه در گروههای فلسفه می نشینند و به معماهای فلسفی میپردازند که معمولاً مربوط به تاریخ فلسفه است، فارغ از آنکه این معماها به مشکلات و مسائل فلسفی مردم و جامعه ربطی داشته باشد یا نه
بنابراین، نتیجه این فلسفه در بهترین حالت بررسی مشکلات تاریخ فلسفه است. البته غیر از این نتیجه، یک فایده دیگر هم دارد و آن آموزش فلسفه به دانشجویانی است که در آینده می خواهند به دانشجویان دیگر، فلسفه یاد دهند و این آموزشها می تواند تا قیامت ادامه یابد بدون آنکه کاربرد متفاوت دیگری برای آن پیدا شود.
در این دیدگاه اگر چه امید و آرزویی وجود دارد که فلسفه فایده داشته باشد و به قول دکتر مجتهدی فایده اش «ایجاد تعمق در تعلیم و تربیت» بوده و خدمتش به جامعه این است که تعمق واقعی ایجاد کند اما عملاً با تخصصی کردن و برج عاج نشین کردن فلسفه، امکان بهره مندی غیر متخصصان (شامل مردم عادی و کودکان) از آن از بین میرود، چرا که وقتی فرد غیر متخصص تلاش میکند از فلسفه بهرهمند شود در این رویکرد این احساس به وجود میآید که برای او غیر قابل فهم بوده و اگر کسی هم بخواهد آن را ساده کند، احساس میشود که فلسفه را به یک کالا تبدیل کرده و آن را در دست نامحرم گذاشته است.
*مخالفین همگانی کردن فلسفه معتقدند این رویکرد، فلسفه را تبدیل به کالا میکند؟
با وجود ترسی که رویکرد آکادمیک از مبتذل شدن و کالا شدن فلسفه (در همگانی کردن آن) وجود دارد به نظر میرسد این رویکرد (آکادمیک) فلسفه را دقیقاً به یک کالای لوکس یا تجملی تبدیل میکند که هیچ ارتباطی با جامعه ندارد و به لحاظ فرهنگی نمیتواند هیچ فایده ای داشته باشد یا به کالای خاصی تبدیل می کند که مشتریانش محدود و همان تولید کنندگانش است. شاید کالا شدن فلسفه در کشورمان بیشتر خودش را نشان می دهد.
۱. فلسفه به دانشجویان دانشگاه ارائه شده و بابت آن دستمزد دریافت می شود چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم. این دانشجویان هم اگر بتوانند بعدا خواندههای خود را به دیگران عرضه کنند تنها همین مسیر ( و احتمالا مسیرهای زیر) را پیش خواهند برد.
۲. فلسفه در مقالات و سخنرانیها ارائه می شود و معادل آن امتیاز دریافت می شود که نهایتا به بالا رفتن دستمزد کمک میکند.
۳. فلسفه میتواند به صورت کتاب عرضه شود و به علاقهمندان فروخته شود.
در اینجا سوالم از دکتر مجتهدی عزیز این است که آیا این موارد نشانه کالا شدن فلسفه در رویکرد آکادمیک نیست؟
*پس شما به فلسفه کاربردی اعتقاد دارید، آیا این فلسفه در ایران و در دانشگاههای ما وجود دارد؟
البته بدیهی که استثناهای زیادی ممکن است درمیان اساتید فرهیخته فلسفه ما وجود داشته باشد ولی مساله این است که روح کلی فلسفه آکادمیک نهایتا به این طرف سوق مییابد و حتی در دانشگاههای برجسته خارج کشور هم تلاش میشود با مسأله تجملی شدن فلسفه به واسطه فعالیتهای دیگر فلسفی جلوگیری شود و اتفاقاً نهضت کاربردی سازی فلسفه (و سایر رشتههای علوم انسانی) دال بر وجود این گرایش است. یعنی گرایش فلسفه آکادمیک به محض شدن و از دست دادن کاربرد.
از دست دادن کاربرد فلسفه و اکتفا به فلسفه آکادمیک به دو دلیل می تواند فلسفه را به کالایی تجملی یا بی فایده تبدیل کند:
۱. در دانشگاه تاکید بر آموزش تاریخ فلسفه است نه آموزش فلسفه ورزی.
۲. فلسفه به قدری تخصصی و مردم عادی ( و کودکان) به قدری ناتوان تلقی می شوند که نهایتاً امکان هر نوع ارتباطی بین این دو مقوله ممتنع شمرده می شود.
در این رویکرد معمولاً فیلسوف به کسی اطلاق می شود که دکتری فلسفه را گرفته باشد و تاریخ فلسفه را خوب بداند که در بهترین حالت تاریخ فلسفه و مباحث آن را به خوبی و تعمق فهمیده است.
گفتگوی زنده فلسفی بسیار مهمتر از متون فلسفی است. از نظر سقراط کتابها زنده نیستند و نمی تواند اشتباهات ما را در فهم آن کتاب خاطر نشان کنند
در دانشگاه به دانشجویان هرگز مهارتهای باز آفرینی فلسفه در جامعه و حل مسائل فلسفی جامعه آموزش داده نمیشود. برای این دانشجویان، فرصتهایی برای فلسفهورزی و تمرین تفکر انتقادی و تفکر خلاق داده نمیشود تا بتوانند با خلاقیت راهکارهایی برای مشکلات فلسفی جامعه و مردم خود فراهم کنند.
همچنین شکل امتحانات دانشگاه، دانشجویان را به سوی حافظه محوری و حفظ تاریخ فلسفه سوق می دهد و از این روی معمولا فارغ التحصیلان توان حل مسائل فلسفی خود و دیگران را به دست نمی آورند مگر اینکه تلاش و گرایش به این مهارت از طرف خود دانشجو باشد.
به این ترتیب در رویکردی که دکتر مجتهدی عزیز به آن علاقه و تعلق دارند فلسفه علی رغم علاقه به مفید بودن و عمق بخشیدن، حتی نمیتواند برای دانشجویان خود چنین فرصت تعمقی فراهم سازد و نهایتاً به لحاظ فرهنگی و اجتماعی بیتأثیر و عقیم میشود و در بهترین حالت تنها به یک کالای تجملی با مشتریان خاص تبدیل میشود.
*حال سوالی که پیش میآید این است که آیا تبدیل کردن فلسفه به یک امر تجملی میتواند مانع از کالا شدنش شود؟ یا آن را به یک کالای تجملی تبدیل میکند؟
رویکردی دیگر به فلسفه؛ رویکرد آماتور است که سقراط مروج بخشی از مبانی آن بوده است و شاید بتوان این رویکرد را رویکرد آماتور نامید. آماتور به کسی اطلاق میشود که کاری را صرفاً از روی علاقه و میل و نه برای کسب درآمد انجام دهد.
ویژگیهای این رویکرد عبارتاند از:
۱. گفتگوی زنده فلسفی بسیار مهمتر از متون فلسفی است. از نظر سقراط کتابها زنده نیستند و نمی تواند اشتباهات ما را در فهم آن کتاب خاطر نشان کنند.( به نظر وی کتابهای فلسفی در بهترین حالت شمائی از موضوع فلسفی را به خواننده می دهند)
۲. فلسفه با حیرت و سوال شروع می شود و فردی که حیرت نکرده و سوال فلسفی ندارد فیلسوف محسوب نمی شود (مقایسه کنید با فلسفه دانشگاهی ما که معمولا فلسفه با انتخاب رشته آغاز می شود) فیلسوف کسی است که سوال فلسفی دارد و برای پاسخ به سوال فلسفی اش با علاقه و نه برای کسب درآمد شروع به تحقیق می کند و این تحقیق ضرورتا در دانشگاه و با کتب دانشگاهی صورت نمی گیرد.
۳. توان فلسفه ورزی و پیشبرد تحقیق های فلسفی و حل مسائل فلسفی یکی از مشخصه های دیگر فیلسوف است. (سقراط معتقد بود همه این توان را بالقوه دارند فقط باید به آنها در این مسیر کمک کرد)
۴. در این رویکرد فلسفه مثل رشته پزشکی است که هم بیماری های فکری موجود و هم بیماری های محتمل آینده را شناسایی کرده و برای آن راه درمان پیدا می کند.
فلسفه به منزله آبی است که باید به دست تشنگان برسد و اگر قرار باشد به دست تشنگان نرسد اصلا تهیه آن نوعی نقض غرض است. به این دلیل فلسفه نمیتواند از جامعه دور شود و اگر دور شود حتما باید همیشه نگاهی به آن داشته باشد
فلسفه اگر از خواستگاهش دور شود و برج عاج نشین شود معنا و مفهومش را از دست می دهد. مثل این می شود که علم پزشکی بیماری ها را رها کرده و با تاریخ پزشکی و معماهای تاریخ پزشکی سرخود را گرم کند.
در این رویکرد، فلسفه به منزله آبی است که باید به دست تشنگان برسد و اگر قرار باشد به دست تشنگان نرسد اصلا تهیه آن نوعی نقض غرض است. به این دلیل فلسفه نمیتواند از جامعه دور شود و اگر دور شود حتما باید همیشه نگاهی به آن داشته باشد.
همه درگیر مسائل فلسفی هستند و با کمک تسهیلگر میتوانند تحقیقی برای حل مسائل فلسفی خود شروع کرده و پیش برند و به این ترتیب به زندگی خود عمق و معنای بیشتری بدهند.
فلسفه هر چقدر انتزاعیتر می شود احتمال بیشتری دارد که خاستگاه خود را فراموش کند و همیشه باید نگاهی با خاستگاه خود داشته باشد. در این دیدگاه فلسفه بذات کاربردی و در خدمت جامعه است و نیازی نیست که ما تلاش کنیم آن را کاربردی سازیم. نتیجه تحقیقات فلسفی هم همیشه در خدمت ارتقای فرهنگ و سطح زندگی مردم به لحاظ مادی و معنوی خواهد بود.