شناسهٔ خبر: 54571 - سرویس دیگر رسانه ها

سعید عقیقی: منتقدان فرانسوی فیلم‌های فرهادی را تلویزیونی می‌خوانند

سعید عقیقی درباره نوع نگاه و انتقاداتی که از سوی منتقدان ملل مختلف به سینمای فرهادی شده است،‌گفت: منتقدان فرانسوی نظر چندان مساعدی به فیلم‌های فرهادی ندارند و آن را تلویزیونی می‌خوانند.

منتقدان فرانسوی فیلم‌های فرهادی  را تلویزیونی می‌خوانند

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست معرفی و بررسی کتاب «رازهای جدایی:سینمای اصغر فرهادی» عصر چهارشنبه در سرای اهل قلم برگزار شد. در این نشست سعید عقیقی، مولف کتاب و نوید پورمحمدرضا به عنوان کارشناس حضور داشتند.

سعیدعقیقی، فیلم‌نامه‌نویس،‌کارگردان و منتقد سینما درباره کتاب‌های تالیفی در حوزه سینما توضیح داد: تعداد کسانی که کار تالیفی انجام می‌دهند، زیاد نیست و طبعا راهکارهای تحلیل فیلم هم به همان نسبت چندان زیاد نیست. این کتاب رابطه بین سینما و واقعیت است و بخش‌هایی از آن را به عنوان راهنمای فیلم‌ساز در کتابی مجزا چاپ کرده‌ام و این کتاب درواقع کتاب دوم از همین مجموعه است. در کتاب اول که «زیر پوست قصه‌ها» نام داشت به سینمای رخشان بنی‌اعتماد پرداخته‌ام. مواجهه بنی‌اعتماد با رئالیسم اجتماعی مستندگونه است در حالیکه مواجهه فرهادی دراماتیک‌تر است  و در کتاب بعدی به سینمای سهراب شهیدثالث و مواجهه مینیمالیستی او پرداخته‌ام.

وی افزود: در سینمای فرهادی رابطه‌ای بین یک داستان واقعی و فرمول‌هایی که از دل سینمای کلاسیک بیرون آمده،‌ وجود دارد. یعنی با فرمول کلاسیکی کار می‌کند که به آن شاهپیرنگ می‌گوییم. هر آنچه بخواهیم از این شکل ارتباطی بیابیم باید در ارتباط آن بین فرمول‌های سینمای کلاسیک از یک سو و فرمول سینمای واقع‌گرا جست‌وجو کنیم.


سعید عقیقی

سپس نوید پورمحمدرضا،‌منتقد سینما گفت: من در ابتدا حس و نگاهم را درباره این کتاب با شما درمیان می‌گذارم . چیزی که در خصوص این کتاب بسیار مهم است این است که شما وقتی آن را در دست گرفته‌اید در واقع یک کتاب را دارید می‌خوانید و این یعنی تماتیک و محتوا در قالب یک کتاب است. کتاب‌های سینمایی ایران که به شکل تالیفی نوشته شده‌اند،‌  عمدتا مجموعه مقالاتی هستند که پیشتر چاپ شده و بر مبنای یک عنوان تازه و نظم و سیاق نو خودشان را در قالب کتاب بازتولید می‌کنند. عقیقی درباره فیلم‌های شهرزیبا و جدایی قبلا هم نقد نوشته بود اما نقدهایی که در این کتاب درباره این دو فیلم آمده است،‌ کاملا با آن‌ها متفاوت است و ربطی به نقدهای قبلی ندارد.

وی افزود: سنت تحلیل در ایران نحیف است. این که کسی بتواند نقدها را به هم پیوند بدهد و از دل آن یک هسته مرکزی بیرون بیاورد،‌ نادر است. ایده کلیدی این کتاب این است که سینمای فرهادی حاصل امتزاج دو الگوی رئالیسم و داستانگویی کلاسیک است و در قالب یک سری ایده‌های کلی در پهنه سینمای فرهادی آن را نشان می‌دهد. این نوشته‌ها صرفا نقد فیلم نیستند و مقالاتی هستن در خصوص این فیلم ها و قرار است همان امتزاج را در این نوع سینما واکاوی کند. این کتاب با حساسیت زیادی درباره مناسبات و رابطه بین شخصیت‌ها در فیلم‌نامه صحبت می‌شود و علاوه بر اینکه در فصل کلیات به فیلم‌نامه اشاره می‌شود 

عقیقی:به همان اندازه که واقعیت برای مخاطب سینما ایران مهم است ایده پذیرفته شدن هم مهم است. وقتی یک فیلم از نظر ایرانیان خوب است که یک منتقد غربی درباره آن خوب بنویسد.

به مواردی نظیر الگوی میزانسنی فرهادی هم اشاره می‌کند. غلبه بیشتر با فیلم‌نامه و روابطی است که توسط فرهادی به فیلم و تصویر تبدیل می‌شوند و دائما این هفت فیلم در خدمت تحلیل غلبه و تعادل یکی از الگوهای رئالیستی و کلاسیک است. پس وقتی گفتم که شما با یک کتاب طرف هستید به این دلیل بود که این نوشته‌ها بر یک ایده و هسته مرکزی متمرکز است و تمام مطالب مدام به آن هسته مرکزی وصل می‌شوند.


نوید پورمحمدرضا

این منتقد سینما ادامه داد: به راستی چرا ایده این که سینمای فرهادی حاصل امتزاج این دو الگو است آنقدر مهم است؟ چرا من تاکید دارم که این نقطه عزیمت یک نقطه کلیدی است و درک این نقطه هم بسیار مهم و در عین حال سخت است. این دوگانگی می‌گوید؛ ما  در یک سو فرمول‌های برآمده از سینمای کلاسیک را داریم و به آلفرد هیچکاک و آگاتا کریستی اشاره می‌شود و در طرف مقابل سینمای رئالیستی را داریم . عقیقی سال‌ها منتقد بوده و همین امر به او کمک کرده تا زمانی که از الگوی رئالیسم فرهادی حرف می‌زند آن را با الگوی رئالیسم مهرجویی، کیارستمی و شهیدثالث مقایسه کند و کتاب بر مبنای یک نگرش تاریخی اصطلاح رئالیسم را به سینمای فرهادی نسبت می‌دهد.

پورمحمدرضا درباره وجوه خاص سینمای فرهادی گفت: همیشه لفظ واقع‌گرا بودن به دنبال سینمای فرهادی بوده است و گاه آن را با سینمای اجتماعی اشتباه می‌گیرند. این مساله باعث شده تا فیلم‌های فرهادی یک کیفیت سردستی پیدا کند و هر کسی از سالن سینما بیرون می‌آید بتواند از فیلم‌های فرهادی صحبت کند. گواه این امر هم خیل عظیم یادداشت‌هایی است که در فضای مجازی و روزنامه‌ها منتشر شده‌اند. ورِ رئالیستی یا به تعبیر غلط ور اجتماعی سینمای فرهادی کیفیت سردستی و ساده‌ای به آن می‌دهد که همه بتوانند مانند یک محصول پاپیولار درباره آن صحبت کنند. اما این کتاب بین مفهوم رئالیستی و اجتماعی تفاوت قائل می‌شود. این کتاب به مخاطبان سینماتوگرافی را یادآوری می‌کند که مساله کلیدی این کتاب است.

سعید عقیقی در تکمیل صحبت‌های پورمحمدرضا گفت: واقعیت در سینما همیشه مساله بیننده ایرانی بوده است که برخلاف بیننده غربی عادت کرده که واقعیت را بر پرده سینما ببیند. نکته جالبی که در مواجهه فرهادی با طبقه متوسط در فیلم‌هایش وجوددارد را می‌توان به زندگی خودش تعمیم داد؛ به لحاظ ناخودآگاه فرهادی فیلمسازی است که این راه را در این دو دهه طی کرده است. پسر خواروبار فروشی در اصفهان به تهران می‌آید و طبقه اجتماعی‌اش آرام آرام تغییر می‌کند. پیرمرد فروشنده بخشی از شخصیتش آدمی است که در شرایط سخت دست به کارهایی می‌زند که دلش به آن راضی نیست اما شرایط اطراف، طبقه آن‌ها را در همان طبقه نگه‌می‌دارد. فروشنده از این نظر نقطه تلاقی سینمای کلاسیک و واقع‌گراست که در الگوی مرگ فروشنده هم نمود پیدا می‌کند.



نویسنده فیلم نامه «شب‌های روشن» درباره تقلید کورکورانه از الگوی سینمای فرهادی گفت: ما در ایران به تکامل معتقد نیستیم و فکر می‌کنیم هر کس منابع الهامش از بدو تولد همراهش است. می‌توان به لشکر فیلم‌هایی که پس از درباره الی و جدایی نادر از سیمین ساخته شده‌اند و فقط این نکته را دنبال می‌کنند که کسی دروغ گفت و بعد به پیش ‌پاافتاده‌ترین شکل ممکنه به آن نکته می‌رسند را گواه این مطلب دانست. آنالیز یک فیلم حرکت در مسیر فیلم برای دریافت حقیقت از الگویی است که فیلم در آن می‌گذرد.

سپس عقیقی درباره تناقض سبکی که درفیلم «گذشته» نسبت به باقی فیلم‌هایی فرهادی موجود است،‌ صحبت کرد و آن را شبیه به سبک ملودرام‌های شخصیت‌محور 

پورمحمدرضا:یک مخاطب غیر فارسی زبان به علت اینکه حساسیت‌های کمتری نسبت به برقراری توازن با طبقات اجتماع دارد و زبان آن را هم متوجه نمی‌شود، احتمالا باید ارتباط اصیل تر و بی خط وخال تری داشته باشد.

فرانسوی دانست و اذعان داشت که فیلم ساز در میانه فیلم مجبور می‌شود که به الگوی قبلی خود بازگردد.

در ادامه منتقد جلسه درباره چگونگی تجربه و دریافت مخاطب غیر فارسی‌زبان از سینمای فرهادی صحبت کرد و گفت: یک مخاطب غیر فارسی زبان به علت اینکه حساسیت‌های کمتری نسبت به برقراری توازن با طبقات اجتماع دارد و زبان آن را هم متوجه نمی‌شود، احتمالا باید ارتباط اصیل تر و بی خط وخال تری داشته باشد. در عین حال متوجه است که این آدم‌ها خیلی دراماتیزه شده‌اند و داستان در یک فضای روزمره اتفاق می‌افتد و راحت‌تر می‌تواند آن را در داخل یک فریم‌وُرک سینمایی قرار بدهد و به سنتز معمایی کاراگاهی خود برسد.



سعید عقیقی درباره نوع نگاه و انتقاداتی که از سوی منتقدان ملل مختلف به سینمای فرهادی شده است،‌توضیحاتی داد و گفت: توجه منتقدان انگلیسی زبان به فیلم «جدایی...» را نشانه‌ای قابل تامل می‌دانم و نشانه ای قابل دنبال کردن. اگر چه منتقدان فرانسوی نظر چندان مساعدی به فیلم‌های فرهادی ندارند و آن را تلویزیونی می‌خوانند.

سپس پورمحمدرضا نقدهایی را که از سوی منتقدان غربی به سینمای فرهادی و کیارستمی شده با هم مقایسه کرد و عنوان کرد: منتقد غربی هم به فرهادی اعتبار داده است اما از نوشتن درباره این سینما به شدت بین او و کیارستمی فاصله است. کیارستمی لیترچری به شدت قوی دارد که باعث شده مقالاتی به حجم دو کتاب قطور درباره آثار او نوشته شود. اما در این مورد چیز دندان گیری از فرهادی نصیب مان نشده است و بهترین نوشته‌ها درباره فرهادی را در همین زبان فارسی باید به دنبالش گشت.

عقیقی کمی با این نظر زاویه داشت و از برخی نقدهای ضعیفی که به آثار کیارستمی وارد شده‌بود،‌مثال آورد و برخی از آن نقدها را بسیار سطح پایین دانست. وی گفت: به همان اندازه که واقعیت برای مخاطب سینما ایران مهم است ایده پذیرفته شدن هم مهم است. وقتی یک فیلم از نظر ایرانیان خوب است که یک منتقد غربی درباره آن خوب بنویسد. منتقدان معروف غربی هر چه بگویند انگار از آسمان نازل شده است. آن‌ها بیشتر به دنبال هرمنوتیک‌اند و در آثار کیارستمی بیشتر آن را پیدا می‌کنند.



وی افزود: با حذف وابستگی‌هایی که درام با آن‌ها شکل می‌گیرد، کاملا می‌توان برخورد و برداشت متفاوتی از فیلم داشت. بخش سینمای واقع‌گرا در هر کشوری راهکاری تازه برای درک مضامین به دست می‌دهد و بر مخاطب ایرانی است که این راهکار را پیدا کند.

عقیقی درباره باور اشتباهی که درباره پایان بندی فیلم‌های فرهادی وجود دارد، گفت: بر خلاف عقیده عده‌ای فیلم‌های فرهادی پایان باز ندارند و دارای پایانی کاملا قطعی‌اند. پایانی قطعی که مواضع آینده قهرمان را معلق نشان‌ می‌دهند اما نمی‌شود به آن پایان باز گفت. به طور مثال در فیلم سرگیجه با دو الگوی آ و ب مواجه هستیم؛‌در الگوی آ مردی به زنی افسرده علاقه مند است و بعد از مدتی زن را صحیح و سالم در خیابان می‌بیند و می فهمد که فریب خورده است،‌ در الگوی ب؛ شخصی است که سرگیجه دارد و بعد از مدتی از آن رهایی می‌یابد. در الگوی فیلم‌نامه «جدایی...» هم وضع به همین صورت است؛ الگوی آ: مردی شخصی را از بالای پله‌ها هل می‌دهد و الگوی ب: زن ومردی برای جداشدن از هم به دادگاه می‌روند. در هر دوی این فیلم‌ها هم نام فیلم از الگوی ب برداشته شده است.

در انتهای جلسه سعید عقیقی درباره نقدو تحلیل بر اساس گفته‌های منتقدین غربی گفت: کشف درجه‌بندی فیلم‌های خودمان بر اساس گفته‌های منتقدان غربی یک نوع خودباختگی است و انگار که ما اعتماد به نفس تحلیل پدیده‌های داخلی را نداریم. همانطور که منتقد غربی منتظر اظهارنظر منتقد ایرانی نمی‌ماند ما هم نباید منتظر نقد و تحلیلی آن‌ها و تایید از سوی آن‌ها بمانیم.