به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ داستایفسکی، نویسنده شهیر روس بر دیدگاه بسیاری از نویسندگان پس از خود تاثیرگذار بوده است. کافکا ارتباط عمیقی با او احساس میکرده و عبارتهایی از رمان «جوان خام» داستایفسکی را با لذت برای دوستش ماکس برود میخوانده است؛ نویسندهای که بعدها نوشت، فصل پنجم این رمان تاثیر بسیاری بر سبک کافکا گذاشت. جیمز جویس او را مردی توصیف کرده که بیش از هر نویسنده دیگری نثر مدرن را ابداع کرد. ویرجینیا وولف درباره آثار او نوشت که تار و پود آنها با روح و جان تنیده شده و ما بی آنکه خود بدانیم، درون آن شناور میشویم و مانند گردابی گمراه و شگفتزده به چرخش درمیآییم و در عین حال سرشار از سرگیجهای خلسهوار میشویم. گابریلگارسیا مارکز و هاروکی موراکامی از نوجوانی جزو طرفداران داستایفسکی بودهاند. شاید بتوان گفت تنها نویسندهای که او را درنیافت، ولادیمیر ناباکوف بزرگ بود. در این مطلب به ۵ نویسنده مهم که داستایفسکی منبع و سرچشمه الهامشان بوده اشاره میکنیم.
ژان پل سارتر
سارتر در کتاب «اگزیستانسیالیسم یک اومانیسم است» نوشته است: « داستایفسکی میگوید: اگر خدا وجود نمیداشت هرچیزی مجاز بود و این عبارت برای اگزیستانسیالیسم، نقطه شروع بود.» این عبارت در واقع چکیدهای از دیدگاه ایوان کارامازوف است و در تفسیر سارتر به این معنا است که اگر خدا وجود نمیداشت بشر مسئول همه چیز بود؛ بدون هیچ شانسی برای درخواست بخشش نهایی.
ادبیات روس خیلی پیش از ظهور و پیدایش اگزیستانسیالیسم به دنبال کلی فهم بشر بود. داستایفسکی پیش از این تلاشهایی را برای حل معمای مسئولیت خود و خدا در نمونههایی از شخصیت راسکولنیکف در رمان «جنایت و مکافات» استاوروگین در «شیاطین» و ایوان کارامازوف در «برادران کارامازوف» کرده بود.
میتوانیم بگوییم که ایمان، پاسخ اصلی به همه این سوالها بوده؛ آنچه با مفهوم اگزیستانسیالیسم در غرب در تعارض است.
ارنست همینگوی
موضع همینگوی در برابر داستایفسکی در داستان اتوبیوگرافیک «پاریس، جشنی بیکران» انعکاس مییابد. در قسمتهایی از این کتاب آمده است: «در آثار داستایفسکی مطالب باور نکردنی وجود دارد که بنا نبود باور کنی اما برخی چنان حقیقت داشتند که پس از خواندنشان دگرگون میشدی- اینجا بیمایگی و جنون، خبث طینت و قداست و دیوانگی و قماربازی برای شناختن وجود دارد. همانطور که چشماندازها و جادهها در آثار تورگینف و حرکت یگانها و زمینها افسرها و افراد و صحنههای نبرد در اثر تولستوی.»
پس از چنین مدحی، همینگوی گاهی وقتها از او به طرز دیگری یاد میکرده است: «به داستایفسکی فکر میکنم چطور یک نفر میتواند این اندازه بد بنویسد. به طرزی باورنکردنی بد و شما احساس کنید که اتفاقا خیلی هم عمیق و پرمغز است.»
برخی از کارشناسان روس معتقدند که در همینگوی کمی حس حسادت نسبت به داستایفسکی وجود داشته است.
ویلیام فاکنر
کتابهای زیادی به بررسی علاقه فاکنر به داستایفسکی پرداختهاند. این نویسنده آمریکایی، نویسنده روس را یکی از سرچشمههای اصلی الهام ادبیات در کنار انجیل و شکسپیر توصیف کرده بود. «برداران کارامازوف» بیشترین تاثیر را بر او داشته و فاکنر این کتاب را بارها و بارها میخوانده است. او حتی زمانی به هرت کرن، شاعر آمریکایی نوشت که در ادبیات آمریکا چیزی شبیه این رمان وجود ندارد.
دکتر رابرت هاملین، متخصص آثار فاکنر دراین باره گفت: «فاکنر مانند داستایفسکی به مطالعه بحران شخصیت در قلب بحران جامعه علاقهمند بود. یک خانواده معمولی که فاکنر توصیف میکند نماد اخلاق جمعی و شرایط کلی یک ملت است؛ همان چیزی که در آثار داستایفسکی مشهود است که شخصیتها در دوراهیهای اخلاق، ایمان و عواطف قرار میگیرند.»
نیچه
نیچه با «جنایت و مکافات»، «ابله» و «خاطرات خانه مردگان» آشنایی داشت. میگویند پس از آنکه فیلسوف آلمانی رمان «آزردگان، تحقیر و توهینشدهها» را میخواند، احترامش به داستایفسکی دوچندان میشود. بیشتر کارشناسان معتقدند که رمان کوتاه «یادداشتهای زیرزمینی» دربردارنده درخشانترین افکار داستایفسکی است. سارتر و نیچه نیز بر همین عقیده بودند و این یادداشتها را شاهکاری درکارهای روانشناسانه نامیده بودند. نیچه علاقه بسیاری به ادبیات روس داشت و پوشکین، میخائیل لرمونتوف و نیکلای گوگول را خوانده بود و پس از آن اقرار کرده بود داستایفسکی زیباترین کشف او در سراسر زندگیاش بوده: «داستایفسکی را میشناسید؟ به غیر از استاندل هیچ شخصیتی به اندازه داستایفسکی برای من اعجابآور نبوده و تا این حد از خواندن آثارش احساس لذت نکرده بودم. او درست مانند یک روانشناس است که با او نقاط مشترک بسیاری دارم.»
اورهان پاموک
به اعتقاد پاموک، تولستوی بزرگترین استاد رمان است. اما نویسنده ترک بیش از همه تحتتاثیر داستایفسکی بوده است. پاموک در یک کنفرانس مطبوعاتی در سنت پترزبورگ گفته بود که پس از خواندن «برادران کارامازوف» زندگیاش به طور کامل تغییر کرده و همچنین این احساس را داشته که مخاطب مستقیم داستایفسکی در این رمان سترگ بوده و نویسنده روس برای او چیزهایی از مردم و زندگی آشکار کرده که شخص دیگری از آنها آگاهی ندارد.
پاموک در سن بیست سالگی رمان «شیاطین» را خوانده بوده و پس از خواندن آن احساس ترس و شگفتی به او دست داده بوده است. او به گفته خودش هیچ کتاب دیگری پس از آن نتوانسته تاثیری چنان عمیق و ماندگار بر او بگذارد.