فرهنگ امروز/ مجید بجنوردی: اردیبهشت ۱۳۳۷ خسرو روزبه، یکی از شاخصترین چهرههای حزب توده و از مؤسسان سازمان نظامی حزب در قزل قلعه تیرباران شد؛ اعدامی که خود مجالی برای تشکیلات حزب توده فراهم آورد تا او را بهعنوان «قهرمان ملی ایران» در نشریات و گردهماییهای خود معرفی کنند و به ستایش او بپردازند، شاعران مَدحش کنند و او را هم ردیف افراد سرشناسی هم چون دکتر تقی ارانی قرار دهند؛ گرچه این قهرمانی، یا به تعبیر دیگر قهرمان سازی، دیری نپایید و پس از چند دهه با روشنتر شدن اقدامات روزبه که بیشتر معلول اقاریر او پیش از اعدام بود، چهره دقیق تری از حزب توده و اقدامات آنها در تاریخ معاصر ایران ترسیم شد.
خسرو روزبه و حزب توده
خسرو روزبه از شخصیتهای معروف حزب توده (حزبی که اندکی پساز کنارهگیری رضاشاه از قدرت، در مهرماه ۱۳۲۰ شکل گرفت) و از مؤسسان سازمان نظامی حزب توده در کنار سرهنگ عزت الله سیامک و عبدالصمد کامبخش بود؛ این سازمان نظامی که در سال ۱۳۲۳ پدید آمد، پس از وقایع آذر ۱۳۲۵ و کنارهگیری بعضی اعضای آن، تضعیف شد و بتدریج بعد از حادثه ترور شاه در بهمن ۱۳۲۷ گسترش و استحکام یافت و تشکیلات اختفایی آن استوارتر شد به نحوی که بعدها حزب توده از وجود این سازمان در جهت عملیاتهای خاص که از عهده افراد غیر نظامی حزب خارج بود استفاده میکرد؛ کارهایی مثل قتل و ترور اشخاص، خرابکاری و...؛ اگر چه حزب توده توانسته بود افراد زیادی از پایگاههای اجتماعی گوناگون از جمله مهندسان، استادان دانشگاه، نویسندگان، شاعران، روشنفکران و... را به خود جذب کند، نفوذ آنها در میان افسران ارتش شگفت انگیز بود؛ حزبی که وابستگیاش به بیگانه طی جریانهای گوناگون سیاسی مورد شک و تردید فراوان بود، در میان قشری نفوذ داشت که قرار بود حافظ سلطنت و کیان مملکت باشد!
روزبه و نقش او در ترور محمد مسعود
یکی از نقاط تاریک تاریخ معاصر ایران که حزب توده و شخص خسرو روزبه در آن دخیل بودند، ترور محمد مسعود، روزنامه نگار و مدیر نشریه معروف «مرد امروز» در بهمن ۱۳۲۶ بود که شخصیت جنجالی دهه بیست در حرفه روزنامه نگاری به حساب میآمد اگرچه تا سالها بیشتر رهبران حزب توده از این ترور اظهار بیاطلاعی کردند اما تردیدی نیست تمام کسانی که در این جنایت دست داشتند از اعضای حزب توده به حساب میآمدند؛ چنانچه پس از دستگیری روزبه در ۱۵ تیر ۱۳۳۶ و با اعترافات او و ابوالحسن عباسی معلوم شد که آنها و «کمیته ترور» در قتل مسعود نقش داشتند؛ کمیتهای که به قول دکتر فریدون کشاورز در کتاب «من متهم میکنم»، توسط عبدالصمد کامبخش و نورالدین کیانوری، از افراد بلند پایه حزب، ایجاد شده بود؛ به هر حال روزبه و عباسی پس از دستگیری، انگیزهها و جزئیات این اقدام را شرح دادند که تفصیل این اعترافات در کتاب «کمونیزم در ایران» نوشته سرهنگ ستاد علی زیبایی که از بازجویان اصلی اعضای حزب توده بود، منعکس شده است؛ این ترور آنچنان با دقت صورت گرفت که نشانگر این بود که یک تیم تروریستی خبره انجام آن را به عهده داشته است! چنانکه گویا هیچ یک از اطرافیان محل حادثه، حتی صدای گلوله را هم نشنیده بودند و این نشان می دهد که قاتل سلاح خود را به صدا خفه کن مجهز ساخته و همین عامل امکان فرار را راحتتر کرده بود.
انگیزههای ترور مسعود
انگیزه اصلی این ترور در بهمن ۱۳۲۶ کمابیش با سبک و شیوه روزنامه نگاری مسعود و محبوبیتش در میان مردم در ارتباط بود؛ با این توضیح که پس از شهریور ۱۳۲۰ و آزاد شدن فضای سیاسی که شماره نخست نشریه مرد امروز در سال ۲۱ منتشر شد، از همان آغاز و نخستین شمارهاش تیر قلم مسعود به سوی دربار و آنچه او فضای فاسد در دربار میخواند نشانه رفت و بعدها به احمد قوام السلطنه، حزب توده و اشرف پهلوی نیز تاخت؛ چنانکه با دادن امتیاز نفت شمال به شوروی که توسط حزب توده زمینه چینی میشد مخالفت کرد و عکس اشرف را با پالتو پوست بیست و پنج هزار دلاریاش به نشانه فساد در دربار منتشر کرد! پالتویی که بعدها مشخص شد اشرف آن را نخریده و استالین در کاخ کرملین و در مسافرت مسکو به او بخشیده است؛ جالب اینجاست که مسعود پس از فهمیدن این موضوع، طبق روایت احمد دهقان در مجله تهران مصور (۳۰ بهمن ۱۳۲۶) پشیمان شده و گفته بود: «ما باز هم رو دست خوردیم»؛با این حال او با شجاعت عجیبی به شاه و خاندان سلطنت حمله میکرد و به این واسطه در اندک زمانی خوانندگان و طرفداران بسیاری در میان مردم یافت؛ آنچنان که به قول فریدون کشاورز «روزنامه مرد امروز محمد مسعود را مردم از هم میقاپیدند و چند ساعت بعد از انتشار آن قیمتش به ۱۰ برابر و بیشتر از آن میرسید».
اما انگیزه اصلی ترور مسعود توسط حزب توده، بدنام کردن دربار و شاه بود؛ با این توضیح که چون مسعود در روزنامهاش بیش از همه به دربار میتاخت، در میان مردم این تصور مسلم فرض میشد که قاتل مسعود دربار و شاه است! و چون نخستین تروری بود که حزب توده به آن دست یازیده بود کسی در مخیلهاش هم نمیتوانست تصور کند که این ترور کار حزب توده باشد. ناگفته نماند دکتر انور خامهای در کتاب «خاطرات سیاسی» علاوه بر حزب توده به نقش سرلشکر حاجعلی رزم آرا هم در این ترور اشاره می کند؛ با این توضیحات که دو هفته پس از قتل مسعود، روزنامه آتش در۱۰ اسفند ۱۳۲۶ خبری با این محتوا منتشر میکند: «... درباره اسنادی که از جنایت بعضی رجال و شخصیتهای مختلف در دست مسعود بود اکنون آشکار شده است که یکی از افسران ارشد که با خسرو روزبه تماس داشت حاضر شده بود این اسناد را که شاید مربوط به خود او بوده است تا ۴۰ هزار تومان خریداری کند ولی مسعود حاضر نشده بود و جداً مصمم به انتشار آن بود که ناگهان به قتل رسید»؛ بعدها دکتر مظفر بقایی در جلسه ۳۰ فروردین ۱۳۲۸ مجلس شورای ملی از رابطه رزم آرا و روزبه پرده برمیدارد که گویی تکه گمشده پازل روزنامه آتش را تکمیل میکند؛ بقایی میگوید: «یک روز از محمد مسعود پرسیدم برای این شماره چه چیزی حاضر کردی؟ گفت یک چیزی که در تهران مثل بمب اتم خواهد ترکید... پرسیدم موضوعش چیست؟ گفت گراور یک سندی است که میخواهم آن را در روزنامه خود منتشر کنم... این سند عبارت از کاغذی است به خط سرلشکر رزم آرا که به سروان روزبه نوشته شده است و پس از افشای آن رزم آرا دیگر قد راست نخواهد کرد. توضیحات بیشتری خواستم گفت نوبرش میرود باید توی روزنامه بخوانی... ولی متأسفانه آن شمارهای که وعده داده بود دیگر منتشر نشد و من هم پس از آن دیگر آن مرحوم را زنده ندیدم.» انور خامهای با اشاره به این روابط دوستانه روزبه و رزم آرا، منفعت ترور محمد مسعود را متوجه حزب توده و شخص رزم آرا می کند؛ به عبارت دیگر هم حزب توده از منسوب ساختن این ترور به دربار سود میبرد و هم رزم آرا که میدانست شاه به او اعتمادی ندارد و از قدرت روزافزون او بیمناک است و در نتیجه رزم آرا در فکر تخریب شاه بود. اما این پروژه ظاهراً برای حزب توده بسیار موفقیتآمیز بود! چنانکه پس از مرگ مسعود همه مردم، دربار و هیأت حاکمه را مقصر اصلی میپنداشتند.
قهرمانسازی از خسرو روزبه
از انگیزههای این ترور که بگذریم، چیزی که شگفت انگیز مینماید قهرمان سازیهایی است که حزب توده بنابر مقاصد خود پیگیر آن بود. این چهره پردازیهای قهرمان مدارانه تنها به خسرو روزبه محدود نبود؛ چنانچه تودهایها بیست افسر چپگرایی که در شمال خراسان مستقر بودند و در مرداد ۱۳۲۴ کوشیدند تا در میان ترکمنها شورشی پدید آورند، سالها بعد با عنوان «قهرمانان ملی» از آنها ستایش میکرد. بنابراین قهرمان پردازیهای رمانتیک یکی از راهکارهای حزب توده جهت جلب توجه مردم به خود بود چنانکه در مورد خسرو روزبه نیز تا حدود زیادی موفق بود! به گونهای که پس از تیرباران روزبه، برخی از شاعران، بیاطلاع از دست داشتن خسرو روزبه در قتل محمد مسعود یا ناآگاه از اقاریر او پیش از مرگش، در ستایش او شعرها گفتند. مرحوم استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی در مطلبی به مناسبت هشتاد سالگیاش در مجله بخارا روایت میکند که در جوانی خود و پس از قتل محمد مسعود شعری در مرگ او سروده بود و در یک بیت از آن شعر برای قاتل مسعود آرزو کرده بود:
خرمن عمر تو را آن کس که آتش زد، الهی
آتش بدبختیاش یک باره در دامن بگیرد
در همان روزها خسرو روزبه را در دادگاه نظامی محکوم کرده بودند و ایشان هم شعری درباره روزبه سروده و در یک بیت آن گفته بود:
با حبس روزبه به جهان عرضه داشتند
کائنان عدوی مردم فهل و گزیده اند
مرحوم باستانی پاریزی با شگفتی نقل میکند که: «درست چهل سال لازم بود تا بگذرد و من دکتر فریدون کشاورز، عضو قدیم کمیته مرکزی حزب توده ایران را شبی در سوئیس ملاقات کنم و او بگوید: شب در کمیته حزب تصمیم گرفته شد که یکی از مخالفین معروف شاه را بکشیم و گناه را به گردن دربار بیندازیم و قرار شد خسرو روزبه به همراه یک تیم، محمد مسعود را به قتل برساند که همان روزها درباره پالتو پوست والاحضرت اشرف مطلب تندی نوشته بود». همچنین بنابر روایت رضا براهنی (از اعضای برجسته کانون نویسندگان)، در واقع سالهای سال، هم محمد مسعود و هم خسرو روزبه جزو قهرمانهای دو نسل از جوانان این مملکت بودند، بهدلیل اینکه گفته میشد محمد مسعود را اشرف پهلوی کشته و خسرو روزبه را شاه اعدام کرده است! براهنی که خلق قهرمانهای اسطورهای حزب توده را نتیجه «رمانتیسم سوسیالیستی» میداند نقل میکند: «به من بچه سال در زمان ترور محمد مسعود گفته میشد که آدمی که قرار است در دهه بعد قهرمان من شود، عملاً در قتل نویسنده محبوب دوران بچه سالی من شرکت کرده است و طراح این قتل هم حزب طراز نوین طبقه کارگر بوده است. آیا من تسلیم این حس همدلی که نسل ما در ارتباط با روزبه شد، میشوم؟» ناگفته نماند که امیر هوشنگ ابتهاج هم در اسفند ۱۳۵۸ شعری به نام «خون بلبل» در ستایش خسرو روزبه سرود که در بهار ۱۳۵۹ و به مناسبت سالگرد درگذشت روزبه در مجله دنیا که نشریه سیاسی و تئوریک کمیته مرکزی حزب توده ایران بود منتشر شد. ابتهاج در این منظومه به چهرهپردازی از خسرو روزبه دست میزند و به ذکر نام او در میانه شعر میپردازد:
گل سرخ نو میکند یاد دوست
که رنگ گل سرخ از خون اوست
بهارا، گل تازه را یاد ده
ز سرو کهن خسرو روزبه
همچنین احمد شاملو بهعنوان شاعری چپ گرا، شعر «خطابه تدفین» را در اردیبهشت ۱۳۵۴ به قهرمان حزب توده یعنی خسرو روزبه تقدیم میکند و بعدها مناسبت این شعر را پس گرفته و در اعلامیهای مینویسد: «مناسبت این شعر –اعدام خسرو روزبه- برای همیشه منتفی تلقی میشود. بشر اولیهای که حاضر میشود تنها برای بهرهبرداری سیاسی، در مقام جلادی فاقد احساس، دست به قتل موجودی بیارجتر از خود بیالاید تنها یک جنایتکار است و بس. پس تأیید او –به هر دلیل که باشد- تأیید همه جلادان تاریخ است...» و درنهایت شاملو با اظهار تأسف به اینکه بسیار دیر به اقاریر و جنایات خسرو روزبه دست یافته است مناسبت شعر خطابه تدفین را پس میگیرد.
قتل حسام لنکرانی
اما نکته شگفت انگیز دیگر که ما را با تعصبات ایدئولوژیک حزب توده و شخص خسرو روزبه بیشتر آگاه میکند، قتل حسام لنکرانی، از اعضای حزب توده و از عوامل ترور محمد مسعود، به دستور خسرو روزبه و بهدست ابوالحسن عباسی در شهریور ۱۳۳۱ است و نشان میدهد که روزبه و حزب توده نه تنها برای بدنام کردن شاه و اشرف از ترور محمد مسعود دریغ نمیکنند که حتی «رفیق کشی» نیز بخشی از مرام آنهاست؛ ناگفته نماند که حسام لنکرانی به همراه ابوالحسن عباسی و صفیه حاتمی (همسر حسام لنکرانی) نامشان با ترور محمد مسعود گره خورده است، بنابر گفته کیانوری این سه نفر با ماشین حسام لنکرانی سر چهارراهی جلوی ماشین محمد مسعود را میگیرند و ابوالحسن عباسی با شلیک گلولهای او را به قتل میرساند و در نهایت خود حسام لنکرانی بنابر گفته رفقای او، به خاطر اعتیاد به مشروب، تریاک و مرفین و احساس خطر حزب از ناحیه او، بنابر گفته کیانوری و اعترافات خسرو روزبه، بهدست روزبه، عباسی و آرسن آوانسیان به قتل میرسد و جسد او را در خانهای در قلهک به خاک میسپارند؛ از سویی دیگر هفته نامه تهران مصور در شماره ۶۷۲ روز جمعه ۲۳ تیر ۱۳۳۵ نیز خبری از جزئیات کشف جسد لنکرانی در خانهای در قلهک میدهد که آرسن آوانسیان مدعی بود جسد حسام را در زیر باغچه و در کنار یک درخت هلو دفن کردهاند. اما بهانه قتل لنکرانی و چند جوان دیگر بنابر روایت دکتر انور خامهای،«...اتهام واهی خبرچینی برای دولت یا حزبها و سازمانهای مخالف حزب توده بود؛ واهی به این معنا که اتهام وارده بر آنها با روشی عادلانه ثبت نشده بود. مدعی، گزارشکننده و قاضی همه یک تن بودند. هیچ توضیحی از این متهمان نخواستند و حق دفاع به آنها ندادند.»
نتیجه گیری
اگرچه این قتلها در زمان خودش فاش نشد و جز چند تنِ محدود از این جریانها کس دیگری با خبر نبود، پروژه قهرمان سازیهای حزب توده کمابیش با موفقیت و کامیابی پیش میرفت! چنانکه ماجرای قتل مسعود تا سالها برای مردم پوشیده ماند و خسرو روزبه بهعنوان یک شخصیت پاک و منزه ستوده میشد. شاید بتوان ماجرای قتل مسعود به وسیله حزب توده و خسرو روزبه را به قول محمد صنعتی بخشی از خاصیت دهه بیست دانست که بیشتر از آنکه دهه آزادی پس از دیکتاتوری رضاشاهی باشد، «بیشتر دوره هرج و مرج بود» چنانچه «سازمانهای سیاسی آدم میکشتند و به حساب حکومت میگذاشتند و جالب اینکه این کار توسط کسانی که خود را روشنفکر، یا مبارز راه آزادی میپنداشتند صورت میگرفت» در حالی که «این درست برخلاف مباحث روشنفکری است، چون روشنفکری بنیادش بر صداقت و حقیقت است».
منابع در دفتر روزنامه موجود است
منبع: روزنامه ایران