فرهنگ امروز/ عبدالرضا سالار بهزادی:
ترجمه همیشه یک فعالیت خلاق فرهنگی است، به همان اندازه تالیف. هر آن چیزی که به ترجمه مربوط میشود ربط و مناسبت و معنایی برای فرهنگگیرنده (فرهنگ مقصد) دارد که با فرهنگ اهداکننده (فرهنگ مبدأ) متفاوت است. تصمیم به ترجمه چیزی و زمان ترجمه که در چه مقطع زمانی صورت بگیرد، تصمیمات مبنی بر چه ترجمه کردن و چگونگی ترجمه و استقبال از قطعه ترجمه شده، همه اینها توسط فرهنگگیرنده و مقصد تعیین شده است. بنابراین برای آن فرهنگ واجد معناست. مثالی افراطی در این مورد، اما به همان دلیل نشاندهنده منظور، ترجمه گالان از هزار و یک شب، یا ترجمه فیتزجرالد از رباعیات عمر خیام است.
این ترجمهها لحظاتی خلاق را در ادبیات فرانسوی و انگلیسی ایجاد میکنند که نه در ادبیات عربی وجود دارد و نه درادبیات فارسی. (دیمیتری گوتاس، اندیشه یونانی، فرهنگ اسلامی، ترجمه عبدالرضا سالاربهزادی، نشر فرزان روز، چ اول ١٣٩٠، ص,٣٣٥)
ترجمه یک فعالیت فرهنگی مولد و ابداعی است به همان اندازه که تالیف چنین است.
ترجمه مهمتر از تالیف
نقش ترجمه در توسعه و نشر فرهنگ بشری شاید از تالیف نیز بیشتر و موثرتر بوده است و باشد. ترجمه فرهنگ را از مرزهای قومی و زبانی عبور داده و آن را در خزانه فرهنگ بشری جای میدهد. در آنجا توان رشد در محیطهای فرهنگی متفاوت با زادگاه نخست آن را مییابد و توان شاخ و برگ زدن در جهاتی دیگر را. امروزه به برکت گستردگی و سهولت ارتباطات جهانی، وسایل نقلیه و عوامل دیگر، آشنایی با فرهنگهای دیگر و برخورداری از بر و بار آنها به امری روزمره و عادی برای همه مردم جهان تبدیل شده است. ولی این امری بالنسبه تازه و جدید در تاریخ جوامع بشری است. هنوز زمان چندانی از دورانی نمیگذرد که جوامعی به هر دلیل، از جمله به خواست حاکمانشان، میتوانستند گرد خود دیوار کشیده و هر فرهنگی را اگر با معیارهایشان مغایر بود و «خودی» نبود، از دسترس مردمان خود دور نگه دارند. برای نسل امروز اصطلاح «ممنوعیت فرهنگی» به یک شوخی مهجور و بیمزه میماند، ولی نسل ما هنوز دورانی را به یاد دارد که تهیه و مطالعه بسیاری کتابها، مخصوصا اگر به زبانی دیگر نوشته شده بودند، امری بود که از عهده هر کسی بر نمیآمد! دیگر آثار فرهنگی، از جمله فیلم و تئاتر که دیگر کار قهرمانان فرهنگی بود فقط!
نهضت ترجمه در امپراتوری نوپای اسلامی
در تاریخ فرهنگ بشری شاهد چند دوره رواج ترجمه به عنوان فعالیت غالب و جهتدهنده فرهنگی بودهایم. اما شاید بزرگترین و تاثیرگذارترین این ادوار دوره بین قرن دوم تا چهارم هجری (هشتم تا دهم میلادی) است و نهضتی که در امپراتوری نوپای اسلامی تحت خلافت نوپای عباسیان آغاز شد و نضج یافت، رشد کرد و سرانجام به عللی که در ادامه به اختصار به آنها اشاره خواهد شد فرو مرد. برای شناخت این نهضت و اهمیت آن بهتر است نگاهی گذرا داشته باشیم به شرایط آن دوره حساس در تاریخ منطقه و جهان.
نهضت ترجمه در دوران اموی
هنوز چند سالی بیشتر از رحلت رسول اکرم اسلام(ص) نگذشته بود که در دوران خلافت خلیفه دوم سپاهیان اسلام مرزهای عربستان را در نوردیده و به تدریج، طی دوران خلافت خلفای راشدین و سپس خلفای اموی، شاهنشاهی ساسانی را به سیطره اسلام درآوردند و آنگاه با تداوم این فتوحات، بخشهای وسیعی از سرزمینهای روم شرقی و مصر و دیگر نواحی شمال آفریقا را نیز به تصرف درآوردند. امپراتوری روم غربی که زمانی بخش عظیمی از جهان شناخته شده آن زمان را زیر فرمان داشت در اواخر سده پنجم میلادی به دست اقوام شمال اروپا تومارش برچیده شده بود. در روم شرقی یا بیزانس، پس از آنکه کنستانتین اول، امپراتور روم مسیحیت را در سده چهارم میلادی دین رسمی امپراتوری اعلام کرد، به تدریج دورانی از تاریکی و جهالت و خشکمغزی مذهبی آغاز شده بود و در نتیجه آن میراث عظیم علمی و فکری و فرهنگی یونان باستان و امپراتوری روم به دست فراموشی و نهی و انکار سپرده شده بود. جنگهای طولانی با شاهنشاهی ساسانی هر دو امپراتوری ایرانی و رومی (بیزانسی) را فرسوده بود. فتح سرزمینهای شاهنشاهی ساسانی و سرزمینهای آسیایی و بخش عمده سرزمینهای شمال آفریقای امپراتوری بیزانس در دوران خلفای راشدین و نیز در خلافت اموی اتفاق افتاد. اینک اعراب بر امپراتوری وسیعی حکم میراندند بیآنکه کوچکترین علم و اطلاعی از امر حکومت بر چنین وسعت ارضی و بر مردمانی که تا آن زمان تحت حاکمیت بزرگترین امپراتوریهای زمانه با پیچیدهترین دیوان سالاریهای تکامل یافته طی قرون زندگی میکردند داشته باشند. از این رو لازم بود تا نه فقط اسناد اداری و مالی، بلکه مقررات و شیوههای اداری و مالی نیز از زبانهای فارسی، یونانی (زبان بیزانس)، سریانی و مصری (قبطی) به عربی ترجمه شوند. دامنه ترجمهها در دوران اموی به ندرت از اینگونه موارد فراتر میرفت و اگر گهگاه متنی به جز از گونه موارد ذکر شده ترجمه میشد یک امر استثنایی و بر حسب نیاز موردی فردی صاحب قدرت بود. از معروفترین این موارد میتوان از جمله به ترجمه یکی دو کتاب علمی که معروفترین آنها دانشنامهای پزشکی، یا آن طور که آن زمان خوانده میشد «کنّاش»، بود که به فرمان خلیفه عمربن عبدالعزیز از زبان یونانی به عربی ترجمه شد و معروف است که وی اجازه استنساخ و نشر آن را تنها پس از فشار زیاد از سوی درباریان متنفذ و پس از استخارههای فراوان صادر کرد.
آنچه از آن با عنوان «انقلاب عباسی» در تاریخ یاد میشود نه فقط جهان نگری متفاوتی از جهان نگری اموی و خلفای راشدین داشت، بلکه اقتضائات سیاسی و اجتماعی و لاجرم فرهنگی دگرگونی آن را موجب شده و بقایش در گرو برآورده شدن و بالندگی آن شرایط بود. سیاست کلی امویان در امر حکومتمداری و کشورداری مبتنی بر عربسالاری و قبیلهمحوری بود. حال آنکه نیروی محرکه و پیش برنده انقلاب عباسی همان موالی عجم، یا غیرعرب و مشخصا ایرانیان نه فقط به دین اسلام در آمده، که آیین و شیوه زندگی اعراب پذیرفته به ویژه در خراسان بودند. تاثیرگذارترین شخصیت در پیروزی نهضت عباسی، همانطور که در تمام کتب تاریخ دبستانی هم آمده است، ابومسلم خراسانی و حرکت سیاهجامگان خراسان بود.
نهضت ترجمه در عصر عباسیان
اما معمار واقعی خلافت عباسی ابو منصور دوانیقی، دومین خلیفه عباسی بود. او بغداد را به عنوان پایتخت و مرکز خلافت اسلامی بنا نهاد. بسیاری از صاحب نظران تاریخ عباسی، از جمله گوتاس، بر این باورند که منصور نقشه شهر بغداد را مطابق با نقشی که برای این پایتخت جدید در این امپراتوری جدید در سر داشت، ریخت: جهان شهری- در مقیاسهای زمان خودش- با مرکزیتی واحد و مشرف بر کل شهر و محلاتی که از اطراف مقر حکومت در کنار هم و در همزیستی با همزیستبوم جمعیتی متشکل از نژادها، ملل، اقوام، اصناف، و طبقات مختلف را در خود مأوا میدادند. گوتاس بر آن است که الگویی که منصور برای امپراتوری عباسی از آن الهام گرفت، شاهنشاهی ساسانی یا بهتر است بگوییم، آن طور که گوتاس آن را میخواند، «ایدئولوژی زرتشتی» بود. گوتاس دلایل مبسوطی برای این تفکر منصور ذکر میکند که عمدتا به تفکرات سیاسی و راهبردی او برای استحکام پایههای دولتی جدید باوجود مخالفتهای گوناگون از سوی پایگاههای قدرت اموی و نیز جذب و ایجاد پایگاههای پشتیبانی تازه برای دولتش بازمیگردد. اما یکی از مهمترین نکات محوری در باورهای زرتشتی به ارث رسیده به منصور، عمدتا از طریق متونی چون دینکرد (یا دینکرت) و کتاب النهمطان ابوسهل ابن نوبخت و دیگر متونی که عمدتا از زبان اوستایی و پهلوی به فارسی میانه یا عربی یا قبل از آن به سریانی ترجمه شده بودند، مساله ترجمه و اهمیت آن بود. مخلص کلام آن که: ساسانیان از دو طریق در پی اثبات مشروعیت سلطنت خود بر ایران بودند: میراثداری هخامنشیان و پاسداری آیین زرتشتی. (کمابیش همان دو دستاویزی که قاجاریه برای مشروعیت بخشیدن به سلطنت خود، قریب ١٥٠٠ سال پس از آغاز شاهنشاهی ساسانی، به آن متشبث میشدند: میراثداری صفویان و پشتیبانی مراجع مذهبی. ادعای بعضی مراجع قاجار مبنی بر اینکه فتحعلیشاه از نسل شاهسلطانحسین بوده و مادرش که کنیز دربار آخرین شاه صفوی بود هنگامی که از سوی شاه به محمدحسنخان قاجار، پدر فتحعلیشاه، بخشیده شد باردار بود، یادآور این ادعای ساسانیان است که ساسان پدر بابک، پدر اردشیر بابکان و بنیانگذار سلسله ساسانی، از تخمه شاهان هخامنشی بود، ادعایی که در کارنامک اردشیر بابکان نیز آمده است) . باری، کوتاه آنکه اردشیر فرمان داد تا تمام نسخ متون زرتشتی، که با حمله اسکندر به ایران یا توسط اسکندر جمعآوری شده و به یونان و به مصر فرستاده شده بودند و در آنجا به یونانی و قبطی ترجمه شده و سپس اصل آنها (به زبان اوستایی) سوزانده و منهدم شده بود یا توسط ایرانیان به اقصی نقاط سرحدات برده یا فرستاده شده بودند و همه علوم که برگرفته از همان متون زرتشتی بودند، جمعآوری و به زبان پهلوی ترجمه شوند. این روایت از منشا و از نشر علوم در جهان دلیلی شد بر شروع یک حرکت فرهنگی در دوران ساسانی بر مبنای ترجمه، به ویژه از زبان یونانی. تداوم این حرکت در زمان خلافت نوپای عباسی نه فقط میتوانست زرتشتیان و ایرانیان را راضی نگاه دارد که به مذاق آرامیها و سریانیزبانان هم که خود را وارث تمدن بابل و دیگر تمدنهای بین النهرین میدانستند نیز خوش میآمد.
پیامدهای مثبت نهضت ترجمه
نهضت ترجمه فضای فکری بازی ایجاد میکرد که میتوانست نه فقط رضایت طیفهای مختلف فکری و عقیدتی در امپراتوری اسلامی فراهم آورده و به آنها مجالی برای بیان و پرورش آرا و عقایدشان بدهد، بلکه، مهمتر، اینکه در برابر افکار و آرای پرورش یافته مخالف با عباسیان و مبانی عقیدتیشان، امکان پرورش افکاری در رد نظریات مخالفان به وجود میآمد و امری مطمئنا به همان اندازه حایز اهمیت برای دولت خلافت اسلامی، نهضت ترجمه راهی بود برای جمعآوری تمام علوم زمانه در امپراتوری اینک پهناور اسلامی که برای اداره آن و نیز فایق آمدن بر همه مدعیانش، بیشک به همه آن علوم، از منطق و جدل گرفته تا پزشکی و ستارهشناسی تا علوم آبیاری و فلاحت تا تاکتیک و فنون جنگی و... نیاز بود.
نهضت ترجمه و بیتالحکمه
مطلب دیگری که در ارتباط با خلافت عباسی و نهضت ترجمه شاید نیازمند اندکی توضیح باشد موضوع «بیتالحکمه» است که مورخان بعدی «بنیان نهاده شدن» آن را به هارون الرشید و مامون، دو خلیفهای که بیشترین اعتبار نهضت ترجمه به آنها تعلق دارد، نسبت دادهاند. گوتاس بر آن است که اصولا درباره اهمیت نقش بیتالحکمه، به ویژه از سوی تاریخنویسان وفادار به مامون، بهشدت اغراق شده است. گوتاس معتقد است بیتالحکمه در واقع تنها به کتابخانه سلطنتی که بر اساس الگوی کتابخانههای سلطنتی دربار ساسانی ایجاد شده بود، گفته میشد. این امر که گروهی از معروفترین دانشمندان و مترجمان دوران در بیتالحکمه به کار مشغول بودند به بیتالحکمه جایگاهی بیش از جایگاه واقعیاش نبخشیده و تنها امکان دسترسی بیشتر و راحتتر به کتب مورد نیاز آنها را به آنها بخشیده و نیز مکانی برای کار در اختیارشان مینهاد.
اما بزرگترین واقعه تاریخی که در هفتاد سال نخست خلافت عباسی تاثیری عمیق بر اوضاع فرهنگی و دیگر امور امپراتوری اسلامی باقی گذاشت جنگ داخلی بین دو برادر، امین و مامون، پسران هارونالرشید بود که سرانجام با کشته شدن امین به دستور طاهر ذوالیمینین سردار خراسانی مامون پایان یافت. پایان جنگ داخلی و منتقل شدن مامون از مرو که از ابتدا به عنوان حاکم و فرمانروای خراسان، قدرتمندترین مقام در امپراتوری اسلامی پس از خلیفه، در آنجا مستقر بود و با برخورداری از حمایت گسترده ایرانیان با توجه به نسب ایرانیاش از سوی مادر (مادرش به روایتی نوه استاذسیس بود که در زمان منصور علیه او قیام کرده بود) تحت سرپرستی و تعلیم و تربیت برترین نخبگان ایرانی و مشخصا فضلبنسهل نوبختی، قرار داشت و همه اصول حکومت داری و تدبیر ملک را به شیوه پادشاهان بزرگ ساسانی آموخته بود و رفتنش به بغداد، نه فقط دوره جدیدی را در زندگی سیاسی و در فرمانروایی مامون که در شیوه اداره خلافت پهناور اسلامی و حکومت عباسیان بنا نهاد. جنگ داخلی، که به نخستین برادرکشی بر سر قدرت و حکومت در تاریخ خلافت منجر شد، موقعیت مامون را بهشدت تضعیف و متزلزل ساخته بود. چند عامل دیگر به این تضعیف جایگاه وی در مقام خلیفه اسلامی نیز کمک میکردند:
١- استقرار وی در مرو و دور بودنش از بغداد که از زمان بنا نهاده شدنش توسط منصور به صورت مرکز قدرت و سیاست و فرهنگ در تمام قلمرو خلافت اسلامی در آمده بود.
٢- نفوذ بیسابقه ایرانیان در دربار مامون نیز به جایگاه وی نزد اعراب و دیگر اقوام و ملیتها ضربه وارد آورده بود.
٣- یک عامل دیگر که به نفوذ و قدرت مامون آسیب وارد آورد، انتخاب حضرت علی بن موسیالرضا(ع) به عنوان ولیعهد بود. این امر حتی بسیاری از خاندان عباسی را هم نسبت به مامون بدبین ساخت. مامون، که حال با به دست آوردن حمایت ایرانیان دیگر خود را چندان نیازمند دادن امتیازهای خاص به آنان نمیدید، پیش از ترک خراسان به سوی بغداد ابتدا وزیر خود فضل را عزل کرده و سپس دستور قتل وی را صادر کرد. روایات شیعیان نیز حاکی از مسموم کردن حضرت علی بن موسیالرضا(ع) قبل از حرکت مامون است.
دوران مامون عباسی و تفتیش عقاید
به هر تقدیر با رسیدن مامون به بغداد عصر جدیدی در سیاستهای دولت عباسی و از جمله در سیاستهای فرهنگی و مذهبی وی پدید آمد. شاید مهمترین این تغییرات را باید در سیاست «محنه» یا اگر بخواهیم محتوای آن را بیپرده پوشی بیان کنیم، سیاست تفتیش عقاید، دانست. یکی از اهداف اصلی سیاست فرهنگی عباسیان و نهضت ترجمه تا آن زمان، با توجه به این نکته که در آغاز دولت عباسی بخش عمده مردمان سرزمینهای قلمرو خلافت اسلامی غیر مسلمان بودند، تشویق آنان به تغییر مذهب و نودینی و گرویدن به اسلام بود. این سیاست منجر به پیدایش مراکز و مراجع مختلف و مستقل از حکومت در تفسیر و تعبیر احکام دینی شده بود. مامون، مخصوصا با توجه به آموزههای شاهنشاهان ساسانی، به ویژه اردشیر بابکان در «پندنامه» خود برای اخلافش، بر این عقیده بود که فرمانروا و سلطان، برای حفظ قدرت خود، باید مرجعیت نهایی مذهبی را نیز در دستان خود میداشت. سیاست محنه نیز با همین رویکرد، تفسیر نهایی و حکم نهایی درباره مباحث دینی را در اختیار خلیفه که اینک دیگر «خلیفه خدا» (خلیفهالله) خوانده میشد، قرار میداد.
کوتاه سخن آنکه نهضت ترجمه، نه فقط با پشتیبانی خلیفه و دولتمردان که به تشویق حکومت، با حمایت اقشار مختلف جامعه طی دو قرن دوران طلایی تمدن اسلامی را پدید آورد. در پایان دوران این نهضت تقریبا متن و کتابی از دانشمندان و فلاسفه و شارحان علم و فلسفه یونانی نبود که به زبان عربی ترجمه نشده باشد و همین امر موجب نجات غالب آن آثار از نابودی کامل در دخمههای بیزانس شد. امپراتوران و زعمای قوم و دین بیزانس بیشتر آن آثار را از ترس آنکه به دست مسیحیان افتاده و موجب گمراهی آنان شوند در دخمههایی دور از دسترس همگان انبار کرده بودند و غالب آن کتب از یادها رفته و حتی نامهای فلاسفه و دانشمندان بزرگ یونان از خاطرهها محو شده بود. (داستان ابن ندیم در الفهرست به نقل از یکی از مترجمانی که از طرف یکی از خلفا برای جمعآوری کتب یونانی به بیزانس فرستاده شده بود نقل میکند یاد آور داستان راز گل سرخ اُمبرتو اکوی ایتالیایی است.) باری، پس از بیش از دو قرن سرانجام دوران نهضت ترجمه اسلامی نیز با قدرت یافتن مخالفان آن در محافلی که این نهضت را در مخالفت با اصول عقیدتی جامعه اسلامی میدیدند و گروههای دیگر که با دستاویزهای گوناگون با این نهضت مخالفت میورزیدند، فروکش کرد و مرد. اما گوتاس، علاوه بر دخیل دانستن عوامل ذکر شده بالا در خاموشی نهضت ترجمه، بر آن است که پس از دو قرن علم و فلسفه یونان چیزی برای آموختن به سرزمینهای اسلامی نداشت و امپراتوری اسلامی آنکه خود به مولد علم و اندیشه تبدیل شده بود. به هر تقدیر، یکی از نتایج و ثمرات نهضت ترجمه اسلامی برای جهان غرب نیز بازگرداندن علم و فلسفه یونان که در اعصار تاریک قرون وسطی بیشتر آن را به فراموشی سپرده بودند بود. و جان کلام همان گفته ادوارد سعید است: «بعضا به دلیل امپراتوریها، تمامی فرهنگها در یکدیگر تداخل داشته و دخیلند؛ هیچ یک از آنها مجرد و خالص نیستند، همه آنها مرکب، ناهمگن، به گونهای فوقالعاده متمایز از یکدیگر و غیر یکدستند.»
مترجم وکارشناس ارشد رشته روابط بینالملل
روزنامه اعتماد