به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ بیوک ملکی درباره وضعیت کتابهای کودک و نوجوان گفت: اگر نگاهی به مطبوعات دهه ۷۰ بیندازید میبینید عدهای از نویسندگان و شاعران از جمله خود من مدام به انتشار کتابهای بازاری که آن زمان از سوی ناشران مطرح حوزه ادبیات کودک آغاز شده بود، اعتراض میکردیم. ظاهرا آن ناشران بهخاطر مراوداتی که با مسئولان وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داشتند توانسته بودند آنها را به دادن مجوز چاپ کتابهای بازاری متقاعد کنند. ما معتقد بودیم که نباید دست ناشر برای چاپ کتابهای بازاری به طور کامل باز باشد.
این شاعر و منتقد ادبی در ادامه بیان کرد: البته ما با کتاب بازاری مخالف نبودیم چون کتاب بازاری هم ژانری است که باید برای بچههایی که کمتر اهل مطالعه و کتاب خواندن اند، وجود داشته باشد اما کتاب بازاری هم تعریف خود را دارد. اگر کتاب بازاری از نظر گرافیک، کاغذ و حتی متن جدی باشد در ژانر خودش یک کار خوب محسوب میشود مثل خیلی از کتابهای بازاری که در کشورهای دیگر منتشر میشود و خواندن اینگونه کتابها برای جذب بچهها به کتابخوانی و شروع کتاب خواندن ایرادی ندارد. ولی ناشران ما در دهه ۷۰ که تازه شروع به انتشار کتابهای بازاری کرده بودند فقط به جنبه درآمدزایی آن فکر میکردند. چراکه انتشار کتاب بازاری غیرجدی و بیکیفیت برایشان هزینهای نداشت و بهخاطر عدم پرداخت هزینه حقالتالیف، حق تصویرگران و حق تجدید چاپ و ... سود بیشتری از چاپ این آثار میبردند.
وی با بیان اینکه طبیعتا ناشر باید در ازای انتشار کتاب و سرمایهای که گذاشته برگشت مالی هم داشته باشد، گفت: اما نباید ناشران کتاب را فدای مسائل اقتصادی خود میکردند که تا حدودی هم این اتفاق افتاد و الان دودش دارد به چشم همان ناشران هم میرود.
ملکی گفت: ما این مسئله را از دهه ۷۰ پیشبینی کردیم و هشدار دادیم اما کسی از مسئولان و متولیان فرهنگی آن هشدارها را جدی نگرفت و امروز باید آنها هم جوابگو باشند.
شاعر «ستاره باران» در ادامه به آثار عرضه شده نمایشگاه کتاب اشاره کرد و گفت: با نگاهی به بخش کودک و نوجوان نمایشگاه کتاب در طول دو دهه اخیر میبینیم بچهها در نمایشگاه سرگردانند و نمیدانند چه کتابی را باید خریداری کنند. در هر راهرویی که بیش از ۵۰ ناشر حضور دارند فقط ۳ یا ۴ ناشر جدی دیده میشود، برای این تعداد ناشر جدی هم یک سالن کوچک در نمایشگاه کتاب کافی است چون بقیه ناشران اغلب کتابهای بازاری بیکیفیت و ضعیفی را منتشر میکنند که بچهها را از کتاب خواندن گریزان میکند. نمیگوییم آنها نباید باشند ولی باید جلوی چاپ کتابهای بیکیفیت و نازل که حتی اصول اولیه کار چه در متن و چه در تصویر در آنها رعایت نشده، گرفته شود.
به گفته ملکی، کتابهای سطحی در طول دو - سه دهه گذشته کتابهای جدی را به پشت پیشخوانها کشاندهاند تا دیده نشوند و بیتوجهی مسئولان و بیتعهدی بعضی ناشران وضعیت امروز را به وجود آورده و مخاطب را از کتاب دور کرده است. هرچند جمع کردن این خرابکاری کار سادهای نیست اما اگر ارادهاش باشد میشود با برنامهریزی دراز مدت، کمکم این بساط را به شکل صحیح جمع کرد، البته اگر اتفاقهای بدتر نیفتد که متاسفانه دارد میافتد و الان مشکل دیگری پیش آمده که اگر نسبت به این هم بیتوجهی شود به نظر من این اندک مخاطبها هم از دست خواهند رفت .
وی در این باره توضیح داد: امروزه وضعیت بهگونهای شده که هرکسی میتواند به راحتی هر کتابی را در هر سطحی چاپ کند و از افرادی کتاب چاپ میشود که مولفان آنها اصول اولیه کار را نمیدانند. ناشران این آثار صرفا به یک دلال تبدیل شدهاند و شکل و محتوا اصلا برایشان اهمیتی ندارد. حتی به آنها نمیتوانیم تاجر فرهنگی بگوییم، آنها فقط تاجر اقتصادیاند و کتابی چاپ میکنند که هیچ سرمایهای برای آن نمیگذارند و هزینه تالیف، کاغذ، چاپ، انبارداری و توزیع را هم از مولف میگیرند و فقط سودخالص به جیب میزنند و همه هزینهها را مولف میپردازد.
شاعر «در پیاده رو» در پاسخ به این پرسش که گرفتن هزینه چاپ از مولف از چه زمانی شروع شده گفت: مولفانی که به ناشران پول میدهند تا آثارشان چاپ شود همیشه بودهاند، اما پیشترها معمولا کسانی این کار را میکردند که سالها از عمرشان گذشته بود و شعرهایی برای دل خودشان گفته بودند و دوست داشتند که برای بعد از خود یادگاری بگذارند یا به فامیل بگویند که آنها هم صاحب کتاباند، اما الان این مسئله فرق کرده و عده زیادی بدون اینکه بدانند اصل شعر چیست مطالبی را در شبکههای مجازی میگذارند و لایکها را باور میکنند و تصمیم میگیرند که کتاب چاپ کنند. بعضی ناشران شناختهشده هم استقبال میکنند. به طوریکه حتی یکی - دو نشر دیگر در کنار نشر اصلیشان دارند و آثار ضعیف را با دریافت هزینه آنجا منتشر میکنند.
به گفته ملکی، اتفاقی که دارد میافتد این است که سالانه به تعداد کتابها بیش از پیش اضافه میشود، کتابهایی که هیچ ارزش ادبی ندارند و جز بیزاری و تنفر چیز دیگری به مخاطب نمیدهند. اگر این شیوه ادامه پیدا کند به نظر من باید از هر تلاشی ناامید شد. ظاهر قضیه این میشود که کتابهای بسیاری به بازار کتاب میآیند که فقط به درد ارائه آمار میخورند و نه چیز دیگر .
وی افزود: فکر میکنم سال گذشته مصاحبهای از جواد محقق خواندم که به همین موضوع اشاره کرده بود و معتقد بود کتابهای بسیاری چاپ میشود و عدهای که میگویند مردم کتاب نمیخوانند حرفشان درست نیست. آقای محقق در اصل امروز در جایگاهی قرار دارند که باید مدافع شعر و کتاب باشند و آسیبها را ببینند و بیان این حرف، عجیب است. ایشان به این پرسش هم پاسخ دهند که چرا حداقل تیراژ بیست هزار تا و حداکثر ۱۵۰ هزار تای دهه شصت و اوایل دهه هفتاد امروز به حداقل ۲۰۰ جلد و حداکثر هزار جلد رسیده است؟ با این تفاوت که بیست هزار تا ۱۵۰ هزار معمولا در یک سال فروش میرفت و به چاپهای بعدی میرسید . زمانی که این خریدهای فلهای کتابهای خاص هم انجام نمیشد. با این تفاوت که جمعیت کودکان و نوجوانان آن سالها نصف جمعیت امروز بودند. چه اتفاقی افتاده که از آن تیراژ یا به عبارت دیگر، شمارگان، به این تیراژ رسیدهایم؟
شاعر «مترسک عاشق بود» در ادامه به آییننامه چاپ کتاب در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اشاره کرد و گفت: من این آئیننامه را که ۱۴ بند دارد بهطور کامل خواندهام و قبلا هم در مورد آن صحبت کردهام. اگر وزارت ارشاد از مسئولان خود بخواهد که مو به مو این آییننامه را اجرا کنند و به همه بندهای آن توجه داشته باشند، به طور طبیعی کتابهای سطحی پراشکال چاپ نخواهد شد. بخش مهم کار بررسی کتاب باید این باشد نه این که جلوی چاپ کتابی را بگیرد که مثلا در آن عبارت «دست خدا» آمده، گویی که او در عمرش جمله «دست خدا به همراهت» را نشنیده است. بررس باید جلوی کتابی را بگیرد که حروفش قابل خواندن نیست. تصویرهایش به ذوق مخاطب آسیب میزند و متنش مخاطب را از کتاب خواندن پشیمان میکند. همه کارهایی که باید انجام شود تا کتابی نازل به چاپ نرسد در آییننامه آمده است. کافیست ارشاد همت کند و سفت و سخت به آییننامه عمل کند. همه ناشران هم آزادند کتاب چاپ کنند، ولی کتاب به معنی واقعی کلمه.