به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ ترجمه معکوس و بازار جهانی کتاب یکی از مهمترین چالشهای سالهای اخیر بازار کتاب در ایران بوده است. تا کنون دو نهاد سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و اداره مجامع و تشکلهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کنار بخش خصوصی در این زمینه فعالیتهایی داشتهاند که برخی از آنها را میتوان موفقیتی بزرگ و برخی را نیز باید نوعی سرافکندگی به شمار آورد. خبرگزاری مهر در پروندهای با عنوان «ایران در بازار جهانی کتاب» به بررسی چند و چون این پدیده پرداخته و از زبان نویسندگان و صاحبان اثر به بررسی زوایای مختلف این مساله خواهد پرداخت.
گفتگو با فرهاد حسنزاده نامزد ایرانی دریافت جایزه اندرسن در سال جاری نیز به همین بهانه انجام شد:
بعد از مراسم پایانی جایزه اندرسن در سال جاری که به هر تقدیر این جایزه را برای شما به ارمغان نیاورد، صحبتهای زیادی مطرح شد که یک نویسنده برای مطرح شدن در تراز جهانی و دریافت چنین جوایزی، به چیزی بیشتر از قلم و ادبیات خوش نیاز دارد. تجربه شما در این زمینه چه میگوید؟
هر نویسندهای دنیای خاص خودش را دارد و در این فضا و دنیا اثری را خلق میکند. من به عنوان یک نویسنده ایرانی که سی سال است در حال نوشتن هستم توانستهام این دنیا اختصاصی را برای خودم و برای مخاطبانم ایجاد کنم. این به نظرم پنجاه درصد راه نویسندگی است. پنجاه درصد باقی منتهی به همان نکتهای میشود که شما میفرمایید. یعنی منتهی به راهی که نویسنده را میتواند مبدل به یک برند جهانی کند.
راه این پنجاه درصد را نویسنده نباید طی کند؟
نه لزوما. به باور من فعالیت آژانسهای ادبی و ناشران و حتی دستگاههای دولتی که وظیفه حمایت از نویسنده و معرفی آن را دارند در این طی طریق مشخص میشود. شاید یکی از دلایلی که من امسال در این جایزه اندرسن برگزیده نشدم به همین کمکاریها بر میگردد. به ترجمهنشدنها و معرفینشدنهای یک نویسنده که لزوما نباید از سوی خود او صورت بپذیرد. وقتی ادبیات ایران تا لب مرز دریافت این جایزه رفت، جا دارد که به طور جدی به این فکر کنیم که چه کارهایی نکردهایم که این مرز هنوز دست نیافتنی مانده است.
به طور مشخص از ترجمه یاد کردید و از نبود آن گلهمند هستید. جریان ترجمه معکوس در کشور را کُند میبینید یا ناکارآمد؟
ما در سالهای اخیر ترجمه معکوس را انجام دادیم ولی حاصل آن چیزی نبوده که باید باشد. به نظرم در این جریان به ادبیات کملطفی شده و آنطور که باید به آن پرداخته نشده است.
نویسندههای ایرانی به ویژه در حوزه قصهنویسی صاحب زبان و اندیشهای هستند که بتوانند مخاطبی خارج از جغرافیای ایران داشته باشند؟
در برخی از آثار برخی نویسندگان این مساله وجود داشته و دارد و جا دارد که یک سیستم و یا دستگاهی داشته باشیم که بتواند این دست آثار را شناسایی کند و معرفی کند. این کار نویسنده را به نوعی خودباوری میرساند که بتواند با قوت بیشتری راه خود را ادامه دهد.
این خودباوری را دولت باید در درون نویسنده قرار دهد یا کار بخشهای غیر دولتی است؟
بر عهده هر دو. دولت باید هزینه مادی را تامین کند و لی انتخاب را به بخش خصوصی و نهادهای مردم نهادی که تخصصی در حوزه ادبیات کار میکنند واسپارد. دولت معمولا کارشناس تخصصی ندارد اما نهادهای صنفی خصوصی این توان را دارند. دولتها به عنوان مثال برای ترجمه آثارشان گرنت میدهند. ما هم چند سالی است که میدهیم. اما این گرنت نباید منجر به ترجمه و انتشار اثر در کشور و عرضه آن در خارج از کشور شود. باید اجازه داد چرخه و روند طبیعی نشر طی شود. این اتفاق نیاز به حمایت جدی دارد.
مجموعه سی سال تجربه شما در حوزه ادبیات کودک و نوجوان به شما این اطمینان را داده است که با ایجاد چنین روندی، اقبال جهانی به تولیدات ادبی ایرانی به ویژه در زمینه کودک و نوجوان زیاد خواهد بود؟
واقعیت این است که هم برای ما و هم برای ناشران خارجی برای اقبال به آثار ایرانی مانعی جدی با عنوان کپیرایت قد علم کرده است. ما به این مساله به ظاهر اعتقادی نداریم و همین باعث شده ناشر مثلا اروپایی اول از همه آثار ما را نبیند و تازه اگر هم ببنید به خاطر پایبند نبودن ما به این قانون از ترجمه آن منصرف میشود. من در سفر اخیرم به ایتالیا متوجه شدم که ناشران قَدَری هم بودهاند که خواستار آثار ایرانی بودهاند ولی به خاطر مساله کپیرایت از خیر آن گذشتند.
پس به نظر شما چقدر محتوای تولیدات ادبی ما برای مخاطب کودک و نوجوان مهیای عرضه جهانی است؟
بگذارید اینقدر قطعی نگویم. ما در عرصه شعر کار جدی برای ترجمه نکردهایم و امیدی هم ندارم که بتوانیم این کار را بکنیم. اول اینکه شعر از اساس امری تجربه ناپذیر است و در کنار آن مساله شعر کودک است که مقداری خیالانگیری آن که به نوع زیست کودکان ما بر میگردد باعث میشود عملا این اتفاق نتواند رخ دهد.
در حوزه ادبیات داستانی وضع ما بهتر است اما تنوع و رقیب جدی زیادی داریم. به نظرم باید به موضوعات بومی که دارای نگاه جهانی هستند اقبال بیشتری نشان بدهیم و به سوی تولید و ترجمه هدایتشان کنیم. مثلا موضوع جنگ یکی از همین دست موضوعات است و یا برخی آسیبهای اجتماعی که جامعه نوجوان و جوان ما را تهدید میکند. اینها تاریخ مصرف ندارد و بسیار هم موضوعاتی جدی و مهمی هستند که در قالب ادبیات ایران میتواند تولید و سطح جهانی ترجمه و عرضه شود.
در بحث ترجمه چطور؟ شما این اتفاق جاری در زمینه ترجمه را تهدیدی جدی برای ادبیات کودک در ایران میدانید؟
کارهایی که در حال ترجمه است آثار گزیده غیر ایرانی است. نمیشود خود را در یک کفه و جهان را در کفه دیگر ترازو قرار داد. الان به دلیل تعدد ترجمهها و تنوعشان مخاطب این حس را پیدا کرده که گویا این آثار ترجمه کیفیت بهتری نسبت به آثار تالیفی دارند در حالی که این قیاس نادرست است. با این همه من قائل به محدودیت نیستم. فکر میکنم اگر به مخاطب شناخت بدهیم و سیاستهایی در راستای حمایت از تالیف اتخاذ کنیم که نویسنده را زیر چتر نامحسوس حمایتی خود قرار بگیرد بشود بیش از این تالیف را در مقابل ترجمه حمایت کرد. یک نویسنده برای تالیف یک اثر شاید یکسال حداقل زمان بگذارد و تازه اگر همان سال منتشر شود او شش ماه بعد به حقالزحمه خودش میرسد. آن چتر حمایتی ناظر بر همین پدیده است. باید به او اطمینان خاطر داد که ناشر اثرت هست و تو برو با خیال راحت بنویس.
مساله دیگر مساله شمارگان است. شمارگانهای فعلی ارزش مادی این همه وقت گذاشتن از سوی نویسندهها را ندارد. نویسندگی در کشور ما حرفهای نیست و هنوز نمیشود با آن ارتزاق کرد. اما اگر چتر حمایتی که یاد کردم بر سر نویسنده قرار بگیرد میشود او را به این مساله امید داد که اثرت راههای زیادی برای طی کردن خواهد داشت و موفقیتهای زیادی در انتظار اوست.