فرهنگ امروز/ سیدحمید میرهادی:
دبیر بخش مطالعات فرهنگی
در این زمان و زمانۀ داغشده از فوتبال که ازقضا با جامجهانیای دیگر همزمان شده است، میتوان به نظارۀ همان امرِ آشنا نشست که همه به سویاش خیره شدهاند؛ همان «آشنا»یی که وقتی در زمینۀ فرهنگ قرار میگیرد و بعدتر وقتی به پای میزِ مطالعات فرهنگی میرسد، تاحدی ناآشنا و غریبه مینماید. غریبگی از آن حیث که این ملموسِ روزمرۀ محبوب و پُرجاذبه مثل همۀ مظاهرِ سرگرمی و تکنولوژی و هنر در عصرِ ما، سخت به چنگِ روایت درمیآید. شناخت و تحلیل و بررسی، جای خود، اینبار اما نوبتِ روایت و خوانشِ ماست؛ تکتکِ ما که بنشینیم به تماشای دوباره و خلاصهکردنِ مواجههمان با تمامِ آنچه فوتبال در وجودمان بر جا گذاشته است؛ یعنی هرچیزی که میتوان در مجموعۀ گستردۀ فرهنگ، جا داد؛ با نیمنگاهی به نوعی وضعیت موشکافانه که مورد نیازِ هر نوع مطالعهای است، خاصه مطالعهای فرهنگی که این موشکافی را با لحنِ جستارگونه درآمیخته است و از آنِ خود کرده است.
کسانِ بسیاری در روزگار ما به این مستطیل سبز و البته جادویی چشمی دیگر دوختهاند، کسانِ دیگری از آن نان میخورند و درنهایت، خیل کثیری که به تماشای چندبارهاش در استادیومها و خانهها و دفاترشان نشستهاند. آن نگاهِ مدام و اندکی کاوشگر و بسی روایتگر و سراسر مواجهه، نگاهی است که میتوان بهعنوان یک نگاه چندضلعی و متکثر از آن یاد کرد که مصرفِ خاص و دقیقاش، به کارِ همین جهان تازۀ بینارشتهای و مرکززدودهای میآید که حالا به نام کلیِ مطالعات فرهنگی معروف شده است. گفتمانی که یاریبخشِ همین مواجهۀ هرروزه و عمومی در بخشهای مختلفِ جامعۀ مدرنِ معاصر است.
همین اولِ کار میشود به یک نمونۀ تمامعیارِ رودررو با فوتبال اشاره کرد، چهرهای عجینشده با عشقی ازلی-ابدی که گاه تفکیکشان از یکدیگر ناممکن است، حمیدرضا صدر؛ کارشناسِ نامآشنای فوتبال که با آن فرمِ بدنی و بیانیِ خاص خود، جهانی میسازد از خلوتِ خود و فوتبال و البته در حضورِ جمع؛ جهانی قابل اشتراک با انبوه مردمانِ فوتبالدوست و پریشان و شوریده از هرچه کنشِ فوتبالی است. درست است، این نگاه، حاویِ بار و لایۀ نسبتاً ضخیمی از رمانتیسم است و همین وجه رمانتیک و البته نوستالژیکاش است که جذاباش میکند برای روایتهایی دیرگونه از فوتبال. روایتهایی که در چهار کتابِ مفصل گرد آمده است، از نوعی اتواتنوگرافی گرفته تا تکگوییهایی مبتنی بر لحظاتِ شاید کمتردیدهشدۀ مردانِ مؤثر و خاطرهسازِ فوتبال.
صدر، همراهِ همیشۀ فوتبال از دوران امجدیهنشینی تا روزگاری است که مدیا در آن حرف اصلی را میزند و جالب اینکه این گذر و گذار تاریخی، با وجودِ سویۀ آشکارِ نوستالژیکِ نگاه و لحن و روایتاش، ذرهای از لذت فوتبال را برای او کم نکرده است. این طرفدارِ مرگاندیش و این دلسوز و همدلِ شکستخوردهها و ازپاافتادگانِ فوتبال و جامعه، نمونۀ عینیِ کاملی از مسئلۀ «پیوندِ نظریه با عرصۀ امر روزمره» است که بهعنوانِ نوعی رویکرد و استراتژیِ اصلی در مطالعات فرهنگی پذیرفته شده است؛ آنچنان که تمام مراحلِ زندگیاش بهنوعی با فوتبال و وقایعِ فوتبالی، نشانهگذاری شده است و او اینهمه را در بافتی ریزنقش و پُرتاروپود برای ما روایت میکند، در گذری جامعهشناختی و تاریخی.
در بسترِ همین نگاهِ دقیقتر و متمرکزتر بر همین بافتِ پُرنقش و نگار اجتماعی است که نوعی جامعهشناسیِ فوتبال متولد میشود که میتوان به یافتههای ارزشمندِ جهانی و وطنیاش چشم دوخت. حمید پورنگ، مترجمِ یکی از همین کتابهای موسوم به جامعهشناسیِ فوتبال است که بهزودی توسط پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطاتِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به بازارِ کتابهای علوم انسانی عرضه خواهد شد. این مطالعۀ مفصلِ جامعهشناختی که توسط جیم کلهلند، مدرسِ دپارتمانِ علوم اجتماعی در دانشگاه لوبوروی انگلستان انجام شده و انتشارات راتلج، آن را در سال 2015 منتشر کرده است، گویای وجوه متناقضِ فوتبال در عرصۀ پیوند و گسستِ جامعۀ جهانی است؛ روایت نوعی رحمت و غضبِ تؤامان، همان که در جزءجزءِ رفتارِ تماشاگران و هوادارانِ پُرشمارِ این ورزش هم مستتر است و موج میزند. خوبیِ اثری مثل «جامعهشناسیِ فوتبال در بافتی جهانی»، نگاهِ همزمان به هر دو روی متضادِ فوتبال در زمینههای مختلف و متکثرِ جهانی از شرق تا غربِ عالَم است که این مهم را بر اساسِ یک منطق علمی و یک نظمِ مشخصِ تاریخی به انجام رسانده است.
مکملِ این نگاهِ جامعِ جهانی، البته نگاهِ همسو با اقتضائات بومی و محلیِ فوتبال در جغرافیای گستردۀ ایران است، با ملاحظات خاصِ سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و اقلیمی؛ نوعی جامعهشناسیِ وطنیِ فوتبال که رضا شجیع، بیشک، یکی از چهرههای اصلیِ آن است. مطالعات اجتماعیای که غیر از تشریح و تبیینِ نظریهها و رویکردهای رایج که از اصول رویاروییِ کلاسیک با هر ابژۀ مطالعاتی است، بر محوریتِ مفهومِ مهم و محوریِ «هواداری» سامان یافته است. مصرفِ فوتبال، همین چیزی است که امروزه مرکزِ توجه اهالیِ مطالعات بینارشتهای شده است و فرهنگِ هواداری، یکی از اصلیترین المانهای این توجه محسوب میشود. اینهمه با روندِ فراگیرِ جهانیشدن یا جهانیسازی و همچنین با نوعی ترندهای رسانهای و مرکزیتِ ناگزیرِ مدیا در عصر ما گره خورده است و فوتبال را در عرصۀ سرمایهداریِ مدرن، تعریف و صورتبندیِ مجدد کرده است. در این تعریف، حضور نوعی عقلانیت در مدیریت فوتبال بیش از همیشه احساس میشود.
از جهانیسازی و عقلانیت گفتیم و از مصرفِ فوتبال در این نظام جهانی، اما با شیفتی دوباره به وجوهِ زیباشناختیِ فوتبال، باز هم میتوان از «لحظۀ فوتبالی» گفت و فارغ از هر هیاهوی دیگری، به کنکاشِ رابطۀ عجیب و رمزآلودِ تماشاگر و این مستطیل سبز، مشغول شد. رابطۀ عاشقانهای که یادآور گونهای نظربازیِ سینهفیلیاییِ شناختهشده میان عشاقِ سینماست. آنجا که در همین مستطیل سبز و از دریچۀ تلویزیونهای خانگی و مانیتورهای بزرگِ خیابانی و ورزشگاهی و حالا البته قابهای کوچکِ موبایلی، هر دو وجه سینهفیلیایی و تماشاگریِ ورزشی در تصویری واحد و با پردازش مشخصِ کارگردانانِ تلویزیونی به یکدیگر گره میخورند و شاید نوعی سینهفیلِ فوتبالی میسازند که لذتهای تماشایش از فوتبال به جزئیاتی میرسد که در نگاه اول شاید اصلاً به چشم نیایند و بیاهمیت و بسی معمولی جلوه کنند.
اما بر این زیباشناسیِ بیپایان و تا ابد لذتبخش، تبصرههای انتقادیِ ریز و درشتی هم بار میشود. نوعی نگرۀ انتقادیِ همیشهحاضر بر بستر رهاییبخشی از سلطۀ فرهنگ تجارت و همسو با آن، فرهنگ شهرتِ دامنگیرِ فوتبال. اینجاست که اقتصاد سیاسیِ فوتبال از منظرِ مخالفِ سرمایهداری و نگاه مبتنی بر اقتصاد نئولیبرالیستی نقد میشود و سویههای سرمایهسالارانۀ آن آشکار و افشا میگردد. جایی که همهچیز شکل کالا یافته و از ارزش انسانیِ خود تهی میشود و حتی نظام قهرمانی و پهلوانیِ سابق را به نوعی نظم ستارگی و سلبریتیزهشدۀ اجتماعی فرو میکاهد.
و باز در چرخشی دیگر، میتوان به استقبال نوعی نگاهِ مردمشناسانه و حتی فلسفی هم رفت و فوتبال را دستمایۀ نوعی مواجهۀ هویتی، ملیتی، جنسیتی و حتی نظرورزانه کرد. آنجا که فوتبال، بهانهای است برای تقابل و تعاملِ خردهفرهنگها و تجلی نوعی فضای فرهنگیِ چندصدایی و چندگفتمانی. از این گذشته، فوتبال که از دیرباز با نوعی فرهنگ و امر مردانه گره خورده بود، امروز در مواجهۀ کنشمندانه با نوعی امر زنانه قرار گرفته است. سوژگیِ زنان در فوتبال، مسئلهای نیست که بهسادگی بتوان از کنار آن عبور کرد؛ چراکه گستردهشدنِ هرچهبیشترِ گفتمان زنانه، در تلاقی با پدیدۀ داغی مثل فوتبال، تولیدِ شکل جدیدی از حضور و مشارکتِ جدیِ زنان در عرصۀ اجتماع و فرهنگِ معاصر میکند.
اینهمه، حاصل پرسهزنیِ کوتاهِ فرهنگی در کوچهپسکوچههای فوتبال است. همچنانکه فرهنگ و مطالعات فرهنگی، فوتبال را به روایت فرا میخواند، این فوتبال هم است که ما و تمام عناصر فرهنگی را به نظارۀ دوبارۀ خود دعوت میکند. پس برای دیدنِ دوبارۀ هر ابژهای بهمثابۀ امری فرهنگی، باید فرهنگ را هم در زمینه و زمانۀ آن ابژه خوانش کرد و این دیالکتیکی است لذتبخش که در اینجا میان فرهنگ و فوتبال برقرار شده است. برای تشریح و تدقیقِ بیشتر در این باب، شما را در این روزهای داغِ جامجهانی دعوت میکنیم به مطالعه و مرورِ چهارمین دفتر از مجموعه پروندههای مطالعاتِ فرهنگیِ ماهنامۀ فرهنگ امروز، پروندۀ «فوتبال» در شمارۀ 22.