شناسهٔ خبر: 55245 - سرویس دیگر رسانه ها

نقد ادبی فعال داریم یا نه؟

متن زیر صحبت کوتاهی است با مجتبی گلستانی پیرامون دلایل افت نقد ادبی در ایران.

فرهنگ امروز/ رسول آبادیان:

 

نقد ادبی در ایران سابقه‌ای دور و دراز دارد و چهره‌هایی متعدد در صدساله گذشته در این زمینه قلم زده‌اند و منشأ تاثیراتی مثبت در روند رشد ادبیات شده‌اند اما این گرایش ادبی، امروزه آنگونه که باید و شاید نمود بارزی ندارد. درباره فرازو نشیب‌های نقد ادبی حرف‌و حدیث‌های زیادی مطرح است که پرداختن به هرکدام، نیاز به فرصت‌های جداگانه دارد. درفرصت کوتاه پیش رو، یکی از منتقدان فعال «مجتبی گلستانی» در این رابطه با ما همراه شده است.

نبود کارهای خوب در ادبیات را قبول ندارم

در این فرصت کوتاه، قصد نداریم به چگونگی پدیدآیی نقد ادبی و خاستگاه‌های اجتماعی و تاریخی‌اش بپردازیم بلکه نیت بر این است که به دلایل افت اینگونه ادبی، خصوصا در ده‌سال گذشته نگاهی بیندازیم. نقد ادبیات داستانی در دوران معاصر با نام‌هایی چون«عبدالعلی دستغیب»، «بلقیس‌سلیمانی»، «صفدر تقی‌زاده»، «شاپور جورکش» و... گره خورده اما این حرکت خودجوش به دلایلی کاملا نامشخص، دیگر آن رنگ و بوی سابق را ندارد. بسیاری از نویسندگان ایرانی گله‌مندند که نبود منتقد ادبی باعث شده که نام و اثرشان آن‌گونه که باید و شاید به مخاطب معرفی نمی‌شود. بسیاری از این نویسندگان وجود نوعی بخل‌ورزی را موجب این بی‌مهری‌ها می‌دانند و در مقابل، منتقدان هم ننوشتن پیرامون ادبیات را، عدم انتشار آثار دندان‌گیر ارزیابی می‌کنند اما «مجتبی گلستانی» که به خودش یکی از منتقدان پرکار امروز ایران به حساب می‌آید، نظر متفاوتی دارد.

گلستانی بر خلاف نظر بسیاری از منتقدان می‌گوید: «نبود کار دندان‌گیر درحوزه ادبیات را به هیچ‌وجه قبول ندارم. بنده خودم کارهای بسیار درخشانی به دستم می‌رسد که واقعا حرفی برای گفتن دارند.» گلستانی درباره افت کیفی و کمی نقد ادبی در ایران هم می‌گوید: «افت نقد ادبی در ایران نه به آثار ضعیف ربط دارد و نه به بخل‌ورزی تاریخی ما ایرانیان نسبت به موفقیت دیگران. من به گذشته کاری ندارم اما به عنوان یک دست‌اندرکار ادبیات، در درجه اول، فضای زندگی و مشکلات معیشتی منتقدان امروز را عامل افت محسوس نقد ادبی می‌دانم. دلیلم این است که کار نقد، یک کار جدی و وقت‌گیر و پر مسوولیت است و شما نمی‌توانید سرسری با آن برخورد کنید. شما تصور کنید که خواندن یک رمان، حداقل یک هفته زمان می‌برد و نوشتن پیرامون آن هم به صرف وقت یک هفته‌ای نیازمند است که منتقد بنشیند و با خیال راحت کارش را انجام بدهد. به نظر شما در این حجم از نابسامانی‌های اقتصادی، چنین کاری بدون پشتوانه میسر خواهد بود؟ طبیعی است که خیر. می‌خواهم بگویم که فضای نقد نه در حوزه مطبوعات جایگاهی دارد و نه در زمینه‌های دیگر.»

به رسمیت نشناختن نویسنده زنده

همواره این بحث در محافل ادبی گوناگون در می‌گیرد که منتقدان ما چرا با نویسندگان زنده کاری ندارند و معمولا همه ارادت خود را نثار نویسندگان از دنیا رفته می‌کنند. جامعه‌شناسانی که در حوزه ادبیات نیز فعالیت دارند، در نظرهایی مختلف این موضوع را مورد بررسی قرار داده‌اند و نوک پیکان را به سوی قائل نبودن ایرانی‌ها به گفت‌وگو و تبادل نظر نشانه رفته‌اند. مساله‌ای که گلستانی هم تا حد زیادی آن را قبول دارد: «من زمانی می‌خواستم کاری مفصل در زمینه نقدآثار یکی از نویسندگان ایرانی که خوشبختانه در قید حیات است انجام بدهم اما یکی از همکاران روزنامه‌نگار شما به محض اطلاع از این موضوع طوری برخورد کرد که انگار این نویسنده وجود خارجی ندارد و چرا اصولا باید درباره‌اش نوشت؟ منظورم این است که این دوست روزنامه‌نگار، نمونه مشتی ازخروار است. نوعی نگرش خاص که اگر توان داشته باشد هرگز اجازه نمی‌دهد آثار نویسنده‌ای زنده از سوی یک منتقد مورد واکاوی قرار گیرد. خیلی‌ها هم در ساختار ادبیات امروز قائل به سیاست سکوت هستند. یعنی اینکه نمی‌خواهند حتی در مورد کتابی که از آن لذت هم برده‌اند، حتی چند کلمه بنویسند. امروزه بسیاری از گروه‌ها در مطبوعات فعالیت دارند که نمی‌خواهند به جز خودشان و گروه‌شان، نام کس‌دیگری در عالم ادب برده شود. این گروه‌های مخرب که اتفاقا از پشتوانه‌های خوبی هم برخوردارند، گاه دست به دست هم می‌دهند و با چند جمله، خواننده را از خرید و خواندن یک رمان منصرف می‌کنند و درعوض آب به آسیاب آثار تنک‌مایه می‌زنند.»

نباید دلسرد شد

در چنین حال و وضع آشفته‌ای که بر فضای بعضی رسانه‌ها حاکم است، بسیاری هم هستند که بی‌توجه به فضاسازی‌های مخرب مشغول کار خودشان هستند. گلستانی می‌گوید: «باید از یک جایی شروع کرد و دلسرد نشد. همه ما یادمان هست که با کتاب‌های اولیه«بابک احمدی» چه برخوردهایی شد. احمدی با وجود هزاران حرف و حدیث اضافه، جسارت به خرج داد و مبارزه کرد. او آدم مقاومی بود و ساختار جامعه خودش را هم به خوبی می‌شناخت. بر همین اساس خوشبختانه موفق شد حرفش را به کرسی بنشاند و شاهدیم که امروزه کتاب‌هایش از چاپ بیست و حتی سی هم عبور می‌کند. نیاز نوشتن و نقد آثار در جامعه امروز ما این است که کسانی پیدا شوند و مانند احمدی این چرخه را بشکنند و با جذب کمی حمایت حداقل مرز بین ریویو نویسی و نقد ادبی را مشخص کنند.»

نبود جسارت نقد در مراکز دانشگاهی

مراکز دانشگاهی، امروزه به عنوان موثرترین مراکز جهت پیشبرد اصولی نقد ادبی مطرحند اما این دانش و آگاهی، آنگونه که باید و شاید وجود ندارد. از نظر گلستانی، بسیاری از اساتید دانشگاه که دستی هم بر آتش نقد دارند، آدم‌هایی دو وجهی‌اند. به این معنا که از یک طرف دردام حرف‌های تکراری گرفتار شده‌اند و از سوی دیگر، از نعمت داشتن«جسارت» که لازمه نوشتن نقد است بی‌بهره‌اند: «بر هیچ‌کس پوشیده‌ نیست که اگر به اهمیت ذاتی نقد توجه شود، بدون شک ادبیات ما این‌چیزی نخواهد بود که هم‌اکنون شاهدش هستیم. نقد نوشتن با اظهارنظرهای توخالی به‌شدت متفاوت است و عدم درک و دانش کافی در این زمینه، تاکنون ضربه‌های غیرقابل جبرانی به بدنه ادبیات وارد کرده است. منتقد واقعی کسی است که حتی بتواند منتقد پیش از خودش را هم نقد کند.»

کم‌دانشی و داوری ادبی

همان‌گونه که گلستانی اشاره می‌کند، نقد ادبی و داوری ادبی همراه با فقر دانش کافی باعث نوعی دلزدگی شده است و کسانی که هیچ تلاشی برای همراه شدن با روند اصول ادبیات امروز نمی‌کنند معمولا تصمیمات کلیدی هم می‌گیرند. گلستانی در این باره خاطره جالبی دارد: «زمانی یک مقاله علمی‌پژوهشی برای یکی از فصلنامه‌ها نوشتم که در آن نامی هم از«میشل فوکو» و اندیشه‌هایش برده بودم. یکی از دوستانی که به عنوان داور در این فصلنامه فعال بود با رد مقاله گفته بود که بنده چرا در یک مقاله ادبی از رشته زیست‌شناسی مثال آورده‌ام!! یعنی یک دکتر در رشته ادبیات هرگز نامی از فوکو نشنیده بود و مسوولیت خطیر داوری را هم بر عهده داشت!»

نه ادبیات می‌شناسیم نه فلسفه

گلستانی با اشاره به این موضوع که در روند رشد نقد ادبی به دانش فلسفی هم نیازمندیم می‌گوید: «متاسفانه علاوه بر موارد دیگر، نه ادبیات می‌شناسیم و نه فلسفه. عادت کرده‌ایم که گاهی فقط تک بزنیم و بگذریم. همان‌گونه که گفتم، با یک ذره تحمل عقیده مخالف می‌توانیم بلبشویی به نام نقد ادبی امروز را به نوعی همدلی تبدیل کنیم. بنده بر خلاف بسیاری از دوستان، نویسنده زنده را بیشتر دوست دارم و علاقه‌مندم کاری که می‌کنم پیش از مرگ نویسنده باشد. اعتقاد دارم در روند نقد ادبی امروز باید کار عمقی صورت بگیرد و با این نظریه که کارهای دندان‌گیر منتشر نمی‌شود هم بسیار مخالفم. ما امروزه نویسندگانی داریم که عالی کار می‌کنند و بسیاری از منتقدان را هم می‌شناسم که صددرصد بر کارشان اشراف دارند. نکته اول درباره رشد نقد این است که حضور منتقد باید به رسمیت شناخته شود. شما اغلب در جلسات نقد کتاب‌های ادبی می‌بینید که یک نویسنده پیرامون کار یک نویسنده دیگر حرف می‌زند و از منتقد خبری نیست. نوشتن و نقد مکمل و سازنده یکدیگرند و اگر انتظار داریم، منتقد کتاب ما را به رسمیت بشناسد، ماهم باید تخصص او را به رسمیت بشناسیم.»

لزوم حمایت از پرورش منتقد

در سازو کار ادبیات امروز ما، پیرامون این مساله که منتقد ادبی نداریم بحث های بسیاری مطرح است اما گلستانی بر این باور است که منتقد داریم لیکن حمایت از منتقد نداریم اما گلستانی معتقد است که نباید مرعوب این فضا شد و باید با قدرت هرچه تمام‌تر کار کرد. او می‌گوید که گاه در بعضی از خبرگزاری‌ها به این مساله دامن زده می‌شود که اصولا هیچ منتقدی در ایران وجود ندارد. من هم به آنها می‌گویم شما که از پشتوانه مالی خوبی برخوردار هستید، اندکی حمایت از منتقد را سرلوحه کار قرار دهید و بعد در این رابطه اظهارنظر کنید.

روزنامه اعتماد