فرهنگ امروز/ محسن آزموده:
تهران، حد فاصل چهارراه کالج تا میدان انقلاب، حال و هوای دیگری دارد. با بقیه شهر متفاوت است. کمتر از دو کیلومتر است و این فاصله مکانی، در شهری با بیش از ٧٠٠ کیلومترمربع وسعت، تقریبا قابل چشمپوشی است. اما تردیدی نیست که این فاصله کوتاه را نمیتوان نادیده گرفت، طرفه آنکه به تعابیری، بتوان این بخش شهر را عقل آن دانست؛ مرکز اتفاقات و رویدادها. قطعا این حساسیت و اهمیت، صرفا به دلیل موقعیت جغرافیایی این منطقه نیست. درست است که اگر به نقشه هم نگاه کنیم، این قطعه حساس و پرتردد از خیابان انقلاب را تقریبا در میانه میبینیم، وسط کمربند شرقی- غربی (حدود ١٧ کیلومتری) شهر که تا دیرزمانی، همچنان که تهران را از نظر جغرافیایی به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم میکرد، خط فارقی بود برای مشخص کردن تمایز طبقاتی شهر، یعنی حول و حوش این کمربند، طبقه متوسط سکونت داشتند با فاصله از آن، اختلاف طبقاتی نیز افزایش پیدا میکرد. البته در سالهای اخیر به واسطه افزایش شکاف طبقاتی، برخی این مرز جداکننده میان فقیر و غنی را بالاتر بردهاند. هرچه باشد، موقعیت مرکزی خیابان انقلاب، به ویژه در محدوده مورد اشاره، هنوز حساس و تعیینکننده است و علت آن بدون تردید وجود دانشگاه است. از چهارراه کالج (تقاطع خیابانهای انقلاب و حافظ) شروع کنیم. اول دانشگاه امیرکبیر (پلیتکنیک) را داریم؛ دانشگاهی که خوب یا بد، دست کم تا یک دهه پیش، یکی از سیاسیترین دانشگاههای ایران بود، هم به لحاظ گروهها و اصناف و تجمعات دانشجویی و هم از حیث دانشجویان پر شر و شور رشتههای فنی- مهندسی که به لحاظ سنتی (traditionally) -منظور هم سنت خود دانشگاه پلیتکنیک است و هم نگاه ویژه توسعه ایرانی به رشتههای فنی-مهندسی- فعال است. تراکم جغرافیایی پلیتکنیک و رشد عمودی آن (به دلیل فقدان فضای افقی) و در همشدن دانشکدهها، بدون شک در شکلگیری تجمعات دانشجویی و سرایت آنها از یک دانشکده به دانشکده دیگر و در نهایت سراسر دانشگاه، نقش دارد. دیوار به دیوار پلیتکنیک، مدرسه نامدار البرز است؛ با آن بنای زیبا و قدیمی بهجامانده که برای فارغالتحصیلانش غرورانگیز است. جلوتر پارک دانشجو است، یکی از متنوعترین و متراکمترین (در عین کوچکی) پارکهای ایران که به دلایل مختلف (مثل حضور تئاترشهر، ایستگاه مترو، چهارراه ولیعصر(عج)، مرکزیت، مسجد، دستفروشها و...) در آن میتوان عصاره و چکیدهای از عموم مردم ایران، از پیر و جوان گرفته تا دانشجو و کارگر و زن و مرد و فقیر و غنی و هنرمند و کاسب و... سراغ کرد. دویست متر بالاتر از چهارراه ولیعصر (عج) دانشگاه هنر است و دویست متر به سمت میدان انقلاب، نبش خیابان فلسطین، دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد. وجود این سه مرکز هنری (تئاتر شهر، دانشگاه هنر و دانشکده هنر و معماری) شکل و شمایل آدمهایی که در این محدوده حضور دارند را نیز متفاوت و متنوع میسازد. عناصر شهری متعدد و گوناگون فراوانی در این فاصله هست که پرداختن به همه آنها مستلزم مجالی گسترده است، تنها اشاره به این نکته کفایت میکند که عمده این مکانها (مثل کافهها، خبرگزاریها، پژوهشکدهها و...) در هر صورت ربط و نسبتی با فرهنگ شهرنشینی متجدد دارند. اما آنچه منطقه مورد بررسی را به راستی متمایز و حایز اهمیت میسازد، دانشگاه تهران است، مادر دانشگاههای ایران که قریب به ٨٥ سال است، یکی از اصلیترین (اگر نگوییم مهمترین) نمادهای تجدد ایرانی است؛ با سردری که ٥٠ سال پیش کوروش فرزامی از دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا برای آن طراحی کرد و به نشانه آموزش عالی جدید در ایران بدل شد و نردههای سبز معروف گرداگرد سردر، استوار بر دیوار کوتاه سنگی که امکان تماشای داخل دانشگاه و بناهای قدیمی و خیابانهای پت و پهن پردیس مرکزی دانشگاه را برای رهگذران امکانپذیر میسازد و دانشگاه را چونان پارکی خوش آب و هوا، به صورت باغی ایرانی وسط کویری از ماشین و دود و ترافیک، برجسته میکند. کدام رهگذری است که از تماشای جوانان خوشآبورنگ و خوشبختی که پشت نردهها، در باغ دانشگاه، پایینتر از باشگاه دانشجویان، روی صندلیها نشستهاند و با هم معاشرت میکنند، حسرت نخورد؟! درباره اهمیت و تاثیر موقعیت جغرافیایی دانشگاه تهران (منظور پردیس مرکزی است) در کنار ویژگیها و خصایص معماری و شهرسازی آن، در تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران معاصر هرچه بگوییم، کم است. کافی است به تاریخ مصور سیاسی- اجتماعی ٥٠ ساله اخیر ایران مراجعه کنیم، تا متوجه حضور انکارناپذیر آن در عمده وقایع تاثیرگذار شویم. بیدلیل نیست که با وجود تاسیس مصلای تهران، کماکان شمار قابل توجهی از مراسم نماز جمعه، در دانشگاه تهران (زمین چمن سابق آن) برگزار میشود. تجمع کتابفروشیها روبهروی دانشگاه و تبدیل این منطقه به مهمترین بازار کتاب ایران، تنها یکی از پیامدهای حضور جسمانی دانشگاه تهران در قلب شهر تهران است؛ امری که سبب میشود طبقه متوسط (و عمدتا جوان) تحصیلکرده یا اهل فکر و فرهنگ، اعم از دانشجو و کارمند و استاد دانشگاه و هنرمند و... نه فقط از بالا و پایین پایتخت که از سراسر کشور، به این منطقه سفر کنند. «تقرر وجودی» جسمانیت دانشگاه تهران (اگر بتوان این اصطلاح را برای آن به کار برد)، گشاینده فضایی است که وجه فرهنگی و فکری تجدد ایرانی، با همه نقاط قوت و ضعفش در آن امکان ظهور و بروز مییابد. اگر دانشگاه جدید (یونیورسیتی) در گسست از نظام آموزش علم قدمایی، مهمترین فضا برای شکل دادن به ذهنیت انسان متجدد ساکن شهر (سیتی) است، آنگاه میتوان دانشگاه تهران را مظهر عقلانیت شهر تهران دانست؛ عقلانیتی رهاییبخش و ارتباطی که میکوشد مرزهای خود را با عقلانیت ابزاری صنعت و عقلانیت سودجوی بازار از یکسو و خرد منقاد قدرت از سوی دیگر مشخص سازد، اگرچه هم بازار و هم قدرت، بیوقفه در تلاشند این تجسد تجدد را به زیر مهمیزهای خود بکشانند و از آن برای مطامع خود بهرهجویند.
روزنامه اعتماد