فرهنگ امروز/ مهدی میرغیاثی: تماشاکردن فیلم برای سینهفیلها قاعده و قانون مشخصی ندارد، هرکسی بنا به نوع نگاهاش به سینما و دایره علایقش سلیقهای منحصر به فرد دارد و انتخابهایی برای فیلم دیدن؛ گاهی این انتخابها محدود به ژانر خاصی از سینما یا فیلمسازی از ژانری خاص میشود. مواجه شدن با آثار یک سینماگر از ابتدا و با هرآنچه به عنوان تصویر متحرک ساخته است و نام خود را بر عنوانبندی آن قرار داده، بخشی از رویای سینهفیلی یک نسل است. در این میان برای شناخت دنیای هرکدام از دو سوی این معادله یعنی فیلمساز و سینهفیل نیازی وافر به خواندن درباره هرکدام از آنهاست. بسته به نوع نگرش فیلمساز و دنیای او منتقدان و پژوهشگران در طول و عرض فیلمها عمیق شدهاند و نتایج قابل توجهی گرفتهاند.
یکی از این منتقد-پژوهشگران دیوید بوردول است که فضای نقد فیلم به زبان فارسی از تأثیرگذارترین آنهاست. کتابهایی همچون «هنر سینما» و «تاریخ سینما» که توسط نشر مرکز منتشر شدهاند از این دستهاند . به تازگی هم کتابی تحت عنوان «هزارتوی روابط» از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه از همین نویسنده به همراه همکارش کریستین تامپسن منتشر شده است. هدف این یادداشت بررسی کتاب با نگاهی به روشهای به کار رفته نویسندگان آن جهت مواجهه با دنیای فیلمساز است.
بوردول در جمله ابتدایی کتاب میگوید: «پل تامِس اندرسن، برادران واچوفسکی، دیوید فینچر، دارن آرونوفسکی و کارگردانهای دیگری که در اواخر دهه نود میلادی فیلمهای موفقی ساختند، همگی یا توانستهاند نظر مردم را جلب کنند یا نظر منتقدان را، و گاهی نیز هردو را. اما هیچیک از آنها در کارشان به اندازه کریستوفر نولان تا این اندازه خیرهکننده ظاهر نگشتهاند.» با همین جمله در ابتدای پیشگفتار، نویسنده تکلیف خود را با خوانندهاش مشخص میکند که قرار است با چه دیدگاهی وارد دنیای فیلمساز شود. جدا از درست یا نادرست بودن استدلالهای نویسنده در سطور بعد و نوع روبهرو شدنش با فیلمهای نولان این که از همان ابتدا به نوعی استراتژی خود را در چند بخش شرح میدهد و با استفاده از هرکدام بخشی از فیمها را میکاود خود حاوی وجود نوعی چارچوب مشخص برای نویسنده است.
در این کتاب قرار نیست بوردول با سویههایی انتقادی و زبانی تند تکتک فیلمها را بررسی و با نگاهی منتقدانه به مصاف کاستیهای فرمال در اکثر فیلمها برود بلکه روش او تحلیل کردن تکپلانها و گاهی سکانسهایی با استفاده از استدلال استقرایی است. اشارههای ظریف و گاهای به جای بوردول به قابهایی از فیلم حیثیت در اولین بخش کتاب تحت عنوان سبک در عین بی سبکی؟ و نگاه و نگرش و تحلیلی که از پلانها ارایه میدهد نشانی از وجود همین بعد در روش اوست.
برای رسیدن به درکی بهتر از فیلمها بوردول ترجیح میدهد در این کتاب به تحلیل فیلمها بپردازد و با استفاده از ماده خامی که هر فیلم به عنوان متنی با قابلیت دیدن چندباره و واجد نکات زیباییشناسی در تصویر به مخاطب ارائه میدهد، با ایدهای تازه با آن روبهرو شود. به طور مثال در فصل «تعقیب رو به عقب و جلو» با شرح و گسترش مفهومی تحت عنوان ساز و کار و انگیزش میگوید: آن ایدهای که هر اثر هنری برای توجیه اِلمانها و تدابیر به کار رفته در خود، کمابیش نیازمند آن است.
وی با جدا کردن نولان از سینمای هالیوود و بسط دادن ایدههای روایتمحور خود درباره بعضی از فیلمهای دوره اول کاری نولان سعی در متمایزکردن او به هر وسیلهای را دارد تا جایی که جمله عجیب و حیرتانگیز «نولان تبدیل شده است به کوبریک عصر ما» را به کار میبرد. با همه موفقیتهایی که در ارائه ایدههایی نغز برای دوباره دیدن فیلمهای نولان به دست میآورد اما گاهی خودش هم به کاستیهایی در نوع فیلمسازی او معتقد است. در فصلی از کتاب تامپسن دست به تحلیل فیلم تلقین میزند و در یک مقاله طولانی نسبتهایی زیباییشناسی بین این فیلم و دنیای قبل و بعد از آن در کارنامه کارگردان پیدا میکند، اما از ابتدا تا انتهای این مقاله بلند خواننده نمیفهمد موضع تحلیلی تامپسن بر چه چیزی استوار است؟ آیا قرار است این فیلم گذرگاهی برای به ثمر ننشستن ایدهها با دوربینی کاملا سوبژکتیو باشد یا قرار است صرفا اتکا به نقصهای روایتی فیلم و داستان آن بشود؟
عنوان کتاب هزار توی روابط هم بر اساس ایدههایی از فیلمها گرفته شده است تا هرچه بیشتر از نزدیکی روش آن و ارتباط نویسندگانش با دنیای فیلم پرده بردارد. اشارههای بجا و تحلیلهایی بر مبنای استفاده فیلمساز از تکنیک تدوین موازی برای ورود به عرصه ذهن کاراکترها نشان از همین روابط پیچیده و هزارتووار دارد. منتشر شدن کتاب به زبان فارسی برای علاقهمندان نولان و فیلمهای او خبری خشنود کنندهای است و قطعا برای خواندن ایدههای تازه برای دوباره دیدن فیلمهای او راهگشا خواهد بود.
کریستوفر نولان هزارتوی روابط نوشته دیوید بوردل و کریستین تامپسن با ترجمه احسان چادگانی از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه با قیمت 19500 و در 500نسخه منتشر شده است.
ایبنا