شناسهٔ خبر: 55410 - سرویس دیگر رسانه ها

یا اکوسوسیالیسم یا بربریت/ گزارشی از کتاب میشل لووی: «اکوسوسیالیسم: بدیلی رادیکال برای فاجعه سرمایه‌دارانه»

در کتاب این پرسش مطرح می‌شود که چگونه می‌توان مبارزه در راه اصلاحات زیست‌محیطی را به هدف بلندمدتی گره زد، هدفی که معطوف است به یک دگرگونی تمام‌عیار و انقلابی. لووی به این سوال با اشاره به مبارزات مردمی رادیکالی جواب می‌دهد که در فرانسه، آمازون یا مکزیک در جریان است.

فرهنگ امروز/ کاوه شکیب:

تخمین می‌زنند نزدیک به چهار و نیم میلیارد سال از پیدایش سیاره زمین می‌گذرد. ویژگی‌های فیزیکی، پیشینه زمین‌شناسی و حرکت زمین به دور خود و دور ستاره خورشید موجب شده حیات در این سیاره طی دوره‌های مختلف دوام بیاورد و انتظار می‌رود اگر به حیات طبیعی خود ادامه دهد تا دو میلیارد و سیصد میلیون سال دیگر نیز حیات بر روی چگال‌ترین سیاره منظومه شمسی ادامه داشته باشد. اما چند دهه‌ای است که زمین در وضعیت اضطراری است و سال به سال گرم‌تر می‌شود. عامل اصلی گرم‌شدن زمین را تولید و انتشار گازهای گلخانه‌ای بعد از انقلاب صنعتی عنوان کرده‌اند. سیاره زمین از اواخر قرن نوزدهم تا امروز بیش از یک درجه سانتیگراد گرم‌تر شده: دقیقا یک ممیز هفت‌دهم درجه سانتیگراد. این در حالی است که طی قرون گذشته به طور میانگین در هر قرن دمای زمین حدود یک صدم درجه سانتیگراد تغییر کرده است. به بیان دقیق‌تر، نظامی سیاسی و اقتصادی بر جهان حاکم شده که تغییری ۱۷۰ برابری را بر زمین تحمیل می‌کند و آن را به سوی مرگ می‌راند. اکنون دیگر کاملاً آشکار است که بحران اکولوژیکی حاضر ریشه در نظام سیاسی و اقتصادی ویرانگر ‌سرمایه‌داری دارد، در بهره‌کشی بی‌پایان این نظام از طبیعت و تخریب منابع طبیعی برای تولید بیشتر و کسب سود بیشتر. به گفته دانشمندان فقط با افزایش دو درجه سانتیگراد، زمین به طرز مشهودی خشک‌تر و بیابانی‌تر خواهد شد. اگر دقیق‌تر توصیف کنیم باید بگوییم یک‌چهارم از سطح سیاره زمین که بیش از یک‌ونیم‌ میلیارد نفر در آن زندگی می‌کنند، خشک‌تر و خشکسالی و آتش‌سوزی فراگیر می‌شود. ابعاد این جهان آخرالزمانی وقتی روشن می‌شود که پی می‌بریم با روند فعلی، زمین تا سال ٢٠٦٠ چهار درجه و تا سال ٢١٠٠ میلادی در حدود شش درجه گرم‌تر خواهد شد. یعنی مرگ کامل سیاره زمین، میلیون‌ها سال قبل از موعد و میلیاردها سال پیش از مرگ خورشید. بحران اکولوژیکی نه فقط تعادل محیط زیست را بر هم می‌زند، نه فقط حیات گیاهان و جانوران را بلکه سلامتی، شرایط زیست و بقای نوع انسان را نیز تهدید می‌کند. این اخطار اقدام‌های بشردوستانه بسیاری به همراه داشته است. از ثبت رسمی و فعالیت کمپین‌های زیست‌محیطی، لابی‌گری فعالان محیط زیست و هشتگ‌سازی در فضای مجازی تا چانه‌زنی دولت-شرکت‌ها بر سر میزان استخراج منابع عظیم سوخت‌های فسیلی. به هر ترتیب، از ترس اینکه مبادا زمین از بین برود، چند سالی است کنفرانس‌های مختلفی به همت نهادهای مدنی و ‌فعالان محیط زیست و با حضور دولت‌های کوچک و بزرگ برگزار و معاهداتی نیز امضا می‌شود. از ملت‌ها و دولت‌ها خواهش می‌شود بکوشند به خاطر نسل‌های آینده فداکاری کنند. هشدارهایی که با ترس از آینده موضوع بحران تغییرات اقلیمی را بیش از هر چیز به مسئله‌ای اخلاقی فروکاسته است.
اولین گام اخلاقی را رهبران جهان در سال ٢٠٠٩ برداشتند. حد افزایش دما بخش‌بندی شد. آنها به این نتیجه رسیدند نگذارند دمای زمین نسبت به دوره پیش از صنعتی‌شدن، بیش از دو درجه گرم‌تر شود. این هدف در سندی به عنوان پیمان کپنهاگ آمده است. اما همین قدر هم عملی نشد. وقتی در پیمان‌های اقلیمی بعدی تصویب شد هر کشوری تا حد مشخصی مجاز به تولید کربن است، کشورهای قدرتمند و شرکت‌های عظیم چندملیتی به دیگر نقاط سیاره از جمله آسیای جنوب‌شرقی هجوم بردند و سهم کربن کشورهای کوچکی چون ویتنام و لائوس و بنگلادش را خریدند. در آخرین مورد نیز رئیس‌جمهور آمریکا از معاهده اقلیمی در پاریس خارج شد. به نظر می‌رسد چانه‌زنی‌ها چندان کارساز نبوده و برای مقابله با این جهان آخرالزمانی باید سراغ بدیل رادیکال‌تری رفت، نظیر آنچه میشل لووی کتاب «اکوسوسیالیسم: بدیلی رادیکال برای فاجعه سرمایه‌دارانه» (۲۰۱۵) ارائه می‌کند. اکوسوسیالیسم مد نظر لووی نشان می‌دهد که چرا پس از نشست سازمان ملل متحد در پاریس درباره تغییرات اقلیمی در سال ۲۰۱۵ آب از آب تکان نخورد و تاکنون هیچ‌کدام از دولت‌های سرمایه‌دارانه نتوانسته‌اند هیچ راهکاری برای خروج از بحران اکولوژیکی ارائه کنند. و چرا علی‌رغم سال‌ها اعتراض و لابی‌گری فعالان محیط زیست در چنین نشست‌هایی هنوز نتوانسته‌اند کوچک‌ترین اثری بر رهبران این دولت‌ها و نتیجه عملی این نشست‌ها بگذارند. لووی تاکید دارد شیوه فعلی تولید و مصرف در نظام سرمایه‌داری مبتنی است بر منطق انباشت بی‌رویه سرمایه، سود و کالا و تخریب منابع، مصرف بیش از حد و تخریب بی‌وقفه محیط زیست و از این‌رو، اکوسوسیالیسم را فرصتی می‌داند در اختیار فعالان
محیط زیست برای تغییر زمین بازی، اتخاذ یک راهبرد و نظریه جدید در مقابله با وضع موجود. لووی تاکید دارد که گرچه اصلاحات ضروری‌اند، راه‌حل بحران اکولوژیکی سرمایه‌داری نیستند. از این‌رو، در کتاب حاضر یک بدیل اکوسوسیالیستی برای سرمایه‌داری  ارائه می‌کند.
اکوسوسیالیسم چیست؟
لووی اکوسوسیالیسم را این‌طور تعریف می‌کند: جریانی فکری و عملی که از دستاوردهای اصلی مارکسیسم استفاده می‌کند ولی محتوای تولیدگرایانه آن را کنار می‌گذارد، جریانی که توضیح می‌دهد چطور منطق بازار سرمایه‌داری و سود در کنار منطق اقتدارگرایی بوروکراتیک و تکنوکراتیک ذره‌ای سازگاری با الزامات حفاظت از محیط زیست ندارند. به طور خلاصه، اکوسوسیالیسم مقدمه‌ای است ضروری برای راهبردهای مارکسیستی در مقابله با تخریب و ویرانی زیست‌محیطی. اکوسوسیالیسم تاکید دارد «فقط سازماندهی مجدد جمعی و دموکراتیک از نظام تولیدی است که می‌تواند... نیازهای واقعی اجتماعی را برآورده کند، زمان کار را کاهش دهد، جلوی تولید بی‌فایده و/یا خطرناک را بگیرد و منابع انرژی تجدیدپذیر را جایگزین سوخت‌های فسیلی کند». (p:x) بدین منظور، لووی ظهور و شکل‌گیری ایده‌های اکوسوسیالیستی را، به‌طور مشخص از دهه ۱۹۷۰، دنبال می‌کند. این مرور کلی مدخل مفیدی است برای تکوین و بسط تفکر مارکسیستی درباره محیط زیست.
لووی اصلاحات زیست‌محیطی را به کل کنار نمی‌گذارد ولی نشان می‌دهد این اصلاحات قادر نیستند برای بحران اکولوژیکی سرمایه‌داری راه‌حلی ارائه کنند. او تاکید دارد ضمن ادامه مبارزه برای اصلاحاتی مثل احداث و گسترش حمل‌ونقل عمومی، ممنوعیت انتشار مواد آلاینده و سمی در آب دریاها و اقیانوس‌ها، در زمین‌ و هوا، باید توجه داشت که حتی چنین اصلاحاتی هم برای ایجاد یک جامعه اکولوژیکی پایدار کافی نیست. به باور لووی، چنین اصلاحاتی نه به ریشه‌های بحران اکولوژیکی می‌پردازند و نه می‌توانند پابه‌پای گرایش‌های تخریب‌گرایانه نظام جهانی موجود پیش روند و راه‌حلی کارساز ارائه کنند. بلکه باید جنبش‌هایی را که به دنبال اصلاح‌اند به راهبرد گسترده‌تری برای تغییری تمام‌عیار و انقلابی وصل کرد: «مبارزه در راه اصلاحات اکوسوسیالیستی می‌تواند وسیله‌ای باشد برای تغییری پویا، برای گذر از مطالبات حداقلی به برنامه‌ای کلان». (p:۱۲) لووی به این نکته اشاره دارد که «هر توفیقی، حتی محدود، اگر از طریق اقدام جمعی به دست آید، یک گام در جهت درست و، بیش از همه، پیشرفتی در کسب آگاهی مردم و خودسازماندهی است». (p:۵۱) خودسازماندهی فرآیندی است که طی آن سازماندهی درونی یک سیستم تکامل پیدا می‌کند، بی‌آنکه از بیرون مدیریتی بر آن اعمال شود یا تحت هدایت عوامل بیرونی باشد.
 الگویی جدید از تولید ‏
در نظام سرمایه‌داری، شرکت‌ها و دولت‌ها تولید را بر اساس سود خود تنظیم می‌کنند، تولید بیشتر سود بیشتر. این فرآیند به دست کارگران و ماشین‌آلات و با تخریب منابع طبیعی و محیط زیست پیش می‌رود. در فرآیند تولید سرمایه‌داری شاهد جدایی بی‌واسطه تولیدکنندگان از وسایل و ابزار تولید و فرآیند تولید هستیم. این امر به معنای جدایی طبقه کارگر از فرآیند تولید است. در این فرآیند نه محصول کار کارگر و نه فرایند کارش و نه ماشین‌آلات و سرمایه‌ای که تولید را ممکن کرده، هیچ یک متعلق به کارگر نیست و او فقط نیروی کار خود را می فروشد. سرمایه‌داران تصمیم می‌گیرند کارگران چه کالایی تولید و چه خدماتی ارائه کنند و تحت چه شرایطی تولید کنند. به‌گواه تاریخ معاصر، طبقه کارگر در این راه مبارزات بسیاری کرده و دستاوردهای بسیاری نیز داشته: ازجمله تغییر شرایط کار، ساعات کار، حداقل دستمزد و حتی مسائل مربوط به نابرابری نژادی و جنسیتی. با این‌حال، در نظر لووی طبقه حاکم جهانی چشم دیدن همین‌قدر توفیق را هم ندارد و بی‌وقفه به دستاوردهای مهم کارگران می‌تازد تا فرآیند تولید را با سود بیشتری پیش ببرد. او برای مثال نشان می‌دهد چگونه شرکت‌ها از تهدید به تغییر محل کارخانه‌ها استفاده می‌کنند تا شرایط سخت کار و هزینه‌های اکولوژیکی را بر اجتماعات محلی تحمیل کنند. به هر تقدیر، کارگران در مقام مصرف‌کنندگان با محصول کار خود در فروشگاه‌ها مواجه می‌شوند. کارگران در مقام مصرف‌کنندگان انتخاب‌های محدودی دارند، و به گفته لووی تبلیغات در این زمینه بسیار تعیین‌کننده است. او در این کتاب «تبلیغات» را به‌عنوان مکانیسم اصلی حاکمیت سرمایه و نیروی محرکه‌ای در بحران جهانی اکولوژیکی برجسته می‌کند. تبلیغات منظرهای روانی و جسمی ما را آلوده می‌سازد. متخصصان تبلیغات این ایده را ترویج می‌دهند که انتخاب بین کوکاکولا و پپسی کاملاً معنادار است، در حالی‌که عملا عدم امکان انتخاب واقعی و غیاب دموکراسی در بطن سیستم تولید جهانی را پنهان می‌کنند. در نظر اکوسوسیالیست‌ها آگاهی از سلطه تبلیغات و سرکوبی که اعمال می‌کند گامی ضروری است برای «ایجاد شرایطی که تحت آن مردم می‌توانند نیازهای واقعی خود را بشناسند و شیوه‌های مصرف‌شان را از نظر کیفی تغییر دهند». (p:۵۰) از این‌رو، اکوسوسیالیسم را می‌توان جریانی برابری‌طلبانه دانست که شیوه فعلی تولید و مصرف در جوامع پیشرفته سرمایه‌داری را برنمی‌تابد و تاکید دارد گسترش این شیوه به دیگر نقاط زمین به بحران‌های بزرگ‌تری انجامیده و می انجامد.
فرایند تولید سرمایه‌داری همواره تابع محدودیت‌هایی بوده که طبیعت بر آن تحمیل کرده است. مارکس در «گروندریسه» به خوبی نشان می‌دهد که «سرمایه به‌عنوان نماینده شکل عام ثروت عطشی سیری‌ناپذیر و بی‌پایان به درگذشتن از حد و مرز خویش دارد. هر مرز برای او یک مانع است و باید هم باشد وگرنه از سرمایه‌بودن باز می‌ماند و دیگر پولی نخواهد بود که خود را بازتولید کند. اگر مرزهای موجود در برابر سرمایه‌ از نظر وی حکم موانعی خارجی [که می‌توان و باید بر آن‌ها غلبه کرد] را نداشته، در حکم محدودیت‌های ذاتی و قابل‌تحمل باشند، سرمایه دیگر رو به انحطاط خواهد رفت و دیگر شکل عام ثروت نخواهد بود و شکل یک کالای معین را پیدا خواهد کرد [...] ولی سرمایه یک حرکت دائمی برای افزایش سرمایه است. مرز کمی ارزش اضافی برای سرمایه فقط مانع طبیعی است که باید از آن گذشت، نوعی ضرورت که باید بر آن غلبه کرد». (ترجمه باقر پرهام، ص ۳۰۵) ». طبق تحلیل دقیق مارکس، قلمرو سرمایه‌داری پیش‌نیازهای طبیعی انسان و شالوده طبیعی تولید را به طور عام فرض می‌گیرد و به‌ناچار می‌پذیرد که نمی‌توان آن را صرفا به سرشت طبیعی نیازها و هویت انسانی محدود کرد. از این‌رو، لووی تاکید دارد نظام سرمایه‌داری چاره‌ای ندارد جز اتکا بر حفظ و گسترش نابرابری فاحش بین شمال و جنوب جهان. بنابراین طرح و برنامه اکوسوسیالیستی به بازتوزیع جهانی ثروت و توسعه مشترک منابع نیز می‌پردازد، بازتوزیع و توسعه‌ای مبتنی بر الگویی جدید از تولید. در نظر او «اکوسوسیالیست‌ها باید از گفته مارکس درباره کمون پاریس الهام بگیرند: کارگران نمی‌توانند دم‌ودستگاه دولت سرمایه‌داری را تصرف کنند و آن را در جهت منافع خویش به کار گیرند. آنها باید آن‌ را داغان کنند و با شکلی کاملاً متفاوت، دموکراتیک و غیردولتی از قدرت سیاسی جایگزین کنند». (p:۲۲) به همین اعتبار، او به تأسی از مارکس نتیجه می‌گیرد مردم و کارگران نمی‌توانند دم‌ودستگاه تولید را تصرف کنند و به اختیار خویش درآورند و بنابراین باید آن‌ را داغان و با نوع دیگری از تولید جایگزین کنند. در این راستا، لووی اکوسوسیالیسم را جریانی معرفی می‌کند که ضمن انتقاد به جریان غالب جنبش کارگری تاکید دارد کارگران و تشکل‌هایشان عنصر حیاتی هر پروژه تغییر رادیکال و فراگیرند.
در حالی‌که برخی از فعالان محیط زیست، بحران اکولوژیک را به مصرف بیش از حد و انتخاب‌های فردی مصرف‌کنندگان تقلیل می‌دهند و آنها را سرزنش می‌کنند،  به نظر لووی، به جای سرزنش این و آن باید دلایل ریشه‌ای مصرف‌گرایی را واکاوید و از این طریق راهی برای پاسخ به بحران اکولوژیک گشود. به همین دلیل از اکوسوسیالیسم می‌گوید چون مساله‌ای اجتماعی است نه چیزی مربوط به رفتارهای فردی.‏ او منکر مسئولیت‌های فردی در قبال محیط زیست و تخریب منابع طبیعی نیست، اما معتقد است صورت مساله را باید جای دیگری جست. مساله اصلی تغییر اقتصاد سرمایه‌داری بازارمحور و ساختارهای اجتماعی است و ایجاد الگویی جدید از تولید و توزیع مبتنی بر نیازهای اجتماعی، که عمدتا نیازهای حیاتی‌اند. در مجموع، می‌توان گفت لووی اکوسوسیالیسم را جریانی دموکراتیک، برابری‌طلبانه، اجتماعی و رادیکال تعریف می‌کند که گرچه مارکسیستی است محتوای تولیدگرای مارکسیستی را برنمی‌تابد. لووی در این کتاب مدعی است مارکسیسم به «تولیدگرایی» گرایش دارد. او برای اثبات ادعایش اتحاد جماهیر شوروی را مثال می‌زند. بحران اکولوژیک و فقدان دموکراسی کارگری در شوروی نشان می‌دهد که چقدر از سنتی که با مارکس و انگلس آغاز شد، فاصله گرفته بود. او به آرای جان بلامی فاستر در کتاب «اکولوژی مارکس» (ترجمه اکبر معصوم‌بیگی، نشر دیگر، ۱۳۸۳) اشاره می‌کند. در نظر فاستر، مارکس و انگلس یک نقد اکولوژیکی تمام‌عیار بر سرمایه‌داری و ایده‌های بورژوایی درباره «پیشرفت» مطرح کردند که هزینه‌های گزافی بر محیط زیست اعمال می‌کند.
 علیه وضع موجود
در کتاب این پرسش مطرح می‌شود که چگونه می‌توان مبارزه در راه اصلاحات زیست‌محیطی را به هدف بلندمدتی گره زد، هدفی که معطوف است به یک دگرگونی تمام‌عیار و انقلابی. لووی به این سوال با اشاره به مبارزات مردمی رادیکالی جواب می‌دهد که در فرانسه، آمازون یا مکزیک در جریان است. او به جنبش زاپاتیست‌ها در اواخر قرن بیستم در رشته‌کوه‌های چیاپاس در جنوب مکزیک اشاره می‌کند که بعدها در شهرهای سیاتل، پراگ، نیس، واشنگتن دی‌سی و کبک تکثیر شد. نمونه بارز جدیدتر شاید جنبش موسوم به زادیست‌ها باشد که عده‌ای فعال محیط زیست آنارشیست و چپ‌گرا در مخالفت با ساخت فرودگاه در منطقه‌ای کشاورزی در اطراف شهر نانت فرانسه آنجا را اشغال کردند. آنها در سال ۲۰۰۸ به این منطقه رفتند و در گستره‌ای به وسعت ۱۶۰۰ هکتار شروع به کشاورزی کردند و نوعی جامعه کشاورزی چپ‌گرا، اکولوژیکی و چه‌بسا اتوپیایی را بنیان گذاشتند. در همین زمینه لووی کتاب را با بحث گسترده‌ای درباره مبارزه زیست‌محیطی در آمریکای لاتین به پایان می‌رساند. او نشان می‌دهد چطور این جنبش‌ها به دولت‌های چپ‌گرا در آمریکای لاتین شکل‌ داده‌اند و با شرکت‌های داخلی و همچنین شرکت‌های بزرگ چندملیتی سرشاخ شده‌اند. اما از آنجاکه مخاطب کتاب جهان انگلیسی‌زبان است، پرداختن به مبارزات ثمربخش این گروه‌ها در آمریکای لاتین می‌تواند برای جنبش‌ها و فعالان محیط زیست در دیگر نقاط جهان نیز بسیار سودمند باشد. لووی در این کتاب مقصود مشخصی از مبارزه علیه منطق سرمایه دارد و در پی تغییر و دگرگونی گسترده اجتماعی است، تغییری در راستای برپایی یک جامعه سوسیالیستی برنامه‌ریزی‌شده دموکراتیک که در آن اولویت با مردم و سیاره‌شان است.  
منابع:
۱-http:///climateandcapitalism.com/۲۰۱۶/۰۷/۱۵a-radical-alternative-to-capitalist-catastrophe/
 ۲-Lowy, Michael, Ecosocialism: A Radical Alternative
to Capitalist Catastrophe, Haymarket Books, ۲۰۱۵

روزنامه شرق