به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ آریستوکلس ملقب به افلاطون یا پلاتون دومین فیلسوف از فیلسوفان بزرگ سهگانه یونانی (سقراط، افلاطون و ارسطو) است. افلاطون نخستین فیلسوفی است که آثار مکتوب از او به جای مانده است. همچنین بسیاری او را بزرگترین فیلسوف تاریخ میدانند و کتاب جمهور او را مهمترین کتاب تاریخ برمیشمارند که در آن به رابطه فرد و ساختار سیاسی، روانشناسی اخلاق، مفهوم عدالت، رابطه خرد و حکومت و برابری زن و مرد میپردازد از این رو برخی او را پدر فمینیسم نامیدهاند.
اما این بار علیرضا ساعتی در کتابی با عنوان «شرح و تفسیر انتقادی رساله سوفسطایی افلاطون» نگاهی متفاوت به یکی از آثار این فیلسوف بزرگ داشته است. مشروح گفتوگوی ما با ساعتچی را در ادامه میخوانید:
لطفا در ابتدا درباره ماهیت کتاب رساله سوفسطایی افلاطون و جایگاه این اثر در کارنامه علمی افلاطون شرح دهید؟
دیالوگ سوفسطایی در زمره واپسین بخش از تقسیمبندی سهگانه آثار افلاطون است. بخش آخر که مرز آن از فدروس آغاز میشود و تا نامهها و قوانین را در برمیگیرد بخش سوم از مجموعه آثار بوده و دیالوگ سوفسطایی در این قسمت است. نظر به جایگیری بنیادیترین آثار بدنه فکری افلاطون مثل پارمنیدس، ثئایتتوس، سوفسطایی، مردسیاسی و تیمائوس، در این بخش، باید گفت با توجه به محتوای این رسالهها هستیشناسی متاخر این فیلسوف که بسیار در سنجش فکر او حائز اهمیت است، هسته فکری ـ فلسفی این بخش را تشکیل داده و در این قسمت باید دنبال شود.
دیالوگ سوفسطایی از سویی بلافاصله به واپسین خط ثئایتتوس متصل میشود و از سوی دیگر پایان تئایتتوس و آغاز سوفسطایی سقراط را در راه همان دادگاه پر فراز و نشیب تاریخ فلسفه نشان میدهد و از این جهت اگرچه سقراط در این رساله به گوشهای میرود و دیالوگ بین غریبهای الئایی و ثئایتتوس است، اما باز این پرتره سقراط است که افتتاح بحث به آن وابسته است. دغدغه افلاطون در تفاوت بین فیلسوف و سوفسطایی که از دفاعیه آغاز شده بود و در جمهور به اوج خود رسیده بود در اینجا تو گویی به عنوان واپسین بازگشت جدی به این مسئله باز مطرح میشود و افلاطون را به بررسیای هستیشناسانه فرا میخواند که این هسته دیالوگ سوفسطایی را تشکیل میدهد.
از این جهات سوفسطایی به نحوی محوریترین آثار و فصل الخطابی در دیالوگهای افلاطون است. او برای بررسی ریشههای نظریه سوفسطایی با بازگشت به پارمنیدس و سنجش جهتگیریهای تز الئایی یک بار دیگر به نقاد الئایی مثل نگاه میکند و به جد با او درگیر میشود. درگیریای که پای هراکلیتوس را نیز به میان کشیده و گفتوگوی طولانی مدت افلاطون با او دوباره زنده میشود. سویههای تفکر یونانی در این دیالوگ به جد به بحث گذارده شده است و افلاطون بواسطه مسئله سوفسطایی، بحثهای اصیل و بنیادین هستی شناسی و شناخت را در این بستر بررسی میکند. قصد افلاطون گویا از سر راه بر داشتن سد نفرت انگیز فکر سوفسطایی است که مانع اصلی برای تفکر است.
از این جهات بسیاری از تزهای کتابهای جمهور، پارمنیدس و ثئایتتوس در سوفسطایی دوباره به میان کشیده میشوند و توسط افلاطون مورد بحث قرار میگیرند، تا تز الئایی که فکر یونانی را با بن بست روبهرو کرده بود شکسته شود. محورهای بحث وجود و شناخت از امهات این بررسی هستند که بهواسطه آنها نظریه تصویر، حرکت، ثبات، ایدهها و مقولات وجود باز به میان افکنده شده و از زبان غریبهای الئایی با ثئایتتوس در میان گذاشته شده و توسط غریبه بحث میشوند. این دیالوگ بهواسطه محتویات مورد اشاره همیشه در تاریخ فلسفه، نزد نو افلاطونیان و فکر متافیزیکی در تراز اول متون مهم تاریخ متافیزیک بوده است.
تفسیر انتقادی این رساله چگونه محقق شده است؟
تفسیر انتقادی این دیالوگ اولاً در سنت لاتینی افلاطونشناسی نوشته شده و البته از سنت شراح یونانی نیز هرگز غافل نبودهام. بخش نخست شرح و این تأکید اخیر تفسیر انتقادی را در برمیگیرد. در مقدمه به جزئیات این دو سنت و ویژگیهای هر یک پرداخته شده و ضمن لحاظ کردن تقدم سنت یونانی، سنت لاتینی که بیشتر زبان شناسانه است را نیز توضیح دادهام.
از ضروریات کار کردن داخل این دو سنت خارج نشدن از استلزامات روشی است که منحصر بهفرد سنن افلاطونشناسی به طور اخص و شرح و تفسیر فلاسفه یونان و روم، قرون وسطی، دوره رنسانس و حتی دوره جدید است که اصحاب تفکر یک فیلسوف با پایبندی به متن و خارج نشدن از آن به بررسی قطعهای یا متنی از فیلسوف مورد نظر میپردازند. از این حیث در شرح و تفسیر از هرگونه مانور غیر لازم بر روی تاریخ فلسفه و تموج روی فیلسوفان دیگر که از باستان تا معاصر معمول کشور ما است خودداری شده و دیالوگ سوفسطایی واژه به واژه، خط به خط و پاراگراف به پاراگراف در متن افلاطون و صرف افلاطون پژوهی به تحقیق گذاشته شده است.
رساله سوفسطایی افلاطون چقدر در ایران خوانده شده و مورد بررسی قرار گرفته است؟
دیالوگ سوفسطایی افلاطون در ایران را میتوان گفت که به زبان یونانی یا با ترجمه از زبان یونانی هرگز خوانده نشده است! تأثیر نو افلاطونیان در عالم اسلام از یکسو و آثار مکتوب در رویکرد به افلاطون در عالم تفکر اسلامی همچون شرح ابن رشد بر جمهور افلاطون نشان میدهد گویا دیدگاههای سیاسی افلاطون باید بوده باشد که نظر به دلایلی در زمانی در مرکز توجه قرار گرفته و محوریت ارسطو در قرون وسطی حکایت از همین محوریت در فلسفه اسلامی نیز دارد. جالب است که افلاطون از معدودین دوره باستان است که منسجمترین بدنه آثار از او باقی مانده و ارسطو بد شانسترین فلاسفه، اما عملا بقای ارسطو در فکر و فرهنگ دوره بعد از خود بیش از افلاطون بوده است!
شاهدی همچون اشتباه گرفتن کتاب اثولوجیای فلوطین و نسبت دادن آن به ارسطو تا قرن نوزدهم که والنتین روزه آنرا مشخص کرد، نشان میدهد که آثار افلاطون (بالاخص هفده مورد از سی و پنج مورد آن) هم در نخستین قرون تفکر فلسفی ایران بدقت و مستقیما نبوده و بل با مجاری ای همچون جالینوس بدست فارابی و دیگران رسیده بوده است. جالب است که همین اتفاق نزد نوافلاطونیان نیز افتاده است و اگرچه احتمال قوی میرود که شارحی چون الیمپیودوروس شرحی بر سوفسطایی نوشته باشد، اما در بین شروح موجود، شرحی از سوفسطایی مانند شرح بر تیمائوس یا پارمنیدس و یا جمهور در دست نیست!
نظر به این وجوه تفسیر غربیان مبنی بر محوریت این رسائل در حکمت یونانی و تقدم آن نزد مترجمان مسیحی سوری تا قبل از دوران طلایی بغداد در قرون نهم و دهم میلادی در نسبت با قرآن و نزول آن در عالم سنن عقلانی اسلامی هرگز درست نیست و حتی کلامی بیان شده در زمین فلسفه هم نمیتواند به حساب آید. تا آنجا که به دوره متأخر ما مربوط میشود هم فلسفه خوانی ما ـ بالاخص در مطالعه غرب ـ متأسفانه اغلب پرژکتوری بوده و هرگز کار متمرکز، متنی و دقیق بر روی فیلسوف و مکتوبی خاص انجام نگرفته و در مرکز توجه قرار نداشته است، و در عوض ترجیح میدهیم به صرف ترجمه اکتفای کامل کنیم.
چه خوانشی از این رساله میتواند به جامعه ایرانی کمک کند؟
جلد نخست کتاب سوفسطایی مشخصا تصحیح متن یونانی قدیم و ترجمه مقابل آن به فارسی است. این کتاب با توجه به توضیحاتی که در مورد بستر سنتی کارکردن در آن داده شد و به علاوه مشخصات فعلی تصحیح و ترجمه میتواند سرآغازی برای کار جدی در شاخهای تخصصی باشد. تصحیح متن یونانی قدیم از اصلیترین ویژگیهای این کتاب است که ضرورت دقت در متن را بالا میبرد و دریچهای وسیع برای نگاهی دوباره به بنیادهای غرب و لوازم این نگاه میتواند باشد.
اما محتوای دیالوگ که به صراحت حوزههای منطق، متافیزیک، سیاست و اخلاق را در بر میگیرد ضمن مداقه و غور در مطلب مرزهایی از نام متعالی و پر عظمت فلسفه را در برابر بی اخلاقی، کذب، دروغ و تصویر سازی نشان میدهد که هدف غایی افلاطون در بر ملا ساختن رذالت را به وضوح نشان میدهد و مشخص میکند که روگرفت حقیقت را به جای حقیقت نشانیدن تا چه حد می تواند قبیح و دور از شأن انسانی باشد.
نشان دادن تصویر سوفسطایی که هیچ گاه منحصر در جامعه و فرد خاصی نبوده از آغاز نوشتههای افلاطون هدف نهایی او است تا نشان دهد که این چه کسی است و این شیوه و کدامین بی بنیادی است که در مقابل عقل و عقلانیت میایستد، اما خود را فیلسوف جا زده و به نام فلسفه به پراکندن کذب مشغول است ـ اتفاقی که خواه در سیاست، خواه خانواده، خواه روابط فیمابین انسانی در قوالب حقیقی و حقوقی میتواند مبتلابه بسیاری گردد ـ و ضررهایی جبران ناشدنی به هر چارچوبی که در آن رخ داده باشد بزند. دقت در دیالوگ سوفسطایی دقت در زبانی است که حدود آن مرز تولد فلسفه و عدم دقت در آن دعوای جنون آسای سفسطه است در باب کذب به جای حقیقت، آنهم شیادانه!