فرهنگ امروز/ مریم منصوری: ناصرالدین شاه قاجار که به واسطه حکومت پنجاهسالهاش، طولانیترین سلطنت را در میان شاهان قاجار داشت، شخصیتی که صحبت دربارهاش، با اما و اگرها و تفسیرهای متفاوتی همراه بوده است. 25 تیرماه در برخی روایات، برابر با سالروز تولد اوست در سال 1210 ه.ق. گفتهاند سلطان صاحبقران است و ساعت تولدش؛ سعد.
با بهزاد کریمی، مولف کتاب «ناصرالدین شاه قاجار؛ پنجاه سال سلطنت» گفتوگویی درباره این پادشاه قاجار داشتهایم که در پی میآید:
برای نگارش کتاب «پنجاه سال سلطنت» از چه منابع تاریخی و اسنادی استفاده کردید و به طور کلی، اسناد باقی مانده از عهد ناصری چطور است؟
ابتدا من تلاش کردم تا منابع دست اول را ببینم. منابعی که در دوره موضوعی که کار میکنید، نوشته شده باشند و یا نزدیک به آن دوره باشند. یا منابعی که در دربار ناصرالدینشاه نوشته شدهاند و به نوعی به او متصل بودند. بخش دیگر، اسناد و مکتوبات است؛ نامههایی که بین شخصیتهای این دوره، رد و بدل شده که بخشی از آنها رسمی است. سپس؛ منابع مطالعاتی که مولفهای مختلف، با سلیقههای متفاوتی درباره تاریخ دوره قاجار نوشتهاند. بخش دیگر هم منابع خارجی است؛ یادداشتهای سفارت فرانسه و انگلیس و روسیه و گزارشهایی از ایران که آنها به پایتختهای خودشان فرستادهاند. به جز اینها، خاطرات و سفرنامههایی هستند که بیشتر توسط خارجیها نوشته شدهاند. علاوه بر اینها، روزنامههای آن دوره هم جزء منابع من بودهاند؛ روزنامههای دولت علیه ایران، وقایع اتفاقیه و ایران.
درباره دوره ولیعهدی ناصرالدینشاه بگویید و رقابتهایی که برسر ولیعهدی او وجود داشت.
نکته اصلی درباره قاجاریه، دو پاره بودن ساختار سیاسی است. از ابتدای دوره قاجار، تبریز به عنوان ولیعهدنشین شناخته شد و تهران که دارالخلافه یا محل استقرار شاه بود. این دوپارگی باعث اختلاف بین دربار تهران و تبریز میشد. همانطور که در دوره ولایت عهدی ناصرالدین شاه هم دیده میشود، همیشه تهران و دیوانیان دربار میخواستند، بعد از درگذشت شاه، زمام امور را به دست بگیرند و درباریان تبریز که با شاه به تهران میآمدند، در مقابل آنها میایستادند. در آن هنگام هم روسیه و انگلیس میکوشیدند تا نامزدهای مورد اعتماد خودشان را حمایت کنند. پس حمایت اینها و بیشتر روسیه، در تعیین ولیعهد موثر بود. در آن زمان، چند گزینه در کنار ناصرالدین میرزا وجود داشت که اینها هم به روسها متمایل بودند و ابراز امیدواری هم میشد که بهمن میرزا به قدرت برسد. اما با تلاشهای میرزا تقیخان امیرنظام که بعدها ناصرالدین شاه به او لقب امیرکبیر داد، ناصرالدین میرزا به ولیعهدی رسید. البته تا حدودی هم حمایت انگلیسها در کار بود که نمیخواستند کاندید روسها به قدرت برسد.
کمی از حمایتهای امیرکبیر از ناصرالدینشاه جوان بگویید.
اصلا امیرکبیر پول جور میکند تا ناصرالدین میرزا را به تهران بیاورد. آن زمان هم به این شکل بود که هر کاندید پادشاهی که زودتر به پایتخت میرسید، امکان بیشتری داشت که به پادشاهی برسد. یعنی سرعت، مهم بود. به همین دلیل هم امیرکبیر از بازرگانان ایرانی تبریز پول قرض کرد و با لشکری 10 هزار نفری، ناصرالدین میرزا را به تهران آورد. ناصرالدین شاه هم به قدرت که میرسد، او را امیرکبیر میکند و او را به عنوان صدراعظم خودش انتخاب میکند. مهمترین ویژگی این دوره این است که امیرکبیر رابطه از بالا به پایین با شاه دارد. نوعی رابطه پدر و فرزندی و معمولا نیازهای عاطفی شاه را هم پاسخ میدهد. و همین نکته مشکلزا میشود. درباریان تهران و به خصوص مادرشاه، این رابطه را برنمیتابند و تلاش میکنند به آن آسیب بزنند. در واقع یک اختلاف منافعی ایجاد میشود که منجر به کینهتوزیهایی میشود که در نتیجه آنها، امیرکبیر به قتل میرسد.
درباره میرزاآقاخان نوری در این دوره توضیح دهید.
او جزء نیروهایی بود که در صف مخالفان امیرکبیر قرار داشت و تلاش میکرد تا رابطه شاه و امیرکبیر را به هم بزند. میرزا آقاخان نوری با مادر ناصرالدین شاه در یک جبهه بود. در واقع اصلاحات امیرکبیر در حوزه دیوانی و نظامی، منافع خیلیها را به خطر انداخته بود. از جمله قطع حقوق برخی از دیوانسالاران و شاهزادگان قاجار. به همین دلیل هم میرزا آقاخان در جبهه مخالفان قرار گرفت و دسیسهچینیهایی بر ضد امیرکبیر انجام داد که در نهایت هم موفق شد.
ناصرالدین شاه در میان پادشاهان قاجار، طولانیترین حکومت را داشت. دوره پادشاهی او در مقایسه با دیگر شاهان قاجار چگونه بود؟
او طولانیترین دوره حکومت را در بین پادشاهان قاجار داشت. شاید یکی از دلایل آن، شخصیت خود ناصرالدین شاه بود که متفاوت بود. من در این کتاب تلاش کردم تا به جنبههای کمتر شناخته شده کاراکتر او بپردازم. ناصرالدین شاه به هنر خیلی علاقه داشت و همچنین دستی در خطاطی و نقاشی داشت. به داستان و ادبیات هم علاقهمند بود و حتی خودش هم داستانی نوشته بود. به پیشرفت و استقلال ایران علاقهمند بود. در قضیه جدایی افغانستان از ایران، شورمندانه از استقلال ایران دفاع کرد. پس به لحاظ شخصیتی با فتحعلیشاه قاجار متفاوت بود. در عین حال به تفریح و شکار و زنها دلبستگی داشت. خوشباش و عیاش بود. البته در دورههای مختلف این ویژگیها در فراز و فرود هستند.
نکته دیگری که در بررسی این دوره اهمیت دارد، توجه به ساختارهای سیاسی ایران در دوره قاجاریه و تاثیرش در عقبماندگی ایران است. امیرکبیر با توجه به سفرهایی که به عثمانی و روسیه داشت، متوجه عقبماندگی ایران شده بود. ناصرالدین شاه هم به خاطر سفرهایی که به اروپا داشت این عقبماندگی را درک کرده بود. این آگاهی باعث تلاش ایران برای رسیدن به پیشرفت شد. از سوی دیگر، عصر ناصرالدینشاه، عصر واگذاری امتیازات ایران به روسیه و انگلیس بود. امتیاز شیلات و راه آهن که به بیگانگان واگذار شد و بخشی از این کار با نگاه ترقیخواهی بود. فرض بر این بوده که ما تکنولوژی نداریم و باید از بیگانگان کمک بگیریم. البته برخی از این امتیازات هم صرف گرفتن پول، برای هزینه سفر درباریان به اروپا بود.
ناصرالدین شاه قاجار در سفری به اروپا
اما این تصویری که شما از ناصرالدین شاه ارائه میدهید با تصور عمومی که بیشتر او را یک فرد عیاش میدانستند در تضاد است.
امور انسانی معمولا متناقض و متضاد هستند. قرار نیست یک فرد ترقیخواه در تمام عمرش پایبند این اصول باشد. من در این کتاب، پنجاه سال ابتدایی او را بررسی کردهام؛ از تولد تا عزل میرزا حسینخان سپهسالار. یعنی تا سال 1297. از این سال تا 1313 که شاه ترور شد دیگر ناامید شده بود و دوره وادادگی شاه است. در این دوره شاه از یک طرف مایل به اصلاحات است و از طرف دیگر، توسط نیروهای دیگر، قدرت شاه محدود میشود. در واقع شاه هم توسعه نامتوازنی را میخواست. تجربیاتش با میرزا حسینخان سپهسالار نشان میدهد که اصلاحات بدون محدودیت قدرت شاه، امکانپذیر نیست. میرزاحسینخان سپهسالار، بزرگترین وزیر اصلاحطلب ناصرالدینشاه بعد از امیرکبیر است که عزل میشود. شاه میخواهد پیشرفت انجام شود، اما نمیخواهد قدرت مطلقه خودش را هم از دست بدهد. نیروهای مرتجعی مثل میرزا آقاخان نوری هم که منافعشان در به هم نخوردن ساختارها است، در این زمینه دخیل هستند. از سوی دیگر، روحانیت هم نگران مسائل شرعی است و هم نگران منافع نیروهای سنتی. به همین خاطر هم با توجه اینکه نیروهای دیوانی و روحانیت حمایت نکردند، اصلاحات در دوره ناصری شکست خورد.
کمی درباره اقدامات فرهنگی این شاه قاجار بگویید.
مهمترینش تاسیس دارالفنون است که قبل از آن در حکومت عثمانی تاسیس شده بود. دارالفنون در واقع همان پلیتکنیک یا مدرسه چند رشتهای است. ناصرالدینشاه آن را در عثمانی دیده بود و در ایران هم امیرکبیر در صدد تاسیس آن بود که در نهایت هم هنگامی افتتاح شد که او کشته شده بود. دارالفنون نظام آموزشی ایران را به صورت محدود، متحول میکند. نکته دیگر، بحث روزنامهها و نشریات است؛ وقایع اتفاقیه که البته به صورت منظم و روانه منتشر نمیشد. این روزنامه هم به وسیله امیرکبیر ایجاد شد. بخشی از تحولات هم در حوزه معماری و شهرسازی بود که نماد آن هم شمسالعماره است که نماد تاثیرپذیری معماری سنتی ایران از معماری اروپایی است. اعزام محصل به خارج از ایران برای فراگیری رشتههایی مثل پزشکی و مهندسی، از دیگر اقدامات دوره ناصری است که اغلب فارغالتحصیلان هم به ایران برمیگردند و منجر به تحولاتی در ایران میشوند.
به جز «قبله عالم» که شاید بسیاری از پادشاهان را به این نام میخوانند، ناصرالدین شاه دو لقب دیگر هم داشت؛ «سلطان صاحبقران» و «شاه شهید». درباره وجه تسمیه آنها بگویید.
سلطان صاحبقران، عنوان عمومی است که به پادشاهان پیش از ناصرالدینشاه هم گفته میشد. به عنوان مثال، تیمور لنگ یکی از آنها بود. اما صاحبقران برای ناصرالدینشاه، دو وجه تسمیه دارد؛ یکی این که در آن روزگار، قرن در محاسبات نجومی، سی سال بود. و چون پادشاهی ناصرالدین شاه، بیش از یک قرن به طول انجامیده بود، او را سلطان صاحبقران مینامیدند. از طرف دیگر، در هنگام تولد ناصرالدین شاه، محاسبات فلکی انجام میشود و مکان افلاک در زمان تولد هر فرد ضبط میشد. این کار توسط منجمان دربار انجام میشد و از طریق این اطلاعات، میتوانستند سرنوشت افراد را تغییر دهند که آن را زایچه یا زیجه میخوانند که زیج، همان جداول نجومی است که در روزگار قدیم مورد استفاده قرار میگرفت. در هنگام تولد ناصرالدینشاه هم یک قرانی صورت گرفته بود. یعنی دو سیاره زحل و مشتری متقارن شده بودند که قران مبارکی بود. یعنی یک قران فلکی در هنگام تولد او وجود داشت که نحس نبود و بلکه مبارک هم بود. پس اتلاق لقب «سلطان صاحبقران» برای ناصرالدینشاه، این دو وجه تسمیه را داشت.
«شاه شهید» هم به خاطر این بود که توسط میرزا رضا کرمانی ترور شد و ترور او جزء اولین ترورهای سیاسی در تاریخ ایران است. او را با تفنگ ترور میکنند. در حالی که در کالسکه نشسته بود و برای جشن تاجگذاری پنجاهمین سالگرد تاجگذاریاش به شاهعبدالعظیم میرفت. البته لقب شاه شهید، توسط خود قاجاریه به او داده شده است. اما این نکته را هم نمیتوان انکار کرد که ناصرالدین شاه، آخرین پادشاه کلاسیک ایران بود. کلاسیک به این معنا که یال و کوپالی داشت و درباری و حرمسرایی و.... بعد از او مظفرالدین شاه که پادشاه ضعیفی بود که وا میدهد و مشروطه میشود. احمدشاه هم که تکلیفش مشخص است. رضا خان هم که اصلا پادشاه کلاسیکی نیست و دیگر مشروطه شده است.
تابوت ناصرالدین شاه در حرم شاهعبدالعظیم
سیاست ناصرالدین شاه در روابط بینالملل چطور بود؟
تصور عمومی این است که در مقابل قدرتهای غربی ضعیف بوده، در حالی که اینطور نیست. از ابتدای سلطنتش تا 1297 تلاش میکند تا از موضع قدرت و برابر برخورد کند. نمونه مکاتباتش را هم در کتابم آوردهام. اما بعد از 1297، شاهد یک وادادگی در روابط خارجی هستیم. در قضیه هرات هم به رغم مخالفت انگلیسها، محکم میایستد تا اینکه انگلیسیها به جنوب ایران حمله میکنند و خرمشهر و بوشهر را میگیرند که دیگر ناصرالدینشاه مجبور به عقبنشینی میشود. البته امتیازات بسیاری را هم به بیگانگان واگذار میکند تا برای سفر درباریان به فرنگ، از آنها پول بگیرد.
منبع: ایبنا