فرهنگ امروز/ آرش روحی: در طول نیم قرن اخیر، بهخصوص پس از رخداد مه ۶۸، دانشگاه همیشه در متن مبارزات و در برابر قدرتهای مسلط قرار داشت. در بیشتر آرشیوها دانشجویان در کنار کارگران و سایر اقلیتهای اجتماعی دیده میشوند اما ساختارهای قدرت درون خود دانشگاه چگونه عمل میکنند. پیر بوردیو، جامعهشناس و انسانشناس بزرگ فرانسوی، در کتاب «انسان دانشگاهی» به واکاوی این مسئله میپردازد. «انسان دانشگاهی» در سال ۱۹۸۴ در فرانسه منتشر شد که در کارنامه بوردیو اثر مهم و تأثیرگذاری به حساب میآید. بوردیو در این کتاب، سازوکارهای ساختار دانشگاه را با ارائه ریز آمارهایی به مثابه یک میدان بررسی میکند. او هدف خود را از نوشتن کتاب تحلیل جامعهشناختی از جهان آکادمیک میداند: «انسان دانشگاهی یعنی عالیترین طبقهبندیکننده در میان طبقهبندیکنندگان را در تور طبقهبندی خود او بتوانیم به دام بیندازیم». (ص۱۵) او دانشگاه را مانند بسیاری از حوزههای فعالیت اجتماعی که بدل به حرفه شدهاند تمثیلی از فیزیک میگیرد. دانشگاه بهعنوان مبانی که در آنجا نیز با نوعی تقسیم امتیازات مادی مواجهیم. بوردیو دلیل خود را برای این بررسی بهتصویرکشیدن تناقضات دانشگاه میداند، از نظر او پیشرفت علوم اجتماعی در گرو تلاش بیوقفه برای نقد جامعهشناختی از استدلالهای جامعهشناسی است.
بوردیو در پیشگفتار جامعی که بر چاپ انگلیسی کتاب نوشته است، تحلیل خود را محصول تأمل انتقادی روی فعالیت علمی میداند که در کسوت یک مردمشناس جوان منطقه زادبوم خود را تحلیل و بررسی کرده است. او در ابتدای کتاب مینویسد شاید این پروژه کمیک به نظر برسد، گویی درباره دون ژوانی است که خود اغفال گشته یا خسیسی که اموالش را بالا کشیدهاند و البته اساتیدی نیز هستند که شاید به دلیل احساس خطر و تهدیدی که در آن مییابند، ترجیح دهند آن را بیشتر به تراژدی شبیه بدانند. برای مثال، بوردیو از قهرمانان فکری دهههای شصت و هفتاد چون آلتوسر، بارت، دریدا و فوکو نام میبرد؛ چهرههایی که در آن دوران موقعیتهای حاشیهای در نظام دانشگاهی داشتند و دانشگاهها غالبا صلاحیت آنها را برای راهنمایی رسمی پژوهشها تأیید نمیکردند. (شاید از این منظر بتوان گفت کتاب بوردیو تصفیهحسابی با جهان دانشگاهی فرانسه نیز محسوب میشود). او در ادامه با ترسیم موقعیت دانشجویان در دانشگاههای علوم انسانی مینویسد: «دانشجویانی که از خانوادههای بورژوا و متوسط آمدهاند و به لحاظ دانشگاهی افت طبقاتی کردهاند قربانی احکامی هستند که همچون مدرسه با توسل به عقل و علم مسیرهای دانشگاهی منتهی به قدرت را مسدود میکنند». (ص۳۶)
او دلیل خود را از نوشتن کتاب همین سرخوردگی فراگیر از نهاد دانشگاه میداند: «بدون شک با نیاز مبرمی که به مهار عقلانی یأس و سرخوردگی خویش حس میکردم، مانند یأس «خادمانی» که تمامی حقایق و ارزشهایی که به آن باور داشتند و خود را وقف آن کرده بودند پیش چشمشان نیست و نابود میشود». (ص۳۷) بوردیو در ادامه شیوه نوشتن خود را مبتنی بر بیگانهسازی میداند. وقتی جامعهشناس تصمیم میگیرد نزدیکترین و مأنوسترین جنبههای دنیای خویش را مورد مطالعه قرار دهد، نباید همچون مردمشناسها امر خارجی را مألوف و خانگی سازد، بلکه باید از انس و الفت اولیه با شیوههای زندگی و تفکری که برای او تیره و مبهم میمانند - چون بسیار آشنا و مأنوساند - فاصله بگیرد تا آن را غریبه و مأنوس گرداند. در واقع هدف و نقطه اوج شناختهایی که از دنیای بیگانه و غیرعادی به دست آورده است، این است که دنیای اولیه و عادی خود را بشناسد. مثالهای بوردیو در کتاب از جامعهشناسان بزرگی چون امیل دورکیم و لوی استروس است که هیچ تحلیلی از شکلهای طبقهبندی مورد استفاده دانشمندان و کندوکاو در دنیای آکادمیک انجام ندادهاند.
بوردیو پس از این پیشگفتار در فصل اول با عنوان «کتابی برای سوزاندن» یکی از خطرهای اصلی گریبانگیر جامعهشناسی را افتادن به ورطه کینتوزی و کاستن رخدادهای تاریخی به مجموعهای از اختلالات و مشکلات فردی میداند. او در اینباره مینویسد: «این دریافت معیوب که به کمک رانههای فروکاهنده پا میگیرد و از کینهتوزی قوت میگیرد، به دیدگاه فرجامگرایانه خامی نسبتبه تاریخ میانجامد که از درک اصول پنهان و کارکردهای اجتماعی عاجز است». (ص۴۳)
بوردیو در بیشتر کتاب تلاش دارد در جایگاه موعظهگر قرار نگیرد اما نقد او به نظام سلسلهمراتبی دانشگاهها که مانند هر میدان دیگری عرصه نبردی برای قدرت بدل شده است در کتاب مشهود است. او به جامعهشناس پیشنهاد میدهد، کار او فقط با ایستادگی در برابر هر گرایشی به استفاده از علم یا آثار و نتایج علم برای دستیابی به نفع ظفر اجتماعی در میدان علمی به چنگ میآید. (ص۶۱)
بوردیو در فصل دوم کتاب با عنوان «تضاد دانشکدهها» به تعارض میان طبقات دانشگاهی و طبقات هنرمندان و نویسندگان در وجوه مختلف زندگی میپردازد. در ادامه فصل، او با ذکر شباهت میان ساختار میدان دانشگاه و میدان قدرت به پیگیری روابط موروثی دانشگاهها میپردازد. بوردیو در اینباره مینویسد: «بورژواها از دیرباز فرزندان خود را به سوی تحصیلات خصوصی فرستادهاند که پشتیبان نظم اخلاقی، خانواده و بهویژه خانوادههای بزرگ و طبقه بالا، شرف و افتخار آنها، اخلاقیات آنها و بنابراین بازتولید پسران نیکنهاد هستند. پسران دکترها یا والامقامهایی که خود نیز دکتر و والامقام میشوند و قدرشناس و خشنود در پی دریافت ارثیه خویش هستند». (ص۱۰۹) او در ادامه میدان آکادمیک را گرچه مشابه میدان قدرت میداند اما معتقد است این میدان منطق خاص خود را نیز دارد.
فصل سوم کتاب با عنوان «انواع سرمایه و شکلهای قدرت» با بررسی شکلهای مختلف طبقهبندی و رقابت در دانشگاه آغاز میشود. دنیای سلسلهمراتبی دانشگاه مبتنی بر رقابت است، ردههای پایین این سلسلهمراتب همیشه در آرزوی رسیدن به بالاترین نهادها هستند. «بهطورکلی، انباشت موقعیتهای تحت کنترل شرط مبادله خدمات میان قدرتمندان است که آنان را قادر به داشتن و حفظ اربابرجوعشان میکند». (ص ۱۵۹) بوردیو ذکر میکند، در فضای دانشگاه دغلبازترین شاگردان محبوبترینها نیز هستند. او در ادامه یکی از وجوه قدرت آکادمی را توانایی آن در منتظرگذاشتن افراد میداند. او در این رابطه توضیح میدهد، پاگرفتن روابط پایدار اقتدار و وابستگی برپایه «انتظار» بنا میشود، یعنی انتظار و آرزوی خودخواهانه هدفی در آینده، که رفتار شخص موردنظر را به مدتی طولانی یعنی در تمام مدتی که او انتظار میکشد تحتتأثیر قرار میدهد.
فصل چهارم با عنوان «دفاع از ابواب جمعی و برهمخوردن تعادلها» درباره رخدادهایی چون مه۶۸ است که نظم ازپیشموجود در فضاهای قدرت را دچار ترکخوردگی میکنند. از منظر بوردیو، این کشمکشها و دگرگونیها بر کل میدان اجتماعی دانشگاهها تأثیر میگذارد، بهویژه از رهگذر تغییرات ریختشناختی، که مهمترین آنها افزایش شایان توجه دانشجویان از طبقات مختلف است. او پیش از این رخدادها ساختار دانشگاه را اینگونه توصیف میکند: «نظام دانشگاهی در مرحله پیشین خود با تولیدکردن معلمانی که ویژگیهای آکادمیک و بهخصوص اجتماعی پایدار و متجانسی داشتند که میتوانستند جای یکدیگر را همیشه پر کنند بازتولید خود را قطعی میکرد». (ص ۲۲۸)
فصل پنجم و نهایی کتاب با عنوان «هنگامه بحران» درباره برهههایی است که در خلال آن زندگی اجتماعی فرومیپاشد، از منظر بوردیو، این موقعیت چالشی برای همه است و نه فقط روشنفکرانی که حرفه آنها خواندن معنای جهان است. او در ادامه به دلایل ضعف علوم اجتماعی در هنگامه بحرانها میپردازد، از نظر او «از دلایل عقبماندگی علوم اجتماعی، که همواره در معرض تهدید رجعت به قطعات ادبی است دچار همان ایراد قدیمی است که پژوهشگر حوزه جامعهشناسی فقط پس پایان نمایش میتواند وارد سالن شود، وقتی چراغها خاموش و صحنه برچیده شده است و اجرائی را تماشا میکند که جذابیتهای ناشی از بداههگویی را از دست داده است». از این نظر، هنگامه بحران فرصتی برای برهمخوردن بروکراسیهای دانشگاهی است. او مینویسد: «شک نیست که وضعیت بحران برای واژگونی فضای نمایندگان و سخنگویان، یعنی میدان سیاسی، بسی مساعدتر از نظم عادی است. در اصل، هرقدر تأثیر فنون اجتماعی مقابله با کنترل بداههگوییهای غیرحرفهای نیرومند باشد، این بداههگوییها که با گردهمآمدن قریحههای مشابه و همسنخ تقویت و حفظ میشود، میتواند از برداشتهشدن تابوها و ممنوعیتها برای مشارکت در انقلاب
سود جوید». (ص ۲۹۵)
بوردیو در پینوشت کتاب با عنوان «مقولههای قضاوت استادی» نیز به بررسی معیارهای سنجش دانشجویان میپردازد. او مینویسد: «قضاوت استادی در دانشگاه عموما برپایه مجموعه کاملی از معیارهای پراکنده بنا میشود که هرگز روشن، رتبهبندیشده یا نظاممند نیستند». او در ادامه از فراوانی قرائتهای شخصی و باب روز در دانشگاهها انتقاد میکند، «رایجترین قرائتهای متون کلاسیک (باغ اپیکوری) ممکن است تا چه حد وامدار فضایل باغبانهای شهرستانی باشد و تفسیرهای معمول و فوقمعمول آکادمیک از هایدگر تا چه حد وامدار زهدگرایی اشرافی است». (ص ۲۳۴)
در پایان درباره کتاب «انسان دانشگاهی» میتوان گفت تحقیق جامع و دقیقی است از شکلهای نفوذ قدرت در دانشگاه. علوم اجتماعی میتواند امیدوار باشد که قطعیترین پیشرفت خود را از تلاش بیوقفه برای نقد جامعهشناختی استدلال جامعهشناختی به چنگ آورد. این علوم باید نشان دهد که نهفقط مقولههای تفکری که آگاهانه یا ناآگاهانه به کار میگیرد، مانند همه جفتواژههای متضادی که غالبا مشخصه برساخت علمی دنیای اجتماعی است، بلکه همچنین مفاهیم مورد استفادهاش که غالبا چیزی بیش از تصورات عقل سلیمی نیست که به صورت غیرانتقادی و نیندیشیده وارد گفتمان علمی و پژوهشی شدهاند (مانند مفهوم «حرفه» که در این مطالعه به صورت تلویحی رد شده است) یا مسایلی که برای مطالعه برمیگزیند، که بهوفور چیزی جز روایتهایی از آخرین «مسائل اجتماعی» روز نیست که به صورتی کموبیش ماهرانه تغییر چهره یافته است، همگی سرچشمه و تکوین اجتماعی دارند. مثالهای بوردیو در کتاب هرچند از دنیای آکادمیک فرانسوی است اما شباهتهای ساختاری روابط توصیفشده در کتاب در عصر ما نیز مشهود است.
منبع: روزنامه شرق