به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست «شهر و مشروطه» یکشنبه ۱۴ مرداد با حضور سید عبدالله انوار با عنوان «ایران و مشروطه»، کامران صفامنش با عنوان «خَریطه شهر تبریز در حال انقلاب»، نصرالله حدادی با عنوان «خانه مشروطه تهران کجاست؟» و مقصود فراستخواه با عنوان «قبض و بسط شهری ایران در دوره منتهی به مشروطه و پس از آن» در خانه وارطان برگزار شد.
انوار در این نشست توضیحاتی را درباره تهران قبل و بعد از مشروطه ارائه کرد و گفت: تهران شهری است که از دوره شاه طهماسب اول شخصیت پیدا کرد. با نگاهی به جغرافیای قدیم برای آنکه بدانیم نام طهران از کجا گرفته شده، متوجه رابطه بین نام تهران و دولاب میشویم. وقتی محمود غزنوی میخواست شهر ری را تصرف کند، ستاد آتش خود را در دولاب بنا میکند چراکه دولاب آن زمان از مناطق شهر ری بوده است.
وی ادامه داد: اما در آن زمان طهران به صورت ناحیه وابسته به ری بوده اما بعد از حمله مغول و بههم ریختن شهر ری، انسانهایی که در آنجا زندگی میکردند در طهران سکنی گزیدند. به هر حال در اینکه تهران پایتخت میشود بررسی این شرایط که آیا استعدادها و آبو هوایش چنین امکانی را داشته یا خیر بسیار مهم است. به هر حال طهران به تدریح بزرگ شده و شاه طهماسب برای اینکه به زیارت قبر عمویش در حرم عبدالعظیم حسنی برود از تهران گذر میکرده است.
وی با اشاره به مرزهای طهران از جهات مختلف در نقشه جغرافیایی آن زمان افزود: متاسفانه اکنون طهران شهر سرطان زاده بدون حد و مرز شده است و اگرچه ما اصرار داریم که حدود آن مشخص شود اما تاکنون این گونه نبوده است و زمین به کالایی اقتصادی در آن بدل شده در حالی که نباید این گونه باشد.
این تهران شناس، در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به روند گسترش طهران پس از صفویه گفت: در یکی از کتابها بیان میشود که طهران در آن زمان به قدری آب و هوا و میوه خوبی داشته که شاه عباس زمانی که میخواسته به جنگ ازبکها برود و از طهران میگذرد در اینجا میماند و به دلیل اینکه میوه زیادی خورده است دو ماه در بستری بیماری میماند! بنابراین قسم میخورد که دیگر به طهران نیاید اما چون مادرش از خانواده مرعشیها بوده برای رفت و آمد دستور میدهد که از طهران به شمال جادهای بکشند.
وی با بیان اینکه طهران بعد از نادرشاه به تدریج بزرگ میشود یادآور شد: تا اینکه کریمخان زند در طهران ۶ ماه سکونت میگزیند و سه ماه در تجریش میماند. از آن زمان به بعد طهران مورد توجه قرار میگیرد. بعد از کریمخان آقا محمدخان قاجار به سرعت از شیراز خود را به ایل قاجار در ناحیه مازندران میرساند و این در حالی است که طهران هنوز در دست زندیه است. زندیه هم خانواده بدبختی بودند و با یکدیگر اختلافات زیادی داشتند. به هرحال طهران در سالهای ۱۲۰۰ یا ۱۲۱۲ هجری قمری پایتخت شد.
انوار در ادامه به دو باغ بزرگ طهران در آن دوره اشاره کرد و گفت: یکی از این باغها، باغ نگارستان بود که محل تاجگذاری محمدشاه و کشتن قائم مقام بود. طهران تا سال ۱۲۸۴ اینگونه بود. اما زمانی هم که به مشروطه رسید، ساختمانهای دوران ناصری را حفظ کرده بود و دو باغ که یکی از آنها باغ سردار بود را در خود داشت. طهران پس از آن خودش را از دست داد و به تدریج گسترش یافت و حتی اگر کوههای البرز هم اجازه میداد از آن مناطق عبور میکرد!
این نسخهشناس در بخش پایانی سخنانش با بیان اینکه طهران با این وضع کنونی قابل زیست نیست گفت: امروز طهران مرکز همه چیزها شده است و کانون شده و همه میخواهند در اینجا زیست کنند و زمین هم کالایی شده است!
نصرالله حدادی نیز در ادامه این نشست سخنرانی خود را درباره «خانه مشروطه در تهران کجاست؟» ارائه کرد و گفت: اغلب شهرهای درگیر مشروطه مانند اصفهان، کاشان، تبریز و ... خانه مشروطه دارند! اما خانه مشروطه طهران کجاست؟
وی با اشاره به موزه مشروطه در تهران گفت: خانه میرزا حسین خان سپهسالار یکی از مکانهایی است که میتوانست خانه مشروطه در تهران باشد اما این موزه شرایط درستی ندارد و بسیاری از چیزهایی که درونش قرار دارد اساسا ربطی به مشروطه ندارد، از سوی دیگر این موزه هم به درستی معرفی نشده است. دومین مکان برای خانه مشروطه، منزل آیتالله عبدالله بهبهانی است. این خانه نیز امروز در تصرف افغانهاست و اجازه بازدید به کسی نمیدهند و من حتی خاطرم هست روزی با احمد مسجدجامعی برای دیدن این خانه رفتیم که گفتند این خانه در تصرف صنف کیف فروشهاست! همانطور که میدانید اولین ترور گرم روحانیت روی بهبهانی صورت میگیرد.
به گفته این پژوهشگر، خانه شیخ فضلالله نوری نیز یکی دیگر از این مکانهاست که در محله سنگلج قرار دارد ولی به نظر میرسد انتصاب خانه به شیخ فضلالله چندان درست نباشد!
وی با اشاره به قبور شهدای مشروطه نیز به عنوان مکانی که میتواند خانه مشروطه تهران باشد عنوان کرد: قبور شهدای مشروطه پشت بیمارستان لقمان قرار داد و طی ۱۴ دهه گذشته تخریب شده است البته وضعیت این قبور تا سال ۱۳۷۰ خوب بود اما پس از آن عدهای اصرار داشتند که این قبور ویران شوند! ما از سال ۱۳۸۹ بارها نسبت به تخریب این قبور هشدار دادیم اما کسی گوش نکرد و با وجود اینکه شورای شهر هم قول همکاری داده بود اما همیشه موانعی در این راه وجود داشت از جمله اینکه کتاب «رویای صادقه» نوشته ملکالمتکلمین را پذیرفته شده نمیدانستند و او را مطرود کردند!
وی افزود: البته اکنون قرار شده این قبور سر و سامان بگیرد علی رغم مخالفتهایی که بسیاری نمیخواهند این قبور نمادی از شهر باشد! متاسفانه یکی از مشکلات ما در ایران این است که بیشتر مشکلات از خواص الناس است تا عامه مردم چون با عامه مردم راحتتر میتوانیم کنار بیاییم و تاریخ ایران همواره مصیبت زده تندروهاست!
حدادی در بخش پایانی سخنانش درباره اینکه چگونه عامه مردم میتوانند راحتتر با شرایط کنار بیایند روایتی را از چگونگی پیوستن عزیز آقا از لوطیهای تهران به جنبش مشروطه و داستان کشته شدن دهخدا بیان کرد.
مقصود فراستخواه نیز در بخش پایانی این نشست سخنرانی خود را به موضوع قبض و بسط شهر تهران در قبل و بعد از مشروطه اختصاص داد و گفت: در ادبیات عرفانی گفته میشود که انسانهای توسعه یافته میر احوالند. حال باید گفت شهرهای ما نتوانستهاند در طول زمان میر احوال باشند.
وی با اشاره به ۶ مشکل عمدهای که مردم ایران همواره با آن دست به گریبان بودند افزود: تاریخ طولانی، طبیعت خشک و نیمه خشک، موقعیت ژئوپلتیک، هسته سخت قدرت و وجود حاکمان توتالیتر، مناسبات اقتصادی غیر مولد و طبیعت ثانویه افراد از جمله مشکلاتی بوده که همواره ایرانیان به آن مبتلا بودند.
به گفته این جامعهشناس، در این میان چهار سیاست کلی برای مقابله با این مشکلات به کار گرفته میشد؛ نخست سیاست سیطره بود بدین معنی که یک حکومت مرکزی مقتدر وجود داشته باشد اما این سیاست همواره ناپایدار بوده است. سیاست دوم اصلاحات است که در دورههای متعدد به کار گرفته شد اما نتوانست تغییر چندانی ایجاد کند. سیاست سوم زندگی است بدین معنی که مردم در هر شرایطی کوشیدند زندگی کنند و به قول مهندس بازرگان سازگاری ایرانی داشته باشند. این سیاست گرچه راز بقای ما بوده اما پایدار هم نبوده چراکه حکومتها سعی نکردند این سیاست را درک کرده و بگذارند مردم زندگی کنند از سوی دیگر با این سیاست توسعه پدید نمیآید و تنها به گونهای است که ما فقط بدجوری ماندهایم!
وی یادآور شد: اما سیاست چهارم سیاست تغییر و رهایی است که از طریق کنش صورت میگیرد. این سیاست هم پر هزینه است و گاهی در این سیاست راه حل تبدیل به مشکل میشود! مشروطه در این بین سیاستی از نوع چهارم بوده است!
فراستخواه، با اشاره به چهار موج اصلاحاتی که قبل از مشروطه ایجاد شد گفت: این موجها اصلاحاتی توسط عباس میرزا، امیرکبیر، میرزا حسین خان سپهسالار و امینالدوله ایجاد شدند که نتوانستند تغییرات پایداری ایجاد کنند. دو دهه بعد از مشروطه نیز ما نوسازی توسط پهلوی را داشتیم اما دچار مصایبی هم بودیم از جمله اینکه طی دو دوره قحطی در ایران چنانچه اغراق نباشد جمعیت نصف شد! بنابراین ما در ایران با فترتهای بسیاری مواجه بودیم.
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه مشروطه یک جنبش شهری بود عنوان کرد: اما این سوال مطرح میشود که آیا مشروطه توانسته شهرهای ما را میر احوال کند؟ پاسخ من یک نه دردناک است! مشروطه اگرچه توانست جنبشی را در شهرها به پا کند و همه اقشار جامعه در آن مشارکت کنند اما مشکل قبض و بسط شهری ما حل نشد و همان ۶ مشکلی که بیان شد به جان مشروطه افتاد. بنابراین مشروطه نتوانست شهرهای ما را میر احوال کند و در آن تاب آوری بهوجود بیاورد.
فراستخواه در ادامه فرازهایی را از کتاب «سیاحتنامه ابراهیم بیگ» قرائت کرد و گفت: نویسنده کتاب «تهران مخوف» از فرزندان مشروطه است که در این رمان اجتماعی به خوبی تعارضها و ناپایداریهای در تهران را با وجود همه نوسازیها به تصویر میکشد و میگوید که چگونه انقلاب پدرانشان را قبول ندارد. در این رمان بیان میشود که شهر چگونه درگیر تن فروشی زنان، فساد اداری، کالایی شدن همه چیز و ... است. بنابراین شاید این رمان یکی از نخستین رمانهایی است که تصاویری را بعد از مشروطه ارائه میدهد و در آن روند نابودی عشق به شهر و ... را شرح میدهد و در نهایت راوی داستان به این نتیجه میرسد که بگوید بگذار زندگی کنیم! یعنی به همان سیاست زندگی میرسد!
به گفته وی، همچنین در این رمان تفاوت بین قهوهخانههای شهری و کافه نادری بیان میشود و میگوید که قرار نیست همه جا کافه نادری باشد و شهر همچنان پر از درد و رنج است. پس از نویسنده تهران مخوف نیز جلال ستاری به تهران میپردازد و اسطوره تهران را مینویسد و از اسطورههای ثنویت در تهران میگوید که چگونه مردم در تهران نوستالژی روستا دارند! البته من معتقدم ما در تهران ثنویتهای بسیاری دیگری هم داریم که مردم دچار آن هستند.
کامران صفامنش نیز در بخش پایانی این نشست توضیحاتی را درباره شهر تبریز در دوران مشروطه ارائه کرد.