شناسهٔ خبر: 55749 - سرویس دیگر رسانه ها

محیط زیستِ آشفته و آلوده/ جبار رحمانی

سیطره اقتصاد سیاسی تسکین بخش به جای اقتصاد سیاسی درمانگر و شیوه‌های حل مساله کوتاه‌مدت و ظاهری به جای حل مساله بنیادی و سیطره نظام‌های رانتی به دلیل نفوذی که در مراکز تصمیم‌گیری پیدا کرده‌اند ‌وبرخی از دست‌های آلوده‌ای را که فقط به فکر منافع‌شان هستند، ایجاد کرده‌اند و اینان تا اطلاع ثانوی مانع اصلاح اساسی وضع موجود خواهند شد.

فرهنگ امروز/ جبار رحمانی:

این روزها نام استان خوزستان را در خبرها بسیار می‌شنویم. استانی که در جنوب غربی کشور ما در سواحل خلیج فارس قرار گرفته است. عمده خبرها حول بحران‌های محیط زیستی یعنی کمبود شدید آب و آلودگی شدید هوا و غبارهای گسترده مطرح می‌شوند. این وضعیت آشفته در جامعه‌ رسانه‌ای زیاد شنیده می‌شود: خوزستان آب ندارد. به نظر می‌رسد مساله خوزستان فراتر از این مواردی است که این روزها مطرح می‌شود. شاید بتوان گفت هیچ منطقه‌ای از کشور ما به اندازه خوزستان سرنوشتش شبیه کشور ایران در کلیت آن نیست. می‌توان گفت که خوزستان، استعاره‌ای از ایران است. ایران معاصر کشوری است با منابع مالی بسیار زیاد ناشی از طلای سیاه، ‌یعنی نفت ‌و حکومت‌هایی که استقرار و حکمرانی و در نهایت اقتدارشان مبتنی بر ذخایر نفتی است. از سوی دیگر این حکومت ‌در سرزمینی است که دشت‌های پهناور و پرباری دارد و منابع آبی گسترده‌ای نیز در دسترس است. از سوی دیگر جامعه ایران، همیشه به تاریخ بسیار طولانی، غنای فرهنگی و مذهبی بسیار عمیق و همچنین سرمایه انسانی و نخبگان انبوهش و همچنین به موقعیت استراتژیک کلیدی‌اش در قلب جهان می‌نازیده است. به عبارت دیگر ابعاد اقتصادی، ‌سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر، دقیقا مولفه‌هایی را دارد که همه آنها را می‌توان به طور مینیاتوری در خوزستان دید. هیچ استان دیگری این قابلیت استعاری برای بازنمایی وضعیت ایران معاصر را ندارد. خوزستان به مثابه یک جامعه کوچک، ترکیبی است از اقوام و زبان‌ها و مذاهب بسیار کهن و میراث فرهنگی غنی آنها، منابعی عظیم از نفت و آب و خاک و موقعیت استراتژیک سیاسی ملی و بین‌المللی.

اما نکته جالب‌تر آنکه این دو قلمرو ایران و خوزستان، ‌سرنوشتی مشابه یافته‌اند: هر دو با وجود همه این منابع دچار بحران‌های بسیار حیاتی حتی در مقدمات اولیه زیست ساکنان‌شان شده‌اند: ‌آب و هوا در سطح کلان ایران و سطح خرد خوزستان، آلوده و آشفته شده‌اند. منابع نفتی معلوم نیست در کجا و چگونه صرف می‌شوند و مدیریت ناکارآمد هردوی اینها را به ورطه بحران و فروپاشی کشانده است. هرچند می‌توان همه اینها را در مفهوم کلان حکمرانی ناکارآمد خلاصه کرد. البته در کاربرد مفهوم حکمرانی لزوما نباید حکومت را تنها متغیر دانست، ‌بلکه همه نیروهای اجتماعی، ‌سیاسی و اقتصادی و مذهبی‌ای که قدرت اثرگذاری و تعین بخشی دارند را در مجموعه‌ای به هم پیوسته از نیروهای متداخل باید در نظر گرفت. نکته آنکه هر دو اینها از یک‌سو خاطره‌ای از شکوه و بزرگی و رفاه و آسایش مطلوب دارند، هردوی اینها هم خودشان را مستحق زندگی بسیار بهتری می‌دانند. مردمان خوزستان، ‌همانند مردمان ایران، لزوما از دل محرومیت و فقر برنخاسته‌اند، هردوی آنها می‌دانند بر چه منابع عظیمی از ثروت ایستاده‌اند، هردوی آنها خاطراتی از دوران‌های باشکوه و رونق را دارند و هردوی آنها خودشان را شایسته و لایق بهترین‌ها می‌دانند و همین شکاف وضع موجود و وضعی که حق اولیه و حداقلی خودشان می‌دانند، تحمل مصائب امروزشان را سخت‌تر کرده است و شاید گاهی پیامدهای منفی‌ای هم ایجاد کرده است: نوعی گریز از جایی که در آن هستیم، یعنی تمایل گسترده به مهاجرت از جایی که انگار امیدی به آبادانی آن نیست. آنچه ذیل عنوان فرار مغزها و سرمایه‌ها بسیار شنیده می‌شود، ناشی از همین وضعیت است. شباهت دیگری هم میان این دو هست: می‌توان گفت افول و انحطاط این دو جغرافیا، ‌یعنی ایران و خوزستان در تلفیقی نامیمون از ناکارآمدی‌های مدیران داخلی و دسیسه‌ها و زد و بندهای نظام کلان پیرامونی شکل گرفته است. نوعی تبانی ناخواسته دست‌های آلوده داخلی و بیرونی. به عبارت دیگر نمی‌توان افول ایران را صرفا به نیروهای بیرونی ‌همانطور که نمی‌توان آن را صرفا به تصمیم‌های غلط نیروهای داخلی منسوب کرد. هرچه هست، این دو جغرافیا، غرق در نابسامانی و آشفتگی شده‌اند.

اصولا خوزستان همانند کل ایران، ‌در مساله آب و کشاورزی به نقطه‌ای بحرانی رسیده است ولی هنوز سیاست‌گذاری‌های مبتنی بر اقتصاد انتقال آب‌ و سیاست‌های تسکین‌بخش موقتی مبنا هستند. هنوز مساله سدسازی‌های گسترده که از یکسو نیازهای تبلیغاتی سیاسیون را ارضا می‌کرد و از سوی دیگر جیب مهندسان رانتی قرار نیست برای حل بحران آب خوزستان، ‌اصلاح شود.

به عبارت دیگر مدلی که در مواجهه با بحران‌های زیست‌محیطی خوزستان دیده می‌شود: یعنی استفاده از راه‌های تسکین‌بخش موقتی، البته با هزینه‌ای بسیار گران از جیب بیت‌المال، در سطح کشوری هم هست. تبعیض‌های منفی سرمایه‌های انسانی قومی و مذهبی، ‌امتداد همان سیاستی است که در مواردی اصولا در نظام اجتماعی و فرهنگی ایران، ‌تکثر فرهنگی و مذهبی را نه یک سرمایه، ‌که یک تهدید می‌بیند. خوزستان به نحو عجیبی امتداد ایران است: کارآمدی‌ها و ناکارآمدی‌ها، الگوهای یکسان و مشابه سیاست‌گذاری و مدیریت.

برآیند این وضعیت شکل‌گیری موقعیتی از حیات جمعی در این دو سطح کشوری و استانی است که ناامنی به مساله‌ای بنیادی در زندگی روزمره افراد تبدیل می‌شود: ناامنی اجتماعی، ‌ناامنی فرهنگی و ناامنی اقتصادی- سیاسی ‌و این روزها هم ناامنی محیط زیست و نتیجه طبیعی این وضع، ‌میل بسیار گسترده به مهاجرت و فرار سرمایه‌های انسانی و مادی است، دردی که این روزها وخامت اوضاع ایران و خوزستان را هر لحظه بیشتر می‌کند.

اما در تلاطم این نظام‌های حکمرانی ناکارآمد و سیاست‌گذاری‌هایی که همچنان در حوزه آب و محیط زیست بر همان محوری قبلی هستند، ‌در نهایت این وضع را وخیم‌تر خواهد کرد . سیطره اقتصاد سیاسی تسکین بخش به جای اقتصاد سیاسی درمانگر و شیوه‌های حل مساله کوتاه‌مدت و ظاهری به جای حل مساله بنیادی و سیطره نظام‌های رانتی به دلیل نفوذی که در مراکز تصمیم‌گیری پیدا کرده‌اند ‌وبرخی از دست‌های آلوده‌ای را که فقط به فکر منافع‌شان هستند، ایجاد کرده‌اند و اینان تا اطلاع ثانوی مانع اصلاح اساسی وضع موجود خواهند شد.

در میانه این تصویر مبهم و اندکی تیره یک نقطه امید و یک جریان زندگی‌بخش وجود دارد: نهادهای مدنی. نهادهایی که از دل مشارکت فعالانه نیروهای خلاق اجتماعی و برای اهداف «دیگری‌خواهانه» و بر اساس شیوه‌های معقول جهت دستیابی به توسعه پایدار وارد میدان شده‌اند. هرچند این شعله‌های پراکنده هنوز توان روشنی‌بخشی به آینده تیره پیش روی این دو منطقه را ندارند، اما به نظر می‌رسد در وضعیت موجود و عدم کفایت نظام‌های سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری و روند رو به وخامت، تنها نقطه اتکا همین نیروهای مدنی هستند .

اصولا دولت ها در توجیه عملکردهای‌شان به مردمی ارجاع می‌دهند که بیشتر به یک مفهوم و مجموعه تهی شبیه هستند تا یک واقعیت عینی بیرونی. از سوی دیگر در جهان جدید، ‌اصولا مردم به صرف مردم بودن‌شان قدرت پیگیری خیر جمعی و منافع جمعی‌شان را ندارند زیرا زمانی این خیر جمعی و منافع جمعی (حتی در حد و سطح یک گروه یا یک صنف و ...) قابل حصول و وصول است که به شیوه‌ای نهادی و از طریق مکانیسم‌های اخلاقی-عقلانی جمع‌گرایانه دنبال شود. موقعیت ناامنی که این روزها در جامعه ایران و خوزستان حاکم شده است، موقعیتی است که هرکسی را الزاما به سمت پیگیری منابع شخصی‌اش هدایت می‌کند. وضعیت غیرقابل پیش‌بینی، ‌آینده‌ای مبهم و گاه موقعیت‌های مشوش و معیشت‌های لرزان و ناپایدار، ‌هر عضو جامعه را به سمت پیگیری راه‌های بقای شخصی خودش هدایت خواهند کرد. دولت نیز در عمل نشان داده که نه تنها بر بحران فائق نمی‌تواند بشود، ‌بلکه بر آن خواهند افزود. گروه‌های ذی‌نفع در شرایط موجود نیز عموما سیاست‌های احتمالا درست را به بیراهه‌هایی برای منافع مافیایی خودشان تبدیل خواهند کرد، ‌همان‌گونه که در مثال ارز تک‌نرخی دیده شد که چگونه شبکه‌ای از افراد بخش خصوصی و دولتی به غارت منابع ملی ارز پرداختند.

به همین سبب تنها نقطه امید، نهادهای مدنی هستند که از یک‌سو مبتنی بر خیر و منافع جمعی هستند و از سوی دیگر مبتنی بر شیوه‌های نهادینه و عقلانی از پیگیری امور و این روزها هم عمیقا مبتنی بر شفافیت و صداقت در امور هستند. فقدان نهادهای مدنی یک آسیب جدی در جامعه ایرانی معاصر است: این فقدان از یک‌سو مانع از آن می‌شده که مردم بتوانند در قشرها و گروه‌بندی‌های مختلف منافع جمعی‌شان را صورت‌بندی کنند و از سوی دیگر امکان واسطه‌مندی برای ترجمان خواسته‌های مردم در برابر حکومت و مهار اراده حکومت در مواجهه با مردم وجود نداشته است. در نتیجه عموما حکومت فعال مایشاء بوده و مردم در خسران دایمی. فقدان نهادهای مدنی ریشه‌دار و نهادینه شده نه تنها در ایران بلکه در خوزستان هم مشهود است. هرچند این روزها در یکی، دو دهه اخیر مجموعه وسیعی از این نهادها شکل گرفته‌اند و افتان و خیزان به دنبال آباد کردن راهی هستند که نه تنها مورد غفلت، بلکه گاه مورد تخریب هم قرار گرفته است. در چنین شرایطی همچنان می‌توان گفت که خوزستان همان ایران کوچک است: ‌در داشته‌هایش، ‌در سرمایه‌هایش، ‌در بحران‌هایش و در آینده مبهم پیش رویش. در این میان حتی راه‌حل‌شان نیز مشابه است: راه نجات در بستر نهادهای مدنی است که امکان امید اجتماعی و اصلاح اجتماعی را فراهم می‌کنند. شاید موقعیت وخیم فعلی بتواند عقل بقا را در این دو عرصه خرد و کلان به کار اندازد به گونه‌ای که یک نیروی مخرب یا یک گروه ذی‌نفع نتوانند کلیت این دو جامعه را دستمایه و قربانی خودشان کنند. بر این مبنا می‌توان گفت که آینده ایران و خوزستان شببیه هم هست: یکی در مقیاسی کوچک و دیگری در مقیاسی وسیع. گویی می‌توان به سادگی فهمید چه بر سر هرکدام خواهند آمد. در هر دوی اینها تصمیم‌های خطیری باید گرفته شود، ‌سیاست‌های غلطی باید اصلاح شود، مبارزات گسترده‌ای باید علیه فساد سیستماتیک انجام شود و مهم‌تر از همه در تعامل میان مردم، ‌نهادهای مدنی و دولت، امکانی برای حکمرانی کارآمد و مبتنی بر خیر جمعی فراهم شود وگرنه همانطور که خوزستان آب ندارد، ‌ایران هم آب ندارد و هر دوی اینها در آینده می‌توانند تا مرز تبدیل شدن به یک بیابان بزرگ پیش بروند. با این تفاوت که طبیعت این دو سرزمین سرجایش خواهند ماند، ‌اما مردمانش به ورطه سقوط خواهند رسید. به همین سبب خوزستان یک پایلوت بسیار دقیق و شایسته برای تمرین تصمیم‌گیری‌های درست برای آینده ایران است.

نمی‌توان خوزستان را مستثنی کرد، ‌چون شاهرگ حیاتی اقتصاد سیاسی ایران، ‌یعنی طلای سیاه نفت در آن قرار دارد، ‌برای همین هم سرنوشت خوزستان، ‌سرنوشت ایران است. حال هر دو این دو قلمرو خراب است. آسیب‌های زیست محیطی و اجتماعی رو به افزایش و گسترش هستند و نظام تدبیر مدن، ‌در هر دو دچار ناکارآمدی شده است. آنچه باید برای نجات انجام شود، را می‌توان در خوزستان دید. نظام تصمیم‌گیری کلان کشور اگر نتواند مساله خوزستان را به نحو درست، ‌نه به شیوه تسکین‌بخش موقتی، حل کند؛ ‌قطعا خواهند توانست مساله کشور را هم حل کند. برای همین خوزستان آینه تمام‌نمای امروز و آینده ایران است. می‌توان شاهد سرنوشت و تقدیر این دو قلمرو بود، هرکدام تصویری است از دیگری، یک تصویری محدب و دیگری تصویری مقعر؛ یکی در مقیاسی بزرگ و یکی در مقیاسی کوچک. هرچه هست امروزه زندگی در این دو قلمرو دشوار شده است و باید با تکیه بر امید، تصمیم‌گیری‌های عاقلانه، سیاست‌گذاری‌های مبتنی بر خیر جمعی، مکانیسم‌های شفاف مالی و اقتصادی برای جلوگیری از رانت و تکیه بر منابع انسانی موجود و تغییر نسلی در مدیران ناکارآمد و... راهی به سوی نجات یافت. شاید نتوان در اینجا راه‌حلی مشخص و صریح را تعیین کرد، ‌اما می‌توان گفت که آینده این دو قلمرو را می‌توان در هرکدام‌شان جست‌وجو کرد: خوزستان حال و آینده ایران است. خوزستان پایلوت تجربه و اصلاح خرد حکمرانی کارآمد در ایران است.

استادیار انسان‌شناسی فرهنگی

پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی

منبع: روزنامه اعتماد