به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ بسیاری تحلیل هایی که در چندسال گذشته در رابطه با اقتصاد سیاسی دولت روحانی مطرح شده اند عمدتا بر کاربست رویکردهای لیبرالی و نئولیبرالی در توضیح سیاست ها و فعالیت های اقتصادی دولت روحانی تاکید کرده اند. اوج این کاربست را می توانیم در سخنرانی ها و مقاله ها و یادداشت های یوسف اباذری که چندیست مشغول بحث و گفتگو با برخی از اساتید اقتصاد دخیل در سیاست های اقتصادی دولت روحانی است مشاهده کنیم.
اباذری در مقاله «استقرار آموزشی مکتب نیاوران؛ تاریخچه ایجاد نهادهای دولتیِ آموزش مدیریت و اقتصاد بازار آزاد» قسمت عمده کارگزاران و برنامه نویسان توسعه ای دولت روحانی را برخواسته از حلقه یا مکتب نیاوران دانسته و به نقد آن ها پرداخته است.
اباذری معتقد است «اقتصاددانان معتقد به آزادسازی اقتصادی که امروزه با نام مکتب نیاوران شناخته می شوند، در سه دهه گذشته علاوه بر مشارکت در تنظیم برنامه های تاثیرگذار توسعه و مدیریت اقتصاد کلان کشور در بازه های زمانی متفاوت، با تاسیس نهادهای آموزشی دانشگاهی به طور مستقیم و غیرمستقیم در جهت تربیت نیروهای اجرایی و فکری معتقد به اصول اقتصاد بازار آزاد در زمینه مدیریت و اقتصاد، گامهای مهم و موثری برداشته اند».
اباذری پایه گذاری دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف از اوایل دهه ۸۰ را از اقدامات موثر این مکتب برای تداوم حیات و تکثیر و تاثیرگذاری بیشتر بر فضای برنامه ریزی توسعه در دولت و نیز رشته های اقتصاد و مدیریت در دانشگاه دانسته است. وی غنی نژاد، نیلی، طبیبیان، روغنی زنجانی و مشایخی را از جمله پایه گذاران و موثران این حلقه در دولت و دانشگاه در ایران می داند
اباذری پایه گذاری دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف از اوایل دهه ۸۰ را از اقدامات موثر این مکتب برای تداوم حیات و تکثیر و تاثیرگذاری بیشتر بر فضای برنامه ریزی توسعه در دولت و نیز رشته های اقتصاد و مدیریت در دانشگاه دانسته است. وی غنی نژاد، نیلی، طبیبیان، روغنی زنجانی و مشایخی را از جمله پایه گذاران و موثران این حلقه در دولت و دانشگاه در ایران می داند.
اباذری معظله اساسی رویکرد مکتب نیاوران در اقتصاد را ریاضی گرایی و خوارشماری علوم انسانی می داند که اقتصاد را چون علمی که از زمینه خود، از حقوق و تاریخ تا فرهنگ و جغرافیا مستقل است جا می اندازد و با تشبه به علوم طبیعی مدرن، اصول موضوعه یا هسته سخت هنجاری آن را که در خدمت «سرمایه سالاری» است پنهان می سازد. این مکتب که پایگاه اصلی آن در دانشگاه های مهندسی و صنعتی ( صنعتی اصفهان و شریف) بوده است با انگاره های فنی موجود در آن دانشجویان را تنها به مقام پیاده کننده ایده های ازقبل آماده سرمایه سالارانه و بازاری فرو می کاهد.
اگرچه اباذری در پایان مقاله این سوال را مطرح می کند که «سودای تبدیل موسسه نیاوران به اتاق فکر دولت تحقق یافته است، اما آیا موسسه آنطور که هدف ابتدایی طرح توجیهی تاسیس آن بود «تبدیل به مرکز فکری طراحی توسعه کشور» نیز شده است؟ »، اما در سخنرانی های مختلف و یادداشت های خود به کرات از تاثیر این مکتب بر برنامه های اقتصادی و توسعه ای در کشور گفته و نوشته است. با این همه این سوال را می توان مطرح کرد که آیا واقعا مطابق آنچه امثال اباذری گمان می کنند وضعیت موجود در کشور نتیجه پیگیری ایده های بازار آزادی و نئولیبرالی مکتب نیاوران است؟
به نظر من این ایده اباذری و دیگر تحلیل گران شبیه او بیش از حد نظریه زده و به دور از شرایط عینی تاریخی اقتصاد نفتی رانتی ایران است. از نظر اباذری این دانش نئولیبرالی است که در چند دهه گذشته سیاست های توسعه ای ایران را پیش می برد و البته نشانه هایی برای این موضوع نیز می یابد. با این حال مشکل علوم انسانی و به طور خاص جامعه شناسی در ایران این است که با جمع کردن شواهد پراکنده ی چندی، کاربست نظریه های ترجمه ای برای توضیح شرایط ایران را تایید می کند.
به عنوان مثال علیرغم دیدگاه هایی که در پایان نامه های دانشجویی و مقالات متعدد، پزشکی شدن (medicalization) را به عنوان چارچوب مفهومی جامعه شناسی سلامت و مطالعات فرهنگی بدن در ایران می پذیرند، بررسی های میدانی و مواجهه با واقعیت نظام سلامت در ایران نشان می دهد که این چارچوب مفهومی کفایت لازم برای تبیین نظام سلامت در ایران را ندارد و بسیاری از نشانه های جاری در این نظام از تبیین بواسطه این چارچوب مفهومی بیرون می مانند و اگر بخواهیم جامع تر به نظام سلامت در ایران نگاه کنیم این «پزشک سالاری» و «شبه طبقه پزشکان» بختک انداخته بر نظام سلامت ماست که به روندهای سیاستی و اجتماعی موجود جهت می دهد و حتی «پزشکی شدن» در ایران را معنای خاصی بخشیده است.
آیا اساسا «سیاست های بازار آزاد» با لوازم و اقتضائات متعارف آن در ایران به کار گرفته شده است یا صرفا تفسیری از این سیاست ها که متناسب با منافع عده ای خاص بوده است در نهاد دانشگاه و سیاست و برنامه ریزی در ایران به کار گرفته شده است؟
نقد من به دیدگاه امثال اباذری این است که نگاه ایده آلیستی به مکتب نیاوران دارد و تصور می کند که این ایده این مکتب بوده که سیاست های بازار آزاد در ایران را پیگیری کرده است. در قدم اول استدلالم می خواهم این سوال را مطرح کنم که آیا اساسا «سیاست های بازار آزاد» با لوازم و اقتضائات متعارف آن در ایران به کار گرفته شده است یا صرفا تفسیری از این سیاست ها که متناسب با منافع عده ای خاص بوده است در نهاد دانشگاه و سیاست و برنامه ریزی در ایران به کار گرفته شده است؟
وقتی از سرمایه داری ملی و تجارت آزاد خارجی صحبت می کنیم قطعا باید به لوازم آن یعنی رقابت گردن نهیم. رقابت جز در یک ساختار اقتصادی شفاف امکان ناپذیر است. از میان برنامه های توسعه ای که وابستگان مکتب نیاوران تنظیم کرده اند کدام یک کوچکترین توجهی به ایده شفافیت کرده اند؟ در عوض خصوصی سازی در اقتصاد و بازاری شدن و کالایی شدن فرهنگ و آموزش در آن ها به جد دنبال شده است.
اگر بپذیریم که لیبرالیسم کلاسیک با ابتنای بر سه آموزه «تولیدکالایی، رقابت و تجارت آزاد» قوام و دوام گرفته است اما دیده می شود که نیاورانی ها صرفا مولفه «تجارت آزاد» را در نظر و عمل (دانشگاه و دولت) پیگیری و مورد تاکید قرار داده اند و دیگر از مولفه ها و شرایط ضروری امکانی لیبرالیسم اقتصادی سرمایه سالارانه از جمله فرهنگ کار و تولید کالایی، نظم، مشارکت و شفافیت مورد نیاز برای رقابت آزاد و... را از دستور کار پیگیری خود خارج کرده اند.
اگر بپذیریم که لیبرالیسم کلاسیک با ابتنای بر سه آموزه «تولیدکالایی، رقابت و تجارت آزاد» قوام و دوام گرفته است اما دیده می شود که نیاورانی ها صرفا مولفه «تجارت آزاد» را مورد تاکید قرار داده اند و دیگر از مولفه ها و شرایط ضروری امکانی لیبرالیسم اقتصادی سرمایه سالارانه از جمله فرهنگ کار و تولید کالایی، نظم، مشارکت و شفافیت مورد نیاز برای رقابت آزاد و... را از دستور کار پیگیری خود خارج کرده اند
سال ۱۳۹۲ و تنها یکی دو ماه پس از انتخاب حسن روحانی با پیگیری همین اصحاب مکتب نیاوران نامه ای از سوی اقتصاددانان لیبرال ایرانی خطاب به همتایان آمریکایی شان نوشته شد و در آن تباین اصول تجارت آزاد با رویکردهای آمریکا در برگزیدن زبان تحریم و فشار اقتصادی به آنان یادآوری شدند و «مذاکره» را بهترین مسیر پیگیری ایده های لیبرال دانستند. همان اقتصاددانان البته در داخل طرفدار سیاست رکود تولیدی برای کنترل تورم و افزایش نقدینگی شدند. این سیاست ها باعث ورشکست شدن یک به یک کارگاه های تولیدی و افزایش سرسام آور نقدینگی شد که بحران در بازار سکه و ارز در نیمه اول سال ۹۷ تنها بخشی از تبعات این غول سیال بود.
فهم علت این «جذب» و «دفع» گزینشی اصول اقتصاد لیبرال نیاز به نگاهی تبار شناسانه (فهم رابطه قدرت با دانش) دارد. با بررسی بیشتر متوجه می شویم که این گزینش ها نسبتی با منافع طبقه دلال و سوداگری که گلوگاه های تولید و بازرگانی در ایران تجارت و بازرگانی ایران را آرام آرام در دهه های گذشته به اشغال در آورده اند دارد. همان طور که بالاتر اشاره کردم طرفداران اقتصاد بازار از سوی دیگر طرفدار رکود تولیدی و افزایش نقدینگی بودند که هر دوی این سیاست ها به نوعی در خدمت منافع طبقه وارداتچی است.
از سوی دیگر منافع این طبقه رانتی منتفع از دلارهای صادرات نفتی ایجاب می کند که «شفافیت اقتصادی و مدیریتی» در ایران تا همین امروز به محاق برود و از همین روست که این اقتصاددانان علاقه ای به طرح بحث شفافیت در دانشگاه یا در سیاست های توسعه ای نداشته و ندارند. در واقع می توان نتیجه گرفت که برخلاف برداشت امثال اباذری این تفسیر گزینشی از مولفه های اقتصاد آزاد، تحت تاثیر حمایت و در پیوند با اقتصاد سیاسی طبقه رانتی وارداتچی جاگرفته در حاکمیت کم کم شکل گرفته و تکثیر شده است.
یکی از بهترین چارچوب های نظری برای فهم تبیین تبارشناسانه بالا را به نظرم شاپور رواسانی در کتاب «دولت و حکومت در ایران در دوره تسلط استعمار سرمایه داری» فراهم کرده است. رواسانی با نقد نظریه های شیوه تولید سرمایه داری و سرمایه داری کمپرادور، از شیوه تولید مستعمراتی برای تبیین اقتصاد سیاسی حکومت ها و دربارها از صفویه تا انقلاب اسلامی بهره می برد که به نظر می رسد این تبیین را می توان درباره اقتصاد سیاسی دهه های بعد از جنگ در ایران که منجر به شکل گیری یک طبقه رانتی در حاکمیت جمهوری اسلامی شد و در دولت روحانی به یگانگی با دولت نیز دست پیدا کرد، به کار برد.
رواسانی نشان می دهد که در دوره های مختلف تاریخ ایران این طبقه وارداتچی که در ابتدا از خود سرمایه ای ندارد، بواسطه بروکراسی مریض و روابط رانتی کم کم منافذ اقتصادی و تجاری حاکمیت را اشغال می کنند و در واقع از طریق اشغال سیاست به منافع اقتصادی مشترکی رسیده و نسبت به آن خودآگاه شده و یک طبقه تشکیل می دهند
رواسانی طبقه اجتماعی تاثیر گذار در این شیوه تولید را «طبقه حاکم پیوسته به استعمار بین الملل» نام می نهد که منافع آن در تضعیف سرمایه داری صنعتی و تولید داخلی و تقویت «واردات کالا» است. در شیوه تولید سرمایه داری مالکیت بنای حاکمیت است اما در شیوه تولید مستعمراتی حاکمیت سیاسی خاستگاه و بنای مالکیت می باشد. رواسانی نشان می دهد که در دوره های مختلف تاریخ ایران این طبقه وارداتچی که در ابتدا از خود سرمایه ای ندارد، بواسطه بروکراسی مریض و روابط رانتی کم کم منافذ اقتصادی و تجاری حاکمیت را اشغال می کنند و در واقع از طریق اشغال سیاست به منافع اقتصادی مشترکی رسیده و نسبت به آن خودآگاه شده و یک طبقه تشکیل می دهند.
ویژگی ممتاز این طبقه وارداتچی این است که دارای روابط اقتصادی و فرهنگی و سیاسی با واسطه و بی واسطه با استعمار هستند و نه فقط مروج کالا و شریک سرمایه خارجی، بلکه حافظ منافع نظامی و سیاسی و فرهنگی استعمار سرمایه داری در کشور و منطقه نیز هستند. در برخی برهه ها «دولت وابسته به استعمار» که سازمان اجرایی طبقه حاکم پیوسته به استعمار است بر سر کار امده و با یکی شدن حاکمیت و دولت، خواست ها و نظریات مشترک این دو به صورت تصویب نامه ها و قوانین عرضه شده و اجرا می گردند. این طبقه از طریق دانشگاه و فرهنگ به دنبال بازتولید طبقاتی خود است و دانش مورد نیاز خود را تولید می کند.
تاکید بر مذاکره خارجی برای تسهیل فروش نفت و واردات کالا به جای تمرکز بر رفع موانع تولید داخلی، مخالفت با استقلال و خودکفایی اقتصادی، تلاش برای شفافیت نظام اقتصادی در مقابل نظام اقتصادی و پولی جهانی و در مقابل مخالفت با شفافیت در عرصه اقتصادی و مدیریت داخلی، تلاش برای بازکردن درب های اقتصاد ایران در مقابل بازارهای جهانی، خصوصی سازی از طریق ورشکسته کردن کارگاه ها و بنگاه های دولتی و... تنها نشانه هایی از تایید کاربست نظریه شیوه تولید مستعمراتی برای توضیح اقتصاد سیاسی است که دولت روحانی نمونه اعلای آن در میان دیگر دولت های بعد از جنگ است.