به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ ابن سینا، فیلسوف بزرگ جهان اسلام و شارح بزرگ معلم اول، ارسطوست. در خصوص نظام فکری و فلسفی او و نگاهش به مقوله دین، با «حسن سیدعرب» پژوهشگر فلسفه اسلامی به گفتگو پرداخته ایم که در ادامه می آید:
حسن سیدعرب درباره نظام فلسفه ابن سینا گفت: نظام حکمت و فلسفه ابن سینا از سه عنصر تدوین یافته است: ۱. نظام فلسفی ارسطو ۲. اندیشههای فلسفی و اشراقی نوافلاطونیان ۳. نظام جهانشناسی دینی و عقلی اسلام.
وی گفت: ابن سینا، ارسطو را از بزرگترین حکیمان میداند و با این که متاثر از ارسطوست، اما اندیشههای او خالی از ابداع فلسفی نیست و از این رو توانست نکات مبهم فلسفه مشائی ارسطو را معلوم و حل کند. معهذا نظام فلسفه در اسلام تا کنون متاثر از اندیشههای اوست. وی با انتخاب عنوان حکمت مشرقیه، ساختار اندیشههای خود را از میراث فلسفی یونان متمایز کرد.
سیدعرب اظهار داشت: به نظر ابن سینا فلسفه، علم کلی و همان حکمت اولی است. او نیز همانند ارسطو، موضوع مابعدالطبیعه را موجود از آن حیث که موجود است دانسته و فلسفه رادر تقسیمی کلی به نظری و عملی تقسیم میکند. به نظر او انسان با عمل به این دو جنبه نفس خود را کمال بخشیده و به خیر کثیر نایل می شود. همچنین حکمت نزد وی، افضل علم بوده و تصور امور و تصدیق حقایق نظری است. او حکمت رامعرفت به حق می داندو می گویدحکیم کسی است که به واجب الوجود معرفت دارد. در حکمت موجودات به حسب ماهیت آنها شناخته می شوند. دراندیشه ابن سینا، منطق وسیله ای است که مانع گمراهی فکرمی شود و موضوع آن معقولات ثانیه ای است که به معقولات اولی مستند است.
این پژوهشگر فلسفه با بیان اینکه درهستی شناسی ابن سینا وجود بدیهیترین مفهوم است، گفت: لفظ موجود افاده یک معنا در تمام اقسام موجودات می کند. موجود و شیء و ضروری، معانی هستند که در نفس مرتسم می شوند. ابن سینا موجودات را به واجب و ممکن تقسیم می کند و می گوید واجب الوجود، موجودی است که هر گاه ناموجود فرض شود، تناقضی پدید می آید و ممکن الوجود آن است که اگر ناموجود فرض شود تناقضی پدید نمی آید. پس واجب الوجود هستی بایسته است و ممکن الوجود بایستگی ندارد. او این تقسیم را طریق سلوک فکری به باری میداند و می گوید وجود و عدم در شیء ممکن، از غیر ذات آن ناشی می گرددو وجود آن تا از ناحیه سبب، ناشی نگردد، موجود نمی شود. ابن سینا میان ماهیت و وجود اشیاء تمایز قایل است و می گوید که وجود، عارض بر ماهیت می شود. همه موجودات بطور یکسان از مفهوم هستی برخوردار نیستند. او ماهیت را چیزی غیر از هستی می داند زیرا انسان بودن غیر از موجود بودن است. به نظر او نیز هرچه ماهیت دارد معلول است. معقول از شوایب مادی و لواحق آن بیگانه است برخی مردم گمان می کنند که موجود همان محسوس است شر بالذات، عدم وشر بالعرض، معدوم است.
وی افزود: خداشناسی ابن سینا بر اساس هستی شناسی وی استوار میگردد. عمده بحث او در الهیات درباره موجودات مفارق از ماده است. واجب مجموع صفات سلبی و اضافی دارد، واجب حد ندارد و زیرا جنس و فصل ندارد. عقل قادر به درک آن نیست و نامی ندارد. از این رو، ما خدا را با حد و رسم منطقی نمی شناسیم، بلکه تنها می دانیم که وجود او واجب است و جز به عرفان قابل اشاره نیست. حقیقت حق وجود اوست و ماهیت ندارد، زیرا بسیط محض است. جزء و یا تغییر ندارد چون جزء معنوی حد است و جزء قوامی ماده و صورت است. همچنین بر اساس این قاعده چون خداوند فاعل و غایت است لذا اول و آخر است زیرا موجوداتی که دارای اول و آخر هستند اختلاف مقداری یا عددی و یا معنوی دارند. حد و محدود دارای اجزاء هستند. حی فساد پذیر نیست. بنابراین ذات خدا، واجبیت بوده و او علت هستی است. واجب الوجود بالذات از همه جهات واجب و پایدار به خود بوده و همه موجودات وجود خود را از او می گیرند. و نیز واجب از حیث ذات علت ندارند ولی ممکن الوجود دارای علت است. اگر وجود واجب الوجود از غیر او باشد، معلول و ممکن بوده و نیازمند به غیر است. سبب چیزی است که وجود شیء وابسته به آن است ممکن نیست که چیزی به حسب ذات خود، واجب الوجود باشد اما همان شیء به غیر خود وابسته باشد. واجب به حسب ذات متعین و واحد است واجب به ضرورت باید واحد باشد لذا به ذات خود واحد است و وحدانیت او همانند نوع تحت جنس و یا واحد به عدد همانند اشخاص تحت نوع نیست وجود دو واجب الوجود در عالم محال است و ممکن نیست که واجب دوتا باشد. اگر آدمی وحدانیت خدا را نشناسد او را چنان که باید نمی شناسد. خداوند همان مسبب الاسباب و مبدا المبادی است سلسله علل و معلول ضرورتا متناهی است و هر سلسله به واجب منتهی می شود. هرچه به ذات خود مجرد از ماده و عوارض است پس او به ذات خود معقول است واجب به حسب ذات عقل و عاقل و معقول است. عقل و عاقل و معقول یک واجب الوجود و عقل محض (عقل بسیط) است. یعنی نه معقولات از او بیرونند و نه معقولات موجب تکثر او می شوند واجب الوجود از آن حیث که موجود است معقول است و از آن حیث که معقول است، موجود است. واجب الوجود خوداندیش و خودآگاه است. اراده او مغایرت ذاتی با علم وی نیست و این دو مسبوق به زمان نیستند. انسان از حیث حقیقت معقول صرف است. حکیم مطلق خداست زیرا کاملترین عارف به ذات خود است. او توسط ذات خود عالم را تعقل می کندو در حقیقت سبب عالم، علم باری است. قدرت و علم او همانند قدرت و حکمت او مطلق است قادر است زیرا مبداء عالم است. واجب الوجود خیر و کمال و جمال و بهاء محض و مبداء هر اعتدال است، در حالی که ممکن خیر محض نیست زیرا وجوب ذاتی ندارد. خیر و کمال وجود همان واجب الوجود است و شر عدم کمال است در کمال و بهاء و جمال محض است، خدا خیر محض است زیرا وجود صرف است و وجود هر موجود را او اعطاء کرده است بدون آن که از این اعطاء غرضی داشته باشد. بنابر این فعل او جود محض است بدون آن که درخواست عوض کند. چون واجب الوجود یکی و عقل محض است پس نخستین صادر از او به گونه فیض نیز باید یک عقل باشد و دیگر موجودات از اوصادر می شوند. فیض هستی از جانب خداوند صادر می شود. و عنایت او به معنای صدور خیر از ذات باری است. معلول اول از واجب الوجود، واحد بوده و عقل است (باری عاشق ذات خود است و موجودات با این صقت از او صادر می شوند یعنی همه آنها معشوق حق هستند، هر چه از ذات او صادر می شود مناسبت با ذات او دارد، او بزرگترین عاشق و معشوق ذات خود است. بزرگترین لذت ، لذت او از ذات خود است.
سید عرب درباره نگاه ابن سینا به دین گفت: بخشی از آراء فلسفی ابن سینا به دین شناسی فلسفی او اختصاص دارد. به نظر او حکمت الهی ارسال نبی ضروری بوده و لذا وجود نبی واجب است و ضروری است که از میان آدمیان باشد و خصوصیتی داشته باشد که دیگران ندارند و مردم نیز به این خصوصیت او آگاهی دارند و نبی باید دارای معجزه باشد و به اذن خداوند سننی را در میان مردم رایج کند. نفس پیامبران، قدسی است و بر هیولی عالم تاثیر کرده و از این رو معجزه و خوارق عادات و کرامات آنها ممکن می گردد. نیز همانجا در حکمت عبادات سخن گفته است. سبب اجابت دعا موافقت اسباب با حکمت الهی است در انسان نبی قوه نبوت که عبارت از درک و صیانت نفس است، وجود دارد. قوای نبی تابع عقل اوست. او قوه ای قوی به نام حدس دارد که آن را تحت تعلیم هیچ انسانی نیاموخته است. نبی به واسطه این قوه به سرعت و آسانی از معقولات اولی به معقولات ثانی می رود و این عمل وی مسبوق به شدت اتصال وی به عقل فعال است. قوه عقل نبی همانند کبریتی است که که عقل فعال به یکباره در آن آتش می زند لذایذ آخرت قوی تر از هر لذت دنیوی است، اهل سعادت حقیقی از مجاورت با یکدیگر لذت می برند این مجاورت شبیه اتصال معقولی به معقول دیگر است.