فرهنگ امروز/ کسری بردبارمقدم: در کتاب آقای حسن نراقی که به تازگی به چاپ سیام هم رسیده، صحیحترین حرف، در پایان بسیاری از پاراگرافها بیان شده است: «بگذریم». یک بررسی کوتاه در کتاب، بحق بودن این گزاره در سراسر کتاب را مشخص میکند؛ اینکه نویسنده از همه مسائل به سادگی «گذشته» است.
بررسیهای حقیقی- یا آنچه جامعهشناسان معمولا ترجیح میدهند، تجربی بنامند - به اینکه چگونه پدیدهها رخ میدهند، مربوط میشود. با این وجود جامعهشناسی تنها شامل گردآوری واقعیات، هر چند هم که مهم و جالب باشند، نیست. ما همچنین میخواهیم بدانیم، چرا پدیدهها رخ میدهند و برای این کار باید یاد بگیریم که سوالات نظری مطرح کنیم تا بتوانیم در درک علل هر آنچه موضوع اصلی یک مطالعه است، واقعیت را به درستی تبیین کنیم. یاد گرفتن اینکه جامعهشناسانه بیندیشیم و تخیل خود را پرورش دهیم. تخیل جامعهشناسانهای که خصوصا مستلزم توانایی دور ساختن اندیشهمان از جریانهای عادی زندگی روزانه برای از نو نگریستن به آنها باشد.
کتاب «جامعهشناسی خودمانی» از هر گونه پرداخت و آسیبشناسی جدی شامل تاثیر «دیگری بزرگ» در ایجاد فکرهایی چارچوببندیشده و مطیع دست برداشته است و به عواملی که باعث ناتوانی و شکست اخلاقی، سیاسی و اقتصادی بسیاری از مردم در زندگی شده و از آنها مردمی غیرآگاه و سرکوب شده ساخته، اشارهای نکرده است.
کتاب شامل ١٧ بخش (جز مقدمه و یادداشتی برای چاپ) است و هر بخش با اسامیهایی چون: «با تاریخ بیگانهایم، بیبرنامگی ما، حسادت و حسادتورزی ما و...» عنوانگذاری شده است. نویسنده در مقدمه کتاب صریحا اعلام میکند که مردم این مسائل را میدانند اما من اینها را بدین جهت بیان میکنم چون بین دانستن با بیان کردن، فاصله عمیقی وجود دارد. اما در ادامه، چندین بار بر ناآگاهی مردم تاکید میکند و در صفحه ٢٢ برای توضیح دلایلش از این شکل پرداخت مثالی میزند: «هیچ بیماری در هیچ جای دنیا بدون شناخت و باور بیماری، مداوا نگردیده است.» اما شگفتا که توضیح نمیدهد، وضعیت کسی که چیزی را میداند اما گاهی میترسد که حتی آن را با خود بیان کند با وضعیت یک بیمار که چیزی از بیماریاش نمیداند، دقیقا چگونه مشابه است؟
به قول خودشان بگذریم! در صفحه ١٠٠ بیان کردهاند: «به دنبال یافتن علل پیدایش این وضع نیستم بلکه بیشتر دنبال تصویر کردن این روحیه هستم.» یعنی کتابی که در دست دارید، جامعهشناسانه نیست. پس چرا نویسنده اسم کتاب را «جامعهشناسی خودمانی» گذاشته است؟ در صفحه ٤٤ آماری مبنی بر رویآوری بیش از پیش جوانان نسبت به اعتیاد بیان میکند، اما از دلیل این رویآوری سخنی به میان نمیآورد.
آیا هر کارمند شرکت آماری میتواند با ارایه آمار به عنوان یک جامعهشناس مطرح شود؟ از این هم بگذریم! در صفحه ١١ کتاب با افتخار نوشته که نگارنده از «ایسم»های متداول فرار و به سادهنویسی روی آورده است. یکی از نتایج سادهنویسی تهی شده از تحلیل سیاسی، ناتوانی از فهم لزوم جدا کردن «دولت» از «ملت» است. وی در صفحه ٤٧ نوشته است: «من قبلا گفتم اصلا قصد ندارم دولت و ملت را از همدیگر جدا کنم.» یعنی به کلی از مساله روابط قدرت که متفکری چون فوکو، برای توضیح آن سالها تلاش کرده، چشم پوشیده و باز هم از مساله مهم تاثیر «دیگری بزرگ (در اینجا همان نقش دولت)» در رفتار و تفکر ملت گذشته است.
فراموش نکنیم که نقد و نفی هر چه انتزاعیتر و به دور از مباحث نظری باشد، خشنتر است. انتزاعی شدن این دو در دوران فقدان تحلیلهای عمیق و اشاره نداشتن به مسائل آسیبشناسی، بیش از آنکه حقیقت را در متن عیان کند، از دست و پا زدن نویسنده در باتلاق میانمایگی رونمایی میکند. امری که بر وجود خود شهادت میدهد و با گذاشتن علامتهای تعجب در پسِ بسیاری از جملات هم نمیتوان جبرانش کرد. در صفحه ٨٩، نویسنده بیان کرده است: «دولت هم هر کاری میکند، مطمئن باشید از استعداد و پذیرش مردم نمیتواند خارج باشد.» با نگاهی به وضعیت فعلی ایران، از حیث وضعیت اقتصادی (جدا از مسائل آزادی و حقوق بشری) و نارضایتی شدید و ناتوانی بسیاری از خانوارها در تهیه بدیهیترین نیازهای غذایی میتوان به این گزاره و ادعا تنها لبخند زد.
متاسفانه این کتاب به دلیل عدم توجه به تحلیلهای نظری و سیاستزدایی کردن متن، به تحلیلهایی سطحی و غیراصولی از مسائل جامعهشناسانه رسیده است. افتخار به تحلیلهای نه چپ و نه راست (نه سیخ بسوزد و نه کباب) و دوری از «ایسم»های متداول، متن را در حد یک غرولند بیحساب و کتاب از وقایع و کنشهای فردی و جمعی تقلیل داده و آن را شدیدا به یک متن محافظهکار تبدیل کرده است.
شکی نیست که ما به نظریهها نیاز داریم تا ما را در درک واقعیات یاری کنند. حقایق خود سخن نمیگویند. کار فردی که اساسا روی مسائل تجربی کار میکند، ممکن نیست که روشنگر باشد. این مطلب حتی در مورد تحقیقاتی که با هدفهای دقیقا علمی اجرا میشوند، درست است. اهل عمل معمولا نسبت به نظریهپردازان بدگمان هستند و ممکن است دوست داشته باشند خود را عملیتر از آن بدانند که نیازی به توجه به اندیشههای انتزاعیتر داشته باشند، اما همه تصمیمات عملی بر مبنای برخی فرضهای نظری و «ایسم»های گوناگون استوارند، حتی اگر این فرضها بیان نشده باقی بمانند. نتیجه چپ بازی در آوردن (صفحه ٧١) از نظر نویسنده مخرب بوده است. حالا باید پرسید نتیجه محافظهکاری چه بوده است؟ به چاپ سیام رسیدن؟
منبع: روزنامه اعتماد