به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ با آغاز ماه محرم، «علم» نقش مهمی در هیأتهای عزاداری ایفا میکند و حضور این وسیله در بسیاری از هیأتهای عزاداری ضروری به نظر میآید. گاهی این ضرورت به افراط و تفریط نیز کشیده میشود و هر چه تعداد علمهای نصب شده مقابل یک هیأت بیشتر باشد، نشان دهنده ثروتمندتر بودن آن مراسم عزاداری است. البته هنوز هم معدود هیأتهای عزاداری پیدا میشوند که بدون علم مراسم عزاداری را به جا میآورند.
علمها در ابعاد متفاوت ساخته میشوند. حتی برخی نذر میکنند برای یک هیأت علم سفارش دهند یا بتوانند تا مسیری حمل کننده آن باشند. در باور عامهی مردم عبور از زیر علم متبرک است اما کمتر کسی درباره تاریخچه آن اطلاع دارد و اگر درباره چگونگی ظهور و رواج علم از آنها سوال شود، پاسخ میدهند این رسم از قدیم بوده است.
جعفر شهری در کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، زندگی، کسب و کار» درباره ظهور علم یا علامت نوشته است: باید ظهور علامت را از زمان دیلمیان و موسس تعزیه داری را شهدای کربلا دانست. عدهای پای نشانهای به راه افتاده و عزاداری میکردند که این نشانه نمیتوانست چیزی به جز بیدقی(پرچم) باشد و پس از مدتی پیکانی از آهن روی سر چوب بیدق که به نشانه عزاداری رنگ آن کاملا سیاه بود، نصب میکردند.
از آنجا که بشر قابل ترقی است و هر چیز رشد و کمالی دارد با رونق گرفتن عزاداری، لازم شد سروصورت بهتری به این بیدقها بدهند. به همین دلیل پیکانِ سربیدقها کم کم قد کشید و به صورت سرنیزه درآمد و رنگهایشان متغیر شد. رنگ سیاه که نشانهی عزا بود، رنگ سرخ را که شهادت و غرق به خون شدن شهدا را میرساند. رنگ سبز که مورد علاقه پیغمبر(ص) بود و نوادهاش هم آن را دوست داشت، مورد استفاده قرار گرفت.
روایتهایی هم برای استفاده از رنگها ساخته شد که امام حسن(ع) لباس سبز میپوشیده، امام حسین(ع) رنگ سرخ به تن میکرده است. رنگ سفید نیز به عنوان اینکه هیچکدام از امامان اندیشه جنگ با معاویه و یزید نداشتند و پرچمشان باید رنگ سفید باشد، مطرح بود.
پس از آن لازم شد، پیکانها را روی کلاهخودها بزنند و لازم دیدند که دو پر بلند را در دو طرف کلاه خود وصل کنند. سپس برای آنکه سر و شکل بهتری پیدا کند آن را به وسیله شالهایی پوشانده و زیورهایی به آن بسته شد و نام آن را «طوق» گذاشتند.
درباره مساله حمل علم نیز اگر حامل میخواست آن را مستقیم حرکت دهد، نمیتوانست جلوی خودش را ببیند و اگر میخواست جلوی خود را ببیند باید آن را به سمتی بخواباند که صورت زشتی پیدا میکرد به همین دلیل بهتر دیده شد که شالهایش را به شانههای علامت آویزان کنند، به همین دلیل احساس شد بهتر است آن را از ورق پولاد قابل انعطاف تهیه کرده و شکل بدهند. از این به بعد طوق که سابقه بیشتری داشت به جای خود ماند و اسم علامت و ساخت آن با سه تیغه که یکی در وسط و بلندتر و دو تیغه دیگر کوتاهتر در اطرافش بود به تصویب رسید.
بعد از طوق و پیکان، پنجهای در شباهت به دست بریده ابوالفضل العباس نیز به روی علم اضافه شد. همچنین زمانی دو فانوس مانند از مکعبی به نشانهی شام غریبان از آهن ساخته و دو کبوتر فلزی به نشانه اینکه از کربلا خبر کشته شدن اولاد پیغمبر را به مدینه میبرد، اضافه شد، همچنین چند پر بلند به نشانه دلاوری سپاهیان اسلام زینت بخش علم شد و کمکم از تیغهها یک زنگوله به شباهت زنگ کاروان حسین(ع) آویزان شد.
علامتهای سر تیغه همچنان در عزاها به کار میرفت تا در زمان پهلوی اول برای جلب نظر مذهبیون که عمده مردم مملکت را تشکیل میدادند، به قورخانه دستور داده شد یک علامت نوظهور اعلا درست کنند. بعد از روی هم ریختن فکرهایی در اسلحه سازی، علامتی ساخته شد و این امر موجب شد مردم به رضا خان توجه نشان دهند.
به این ترتیب علامت پنج تیغهای ساخته شد که هم تیغههایش بلندتر از تیغههای علامتهای سابق بود و علاوه بر بلندی و پهنی چم و خم زیادتر و انعطاف بیشتری داشت. تمام آن نیز با تیزاب کاری و آب طلاکاری ساخته شد. به علاوه فانوسها و کبوترهای بیشتری به آن اضافه شد و آهنهای دو سر صلیب واری به صورت اژدهای با دهن باز و زنگولههایی که از زیرش آویزان شده بود، به کاربرده شد.
این همان علامتی بود که با راه افتادن دسته قزاقخانه پیشاپیش علامتهای سه تیغه سابق حرکت میکرد. گفته میشود رضاخان بعد از رسیدن به حکومت و استقرار قدرت، اولین کاری که انجام داد قدقن کردن سینه زنی، دسته و روضه خوانی بود.
در زمان محمدرضا شاه نیز هر سال به تیغههای علم اضافه شد تا به ۳۳ تیغه رسید و از حمل فردی و دو سه نفره گذشت و لازم بود که این علامتها در کامیون حمل شود. آن زمان علمهایی از جمله (علم شاه غلام)، (علم قدم)، (علم حسین رمضان کچل)، (علم علی یخی) و (علم هفت کچلان) از جمله معروفهای آن زمان بودند.
بهترین علم، علمی بود که از روی علم قزاقخانه ساخته شود تا تیغههایش بلند و پهنتر و زینت آن بیشتر باشد. اما این هنر نیز به مرور زمان به افول رفت. با آنکه همه آهنگرها و چلنگرها علامت ساز شده بودند و مساجد و تکایا و حتی قهوهخانه را از هنر خود اشباع کردند اما این هنر نیز مانند هنرها و کارهای دیگر از نظر کیفی به ابتذال کشیده شد. فقط حلبی، آهن پارههای آب ورشو داده شده که زرق و برق پیدا کرده که از عرض و طول پیش رفته و تیغههایشان به سی و چند تیغه و پهنه آنها به ۱۰، ۱۲ متر رسید.