به گزارش فرهنگ امروز به نقل از اعتماد؛ یک کتاب با ترجمه محمد قاضی و طرحهایی از مرتضی ممیز و پرویز کلانتری، خود به خود توجه خواننده را به سوی خود جلب میکند، خاصه آنکه در این میان نام نویسندگان بزرگی چون«آستوریاس، موراویا، دلدا، میریمه، هایتوف و...در میان باشد. مجموعه داستان«بیریشه»، کتابی پرو پیمان است که از هر زاویه میشود به آن اعتماد کرد چون کسانی که پیش از این، ترجمههای قاضی را مطالعه کردهاند، به قول معروف پشیمان نشدهاند.
غلامرضا امامی در مقدمه این کتاب، به مواردی اشاره کرده است که پیش از این درباره قاضی نشنیدهایم. امامی در بخشی از این مقدمه نوشته است: «قاضی پیش ازآمدن به کانون مترجمی شهره بود. زمان زیادی برای برگردان«جزیره پنگوئنها»ی آناتول فرانتس گذاشته بود، نویسندهای که مرتضی کیوان اورا پادشاه نثر فرانسه خوانده بود. قاضی میگفت پس از سه سال زحمت ناشری یافتم و این کتاب را به چاپ سپردم اما به دلیل شیوایی و روانی ترجمهاش، کتاب گل کرد و نجف دریابندری در ستایشش نوشت: «مترجمی که آناتول فرانتس را نجات داد».
پیر ما بر کلام چیره بود و آنچنان ترجمه میکرد که زندهیاد رضا سید حسینی، مترجم بنام گفت: «برگردان قاضی از شازده کوچولو در اوج امانتداری و مفهومرسانی بسیار ساده و روان است» و زبانی که در برگردان دنکیشوت به کار گرفته بود چنان شیوا و رساست که محمد علی جمالزاده نوشت: «اگر سروانتس فارسی هم میدانست، نمیتوانست این کتاب را به خوبی قاضی بنویسد»...
قاضی در این کتاب به سراغ مطرحترین نویسندگان جهان رفته است و با سختگیری منحصر به فردش، بهترین داستانهایشان را انتخاب کرده. داستانهایی که بعضا برای اولینبار در ایران ترجمه شدهاند. اولین داستان این مجموعه متعلق به «میگل آنخل آستوریاس»، نویسنده اهل کشور گواتمالا و برنده جایزه ادبی نوبل است. آستوریاس در داستان«افسانه آتشفشان»، مانند دیگر آثارش، نگاهی تاریخی و روانشناختی به وضعیت کشورخود دارد. کشوری که مانند دیگر کشورهای منطقه امریکای لاتین، در وضعیتی از ندانمکاریهای سیاسی و اجتماعی غوطه وراست. آستوریاس با علاقه ذاتیاش به گذشته و اسطورههای گواتمالا، پیش از اقدام دیگر، دست به انتشار کتابی به نام«افسانههای گواتمالا» زد. کتابی که سعی داشت در خلال افسانههای کودکی، روحیه مردم زادگاه نویسنده را به جهانیان معرفی کند. دیگر کتاب این نویسنده که به فارسی هم ترجمه شده «آقای رییسجمهور» نام دارد. رمانی که تصویر دهشتناک سیاسی دوران حکومت «استرادا کابررا» را به تصویر میکشید گرچه در داخل کشور با ممنوعیت روبهرو شد اما با انتشارش در کشورهای مکزیک و فرانسه و آرژانتین توانست نام نویسندهاش را بر سر زبانها بیندازد.
داستان کوتاه«افسانه آتشفشان» را میتوان ادامه ذهنیت نگرانیهای نویسنده پیرامون وضعیت کشوری دانست که با تمام وجود به آن عشق میورزید.
نویسنده دیگری که در این کتاب بیشتر به خواننده فارسی زبان معرفی شده، «آندره موروا» است. نویسنده اهل کشور فرانسه که بیشتر به نویسنده ضدجنگ معروف است. موروا در داستان«یک قطعه بیعنوان» یکبار دیگربه مساله هویت باختگی انسان در جهان مدرن توجه نشان داده است. داستانی که یادآور همان ذهنیت همیشگی نویسنده در کتابی چون «خاطرات موروا» است. آندره موروا با نام اصلی«امیل هرزوگ» در خلال جنگ جهانی اول از طرف ارتش فرانسه به سمت رابط و مترجم بین نیروهای فرانسه و انگلیس انتخاب شد. در این کار با انگلیسیها از نزدیک آشنایی یافت و این آشنایی سبب شد طی 30سال آثار ادبی، تاریخی و تحقیقی گوناگون درباره شاعران و نویسندگان انگلستان بنویسد. آثاری که از میان آنها میتوان به«خاموشیهای سرهنگ برامبل، گفتوگوهای دکتر اگریدی» اشاره کرد.
در بخشی از داستان« یک قطعه بیعنوان» میخوانیم: «مگر نه این است که ما برای یکدیگر مانند نتهای مختلف موسیقی شناخته شدهایم؟ اگر همه نتها یکسان ساخته شده بودند نه آهنگی وجود میداشت و نه نغمهای. اگر زن و شوهر یا همه افراد اجتماع به هم شبیه بودند، زندگی چنان کسلکننده میشد که قابل تحمل نبود...»
خوانندگان ایرانی به مدد سعی و تلاش مترجمی چون بهمن فرزانه، با نام نویسنده ایتالیایی یعنی«گراتزیا دلدا» آشنا هستند. نویسندهای که قاضی سومین داستان از مجموعه را به او اختصاص داده است. دلدا زندگی بسیار سختی داشت و معمولا در آثارش نمایی از این سختیها را شاهد هستیم. بخشی از جهان ذهنی نویسنده که میتوان رگههایش را در داستان «الیاس» هم مشاهده کرد.این داستان هم مانند دیگر آثار دلدا، به نوعی وادادگی انسانی در برابر رشد تکنولوژی اشاره دارد. داستان خانوادهای که ظاهرا در صلح و آرامش به سر میبرد اما در پس پرده خطراتی کمین کردهاند: «آن روز صبح هوا بسیار مفرح و منظره درختان دلانگیز بود. الیاس در خود احساس شادی بچگانهای میکرد، میخواست بدود و فریاد بزند ولی دستهای لاغر پیرزن کمر او را چسبیده و از قافله بازش داشته بود...»
چهره دیگری که در این کتاب، به خواننده فارسیزبان معرفی شده، یکی از نویسندگان اروپای شرقی و از کشور بلغارستان است. هایتوف که بیشتر به خاطر نمایشنامههایش معروف است، در داستان کوتاه«بیریشه»، نوعی از نگرش ضد سیاست را به نمایش گذاشته است. اهمیت ساختاری و نوع نگاه هایتوف به حدی است که مترجم تصمیم گرفته نام کتاب را بر اساس داستان او نامگذاری کند. هایتوف که علاوه بر نوشتن داستان، دستی هم در فیلمنامهنویسی و کارگردانی دارد، موفق به دریافت چندین جایزه معتبر ادبی در سطح جهان نیز شده است. در بخشی از داستان بیریشه میخوانیم: «همهاش میگویند بخور!...ولی من دیگر نمیخواهم هی کنسرو بخورم. نمیخواهم گوشت سرخکرده کنسرو بخورم، دلمه کنسرو بخورم، سوسیس کنسرو بخورم. اینها هی دایم در قوطی کنسرو است که باز میکنند و عروسم هی مرتبا سس مایونز به غذاهای کنسرو میزند...»
مجموعه داستان بیریشه توسط انتشارات پنجره منتشر شده است.