به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست ویژه شهر کتاب در روز بزرگداشت مولوی، به بررسی کارنامه مولویپژوهی در یک سال گذشته و دو کتاب «کیمیا، پروردهی حرم مولانا» نوشته غلامرضا خاکی و «بیمن مرو» نوشته اعظم نادری که به کجفهمیها از زندگی و آثار و افکار شمس و مولانا میپردازد، اختصاص داشت. این نشست عصر روز یکشنبه (8 مهرماه) با حضور ایرج شهبازی، محمودرضا اسفندیار، غلامرضا خاکی و اعظم نادری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. مسئولیت اجرای این مراسم را علیاصغر محمدخانی به عهده داشت.
علیاصغر محمدخانی در ابتدای این مراسم گفت: هر سال آثار فراوانی در باب تحلیل و شرح مثنوی و دیگر آثار مولانا نوشته و منتشر میشود و میتوان گفت که کارنامه مولویپژوهی پربرگ و بار است و در دو دهه گذشته آثاری به صورت رمان یا پژوهش منتشر شده که کجفهمیها و کژتابیهایی در آن دیده میشود و ضروری است که این آثار نقد و بررسی شود.
وی ادامه داد: به مناسبت چاپ دو کتاب «کیمیا، پروردهی حرم مولانا» نوشته غلامرضا خاکی و «بیمن مرو» نوشته اعظم نادری در نشست امروز بحث خواهیم کرد که ما چگونه باید شخصیتهای فرهنگی و هنریمان را بشناسیم.
شمسها در طول تاریخ دیده نمیشوند
اعظم نادری، نویسنده کتاب «بیمن مرو» درباره اثرش اظهار کرد: در سالهای اخیر رمانهای بسیاری درباره مولانا منتشر شده است که من در این کتاب به نقد و بررسی این کتابها پرداختهام. در این نشست کتاب «کیمیا خاتون»، اثر سعیده قدس، را به نمایندگی از رمانهای ایرانی و «ملت عشق»، اثر الیف شافاک را به نمایندگی از رمانهای خارجی، بررسی خواهم کرد.
وی افزود: هر دو رمان مورد بررسی، عامهپسند هستند؛ چراکه از 24 المانی که محمدرضا گودرزی برای عامهپسند بودن یک اثر ذکر کرده است، بخش قابل توجهی از آن در این دو کتاب وجود دارد که من به دلیل نبود زمان کافی تنها به چند مورد اشاره میکنم. آثار عامهپسند با یک حادثه پرشور و هیجانی شروع میشود؛ مانند صحنه یک قتل یا اتفاقی ویژه که در هر دو اثر وجود دارد. از طرفی این آثار معمولا به تحریک احساسات میپردازند که باز در هر دو اثر دیده میشود.
این نویسنده در توضیح ویژگیهای عامهپسندی آثار گفت: در آثار عامهپسند ما شاهد تفکیک شخصیتها به بد و خوب هستیم و معمولا اتفاقات در مکانهای مرموز رخ میدهند و نویسنده به توصیف این مکانها میپردازد. در این کتابها اعتراض به شکل سطحی وجود دارد و همچنین ما میبینیم که از فضاهای رویایی و خوابآلود استفاده شده است.
وی ادامه داد: در پایان میتوان به نفی ثروت و بیتوجهی به آن و تقویت روحیه جبرگرایی اشاره کرد. البته از همه این المانها مهمتر، نقش زن در این گونه آثار است که به خوبی در این دو کتاب شما متوجه آن میشوید.
نادری در توضیح دلایل پرفروش شدن این آثار اظهار کرد: این آثار به خودی خود به دلیل عامهپسندبودن پرفروش میشوند. حال تصور کنید که اگر این عامهپسندها به یک موضوع روز و جذابی مثل شمس و مولانا هم بپردازند، قطعا وضعیت بهتر میشود. متاسفانه مخاطب امروز تنبل شده است و قصد ندارد تا شمس و مولانا را از آثار خودشان بشناسد و تنها میخواهد از طریق کتابهای روان و راحتخوان از داستان سردربیاورد.
وی افزود: این کتابها بر خلاف خاصیت کتاب، ذهن را درگیر نمیکنند و تنها دست روی احساسات مخاطب میگذارند و از آنجایی که مخاطب امروز به دنبال لقمه جویده شده و آماده میگردد به سراغ چنین آثاری میرود. این رمانها تنها سوالهای کودکانه ما را جواب میدهند و از نظر ساختار هم طوری نوشته شدهاند که قصه بگویند تا ما خوابمان ببرد.
این مولاناپژوه درباره تنهایی شمس گفت: بدون شک کتاب من به اندازه الیف شافاک و سعیده قدس نمیفروشد؛ چراکه ما هنوز نابالغ هستیم و همچنان باید در مکتب شمس راه برویم و خاموش باشیم. افرادی مانند شمس در مکتب تنهایانند. من فکر میکنم راهی که او انتخاب کرده راه تنهایی و بیمخاطب بودن تا ابد است. حتی مولانا در زمانهای محدودی مخاطب شمس است.
وی در بخش پایانی صحبتهایش اظهار کرد: مولانا هنوز مانده است و ما کتابهای او را میخوانیم اما شمس رفته و نمانده است. شمسها در طول تاریخ دیده نمیشوند؛ چراکه شمسها برای من من کردن نیامدهاند.
غلامرضا خاکی دیگر سخنران این نشست با تبریک روز بزرگداشت مولانا اظهار کرد: من مولانا و شمس را از اولیای حق میدانم. آن دو را در مقام مطلق نمیبینم اما در مقام کسی میبینم که زشتیهایشان به چشم من نمیآید. هر چه معرفت کسی بالا رود جراتهای داوری او کم میشود، خصوصا در حوزه عرفان. شمس علنا گفته که من با عوام کاری ندارم و شیخ میگیرم و نه انسان نوآموز و عام.
وی افزود: در چنین شرایطی ما حق نداریم که با تخیل اولیای حق را تخریب کنیم؛ چراکه در این صورت چیزی برایمان باقی نمیماند. این تخریب نکردن به معنی معصوم بودن آن دو و نقد نکردن نیست؛ بلکه معنای آن این است که ما بگردیم و داستانی را پیدا کنیم و آن را پروبال بدهیم.
این مدرس دانشگاه با اشاره به پدیده مولاناایسم اظهار کرد: اگر قرار است که ما بر سر سفره این بزرگان چیزی گیرمان بیاید، احساس معنا در زندگی است. اگر ما امروز میبینیم که چیزی به اسم مولاناایسم در جهان در حال شکلگیری است، این یک جریان دو رویکردی است و دو بعد دارد.
وی ادامه داد: نخست رویکرد اقتصادی است که کشور ترکیه روی آن سوار شده و از غفلتهای ما نیز به نحوه احسنت استفاده کرده است و رویکرد دوم جریانی است که در کشور ما نیز راه افتاده و خیلی نرم میخواهد عرفان را جایگزین دیانت کند. ما باید حواسمان جمع باشد و به این توجه کنیم که چرا آقای فیلسوف که تا دیروز کاری به مولانا نداشته است، چه شده که امروز سنگ مولانا را به سینه میزند.
خاکی در توضیح نگارش اثرش گفت: سابقه نگارش این کتاب به 17 سال قبل برمیگردد، زمانی که من در دوران راهنمایی به شمس علاقهمند شدم؛ چراکه به دنبال یک آدم آنرمال میگشتم. یکی از آفتهایی که به وجود آمده، این است که ما راه خاص عارفان را عام کردهایم. شما به من بگویید، آدمی که تا به حال دو روز گرسنگی نکشیده، چطور میتواند توصیفگر رنجهای آدمی باشد که به چله رفته است.
وی ادامه داد: این موضوع این نکته را به ما یادآور میشود که ما حقیقت این بزرگان را نباید در این متنها دنبال کنیم و باید توجه داشته باشیم که اگر ما اجازه دهیم که عدهای مرزهای قداست را از بین ببرد، دیگر چیزی نمیماند و بعد میرسیم به یک فضای پست مدرن شکاکی که در آن سنگ روی سنگ بند نیست.
این مولاناپژوه با گلایه از مولاناهای ساختگی گفت: ما امروز یک مولانای تعریف شده، سکولار و رمانتیکی ساختهایم و اجازه نمیدهیم کاملتر شود. تمام حرف من این است که شرط ادب این است که صادقانه تمامیت یک شخصیت را مطرح کنیم. رمانی که در آن فرق بین سلطان ولد و بهاءالدین ولد مشخص نیست برای چه باید در این کشور از چاپ پنجاهم بگذرد؛ باور کنید که این موضوع جای تامل دارد. پس توجه کنید که ما برای سرگرمی میتوانیم رمان بخوانیم اما به عنوان جوینده حقیقت یادمان باشد که ممکن است این رمانها راهزن نیز باشند؛ چراکه چه بسیار افرادی هستند در کنار ما که به دلیل بیحوصلگی با دیدن یک فیلم یا خواندن یک رمان ذهنیتشان شکل میگیرد و به این آسانیها درست نمیشود.
این پژوهشگر با اشاره به تفاوت کتابش با کتاب اعظم نادری گفت: من در کتابم مانند خانم نادری نقد نکردم و فقط دو پیوست درباره جلسه نقد «ملت عشق» و سخنرانیهایی که بعد از چاپ «کیمیا خاتون» کرده بودم و دیگر کتابها را آوردهام. این کتاب روی یک موضوع حساسیت به خرج داده است و آن روی کیمیا پروده حرم مولاناست. یعنی مشخص نیست که کیمیا دخترخوانده مولانا یا دختر زن دوم یا کنیز خانهزاد او باشد. در این کتاب به دو روایت از کیمیا که یکی طلاق و دیگری فوت اوست پرداخته شده است.
وی در پایان گفت: اگر دنبال مولانا هستیم تا از نفس حق بهرهمند شویم، باید حساسیت به خرج دهیم که پارهای از داوریها را همانطور ساده قبول نکنیم. بهترین قضاوت در این شرایط این است که ما سکوت کنیم و از مسلمات و نقاط روشن بهره بگیریم و این بزرگواران را جانشین خدا نبینیم.
اغراق نیست اگر بگوییم که مولانا بزرگترین شاعر دنیاست
در ادامه این برنامه محمودرضا اسفندیار گفت: علت اصلی جذابیت داستان مولانا و شمس عشق است؛ چراکه همه انسانها طبیعتا به دنبال یک عشق ناب میگردنند. وقتی انسان چنین عشقی را میبیند به آن پر و بال میدهد و آن را اسطورهای میکند.
وی ادامه داد: من هم با دوستان هم نظر هستم و میگویم که این رمانها اصل داستان را تعریف نمیکنند و از واقعیت به دور هستند اما من میخواهم به نکته مثبت این رمانها نیز اشاره کنم؛ چراکه حداقل این رمانها این است که مردم و خانواهها با خواندن این رمانها با مولانا و شمس تا حدودی آشنا میشوند و این اتفاق خوبی است و گوش مردم این اسمها را میشنود. در واقع این کتابها یک تصویری از مولانا و شمس ایجاد میکند و این با مخاطب است که به آن تصویر عمق بدهد یا خیر.
این مدرس دانشگاه در توضیح این دو کتاب گفت: این دو کتابی که ما امروز به بهانه آن در اینجا جمع شدیم و قرار است به آن بپردازیم، به ما کمک میکنند تا مولانا را بهتر و بیشتر بشناسیم. اثر محمدرضا خاکی کمک میکند تا ما راه پیدا کنیم به داستان روابط پیچیدهای که در عصر مولانا بوده است؛ نورافکنی به ما میدهد تا ابهامات را کنار بزنیم و به اصل ماجرا برسیم. من فکر میکنم برای اینکه به نتیجه بهتری برسیم باید از غزلیات شمس کمک بگیریم. من یک ایدهای دارم و آن این است که مقالات و غزلیات شمس و اندکی مثنوی و فیهمافیه را بدون دخل و تصرف بازسازی کنم تا حدی به این ابهات نزدیک شویم.
اسفندیار در توضیح رابطه مولانا و شمس اظهار کرد: کتاب دکتر خاکی نشان داد که رابطه مولانا و شمس یک رابطه بیچالش نبوده است و آنها نیز مثل سایر مردم در رابطه خود چالشهایی داشتهاند. ما باید این رابطه را خوب بشناسیم؛ چراکه اغراق نیست اگر بگوییم که مولانا بزرگترین شاعر دنیاست. به اعتقاد من مولانا ماهی است که خورشید شمس در آن نمایان است و این رابطه پرتنش به ما امید میدهد که ما نیز بتوانیم در کنار هم دست به کارهای بزرگ بزنیم. ما گفتوگو را باید در ابعاد خودمان از این دو بزرگوار بیاموزیم.
وی در پایان گفت: ما باید بتوانیم از اسطورهها استفاده کنیم؛ چراکه اگر اسطورهها به درد ما نخورند پس چه سودی به ما میرسانند. متاسفانه ما این کار را در گذشته هم انجام دادهایم و از عدهای چنان شخصیتی ساختهایم و چنان آنها را به آسمان بردهایم که دیگر کمکی به ما نمیکنند.
حرفهای مولانا کهنه نخواهد شد
ایرج شهبازی که آخرین سخنران این نشست بود، اظهار کرد: گمان نمیکنم شکی وجود داشته باشد که هر انسان حقیقتجویی به معرفت مبتنی بر واقعیت پایبند است. مولانا معتقد است که غرض جلوی اطلاع پیدا کردن را میگیرد و باعث میشود که ما نتوانیم انسانها را آن طور که هستند، بشناسیم. وقتی ما با غرض به کسی نگاه کنیم دیگه واقعیت را نمیبینیم. گاهی منفعتطلبی یک نوع غرض است که مانع از رسیدن به واقعیت میشود. وقتی منفعت من شهبازی در این باشد که مولانا معروف باشد؛ چون من مولانا درس میدهم و زندگی من از این راه میگذرد، طبیعتا من درباره مولانا واقعبین نخواهم بود.
این مولاناپژوه با اشاره به صدمات پیشداوری و تعصب گفت: پیشداوری و تعصب نیز از انواع غرضها هستند که واقعبینی را از بین میبرند. خشم و شهوت نیز باعث دوبینی ما میشود و درنتیجه ما واقعیت را از دست خواهیم داد. احساسات مثبت و منفی نیز مانع میشود؛ چراکه هرگاه ما به چیزی احساس داشته باشیم، چه آن احساس مثبت باشد و چه منفی، واقعبینی نخواهیم داشت.
وی ادامه داد: مولانا در مثنوی میخواهد که ما به معرفتشناسی برسیم و هشت عامل را مانع از آن میدادند که من در صحبتهایم به چند مورد اشاره کردم و فرافکنی نیز یکی دیگر از آن عوامل است. این عوامل باعث میشود تا ما مولانا را نیز به خوبی نشناسیم. هر قدر یک شخص تطهیر نفس کرده باشد، منصف باشد، انسان والا و وارستهای باشد، باعث میشود تا داوریهای منصفانهتری داشته باشد اما فرافکنی ناخودآگاه اتفاق میافتد.
شهبازی در توضیح فرافکنی گفت: حتی انسانهای منصف هم از فرافکنی در امان نیستند. شما اگر شمس تبریزی را در ناصرالدین صاحبالزمانی، محمدعلی موحد، محمدرضا شفیعی کدکنی، عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، سعیده قدس و دیگران ببینید به شمسهای مختلفی میرسید. همه این عزیزان شریف هستند اما ناخواسته عقاید خودشان را به مولانا، شمس و کیمیا وارد کردهاند. بنابراین ما باید همیشه مراقب باشیم تا زمانی که داریم درباره کسی صحبت میکنیم، از او به او نگاه کنیم.
وی افزود: زمان پریشی نکته مهم دیگری است که باید به آن توجه کنیم. زمانپریشی یک نوع فرافکنی است که ما در آن با ویژگیهای انسان مدرن به سراغ انسان گذشته میرویم. اگر چه شمس و مولانا بدون تعصب نه تنها انسان قرن 21 بلکه برای انسان قرنهای بعدی هم حرف خواهند داشت؛ چراکه دست گذاشتند روی مطالبی که هیچ گاه برای بشر کهنه نخواهد شد.
این محقق با اشاره به موانع گفت: موانعی که من به آنها نگاه کردم، تعادل روانی ما را بهم میزند؛ بنابراین یک شخصیت تک بعدی و نامتعادل نمیتواند معرفت و حقیقت را ببیند؛ چراکه چنین وضعیتی ابزارهای شناخت را از ما میگیرد و اجازه نمیدهد، درست ببینیم و ما را از واقعیت دور میکند.
شهبازی در توضیح موانع شمسشناسی اظهار کرد: ما در شمسشناسی سه مرحله را پشت سر گذاشتیم، چاپ مقالات خوشنویس و نوشتن کتاب «خط سوم» اثر صاحبالزمانی و دیگر آثار در مرحله نخست. مرحله دوم چاپ مقالات با تالیف و تصحیح محمدعلی موحد و نوشتن کتاب شمس تبریزی بود که ما را وارد فضای جدیدی کرد و مرحله سوم همین دو کتاب است که گام بسیار موثری را در مولاناپژوهی پیش پای ما گذاشته است.
وی در ادامه با اشاره به ورود زنها به مولاناپژوهی گفت: باید توجه داشته باشیم که مولاناشناسی در گذشته یک کار مردانه بوده است اما در 10 سال گذشته نقش خانمها بسیار پررنگ شده است و از 6 داستانی که برای مولانا نوشته شده، پنج داستان را خانمها نوشتهاند. در سالهای گذشته توجه به مولانا زیاد شده است اما موج عظیمی که به عرفان پناه آوردهاند، برای فرار از مشکلات به سراغ عرفان آمدهاند و نه مولانا.
این مولاناپژوه در پایان گفت: پیشنهاد من این است که علاقهمندان به مولانا این دو کتاب را با هم بخوانند؛ چراکه این دو اثر جهان جدیدی پیرامون رابطه شمس و مولانا را مطرح میکند و امیدوارم که این دو کتاب زمینهای شود تا ما گامهای بیشتری در این حوزه برداریم و به شناخت بیشتری برسیم.