شناسهٔ خبر: 56575 - سرویس دیگر رسانه ها

پیروز ایزدی: رمون آرون در «افیون روشنفکران» با هواداران کمونیسم جدل می‌کند

پیروز ایزدی گفت: بعد از این فروپاشی شوروی بود که کتاب‌هایی مانند «افیون روشنفکران» که تا پیش از این در کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان مورد اقبال واقع می‌شدند، در فرانسه هم مورد توجه قرار گرفتند و بسیاری به این نتیجه رسیدند که در جدال فکری‌ای که در فرانسه زمان جنگ سرد وجود داشته است، آرون و همفکران او در نهایت برنده شده‌اند. همین باعث شد آثار آرون که پیشتر از سوی روشنفکران فرانسوی با القابی مثل نوکر بورژواها و سرمایه‌داران مورد نوازش قرار می‌گرفت بازخوانی شوند.

روشنفکران فرانسوی آثار نوکر بورژواها و سرمایه‌داران را بازخوانی کردند

فرهنگ امروز/ احمد ابوالفتحی: رمون آرون، جامعه‌شناس، مورخ و مفسر سیاسی فرانسوی با کتاب «افیون روشنفکران» به شخصیتی جنجالی و چهره‌ای رسانه‌ای در دوران جنگ سرد تبدیل شد. او که خود متفکری برآمده از تفکر سوسیالیستی بود، پس از آشنایی با جنبه‌های مخفی حکومت شوروی و به ویژه آنچه در روند بازجویی‌ها در دوران استالینی در جریان بود، به تجدید نظر در تفکرات خود پرداخت و نتیجه این تجدید نظر نوشتن کتاب «افیون روشنفکران» بود. آن‌چنان که در متن پشت جلد کتاب آمده است: «آرون در این کتاب به اهل علم هشدار می‌دهد که آنان نمی‌توانند بدون پذیرش مسئولیت به حوزه عمومی وارد شوند. وی به افراد اهل عمل نیز گوشزد می‌کند که الزامات سیاسی نباید آنها را از داوری برای تشخیص درست از غلط یا خیر از شر معاف دارد.» با مترجم کتاب، پیروز ایزدی، که از مترجمان و پژوهشگران فعال در حوزه علوم سیاسی محسوب می‌شود درباره این کتاب به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

در مقدمه‌ای که نیکولا باوِر با عنوان «عقل دموکراتیک در برابر تعصبات ایدئولوژیک» بر کتاب افیون روشنفکران نوشته است، سوال اساسی این است که کتابی که در اواسط دهه‌ پنجاه و در سال‌های جنگ سرد نوشته شده است، برای امروز ما در قرن بیست‌ویکم چه حرفی برای گفتن دارد؟ باوِر این پرسش را در بستری غربی مطرح کرده و به دنبال پاسخ آن را رفته است. به گمان شما این کتاب برای مای ایرانیِ امروزی چه چیزی برای گفتن دارد؟

همان‌گونه که اشاره کردید کتاب در بحبوحه‌ جنگ سرد و در سال 1955 نوشته شده است و توصیفی از وضعیت روشنفکران فرانسوی در آن برهه از زمان ارائه داده است. اینکه آنها چگونه اسیر ایدئولوژی شدند و چشمانشان بر روی واقعیت‌ها بسته شد. آرون می‌گوید این چشم بستن به روی واقعیت باعث شد این روشنفکران بیش از آنکه در خدمت زحمتکشان و دیگر اقشاری که خود را مقید به نفع رساندن به آنها می‌دانند قرار بگیرند، باعث زیان و ضرر این اقشار شوند. کتاب در واقع انتقادی است از تاریخگرایی و ایدئولوژی‌گرایی. درست است که ما دوران جنگ سرد را پشت سر گذاشته‌ایم اما کتاب هنوز می‌تواند بینش‌هایی برای ما فراهم سازد که بر مبنای آن بینش‌ها بتوانیم به این بیندیشیم که چطور نخبگان می‌توانند اسیر توهماتی شوند که ناشی از اعتقاد کورکورانه به یک ایدئولوژی است.

اینکه چطور می‌شود که اهل فکر عقل را به یک سو می‌نهند و بدون آنکه منطقی پشت اعمالشان باشد، بر روی اعتقاداتی که مبنای صحیحی ندارد پافشاری می‌کنند و حتی اگر روند وقایع به گونه‌ای باشد که باورها و اعتقادات آنها را نقض کند، نه تنها آن وقایع بر تفکرات و اعتقاداتشان تاثیر نمی‌گذارد، که حتی آنها وقایعی را که مخالف اعتقاداتشان است توطئه یا چیزی شبیه به آن می‌انگارند تا نظام اعتقادی‌شان دست‌نخورده باقی بماند. از این منظر این کتاب برای امروز ما هم می‌تواند حرف‌های جالبی برای گفتن داشته باشد. به عبارتی آن را باید به عنوان یک نمونه‌ تاریخی مطالعه کرد که قابلیت تسری به برهه‌های زمانی دیگر را هم دارد.



اولین پرسشی که آرون در کتاب خود مطرح می‌کند و با آن پرسش وارد متن کتاب می‌شود این است که «آیا گزینه‌های چپ و راست هنوز هم مفهومی دارند؟» آرون این سوال در بستری مطرح می‌شود که جدال میان چپ و راست در قالب جنگ سرد در حال اوج گرفتن است. ما می‌دانیم که کتاب یک روز پس از مرگ استالین منتشر شده و همین تاریخ، می‌تواند نشان بدهد که برهه‌ زمانی انتشار آن تا چه میزان حساس بوده است. در چنان بستری پاسخ آرون به چنین سوالی چیست؟ آیا او تقسیم‌بندی چپ و راست را بی‌مبنا می‌داند و معتقد است ما از این مفاهیم گذر کرده‌ایم؟ 

آرون در فصل اول کتابش «اسطوره چپ» نام دارد، تحولات مفهوم چپ و راست را در بستری تاریخی مورد بررسی قرار داده است. هدف او این است که نشان دهد مفاهیمی نظیر چپ و راست در طول زمان چگونه تکوین پیدا کرده‌اند و چه در طول تاریخ، به ویژه پس از انقلاب فرانسه در سال 1789 چه تحولاتی را به خود دیده‌اند. پرسش این است که آیا ما می‌توان با قطعیت یک گروه را چپ و گروهی دیگر را راست بنامیم؟ ما می‌بینیم که در بین خود چپ‌ها انشعابات زیادی صورت گرفته است و آنها به گروه‌های مختلفی تقسیم شده‌اند. در راست‌ها هم این اتفاق بسیار افتاده است. مسئله آرون این است که تمایز گذاشتن میان گروه‌هایی که در میان چپ‌ها یا در میان راست‌ها قرار می‌گیرند در جامعه فرانسه یا هر جامعه دیگری می‌تواند معنای متفاوتی داشته باشد.

چپ و راست را اگر در بطن جامعه آمریکا بررسی کنیم می‌بینیم که به عنوان نمونه لیبرال‌ها در جناح چپ قرار می‌گیرند و محافظه‌کاران در جناح راست. یا به عنوان نمونه چپ انگلیسی با چپ فرانسوی تفاوت فراوانی دارد. آرون از این دیدگاه به بررسی مسئله‌ مفهوم چپ و راست می‌پردازد. امروز در جوامع اروپایی نوعی گذار از چپ و راست صورت گرفته است که دلیل آن عدم اعتماد عمومی به نخبگان سیاسی از هر دو جناح است و گرایش‌های پوپولیستی در حال قدرت گرفتن هستند. این روند با آنچه که آرون در این کتاب مدنظر دارد تا حدودی متفاوت است.

یکی از مباحثی که در کتاب بسیار عمده است و در نام کتاب هم نمود دارد، این است که مارکسیسم کارکردی افیونی برای روشنفکران دارد. افیونی به همان معنایی که مارکس برای نسبت میان دین و توده‌ها مدنظر داشت. فصل نهم کتاب هم «روشنفکران در جستجوی دین نو» نام دارد که به همین مضمون اشاره دارد. ایده‌ افیونیت ایدئولوژی و به ویژه مارکسیسم برای روشنفکران در کتاب چگونه صورت‌بندی می‌شود؟

آرون در نام کتاب بازی ظریفی با کلمات انجام داده است. آرون این اعتقاد را نمایندگی می‌کند و در این کتاب این ایده را بسط داده است که ایدئولوژی مارکسیسم به خودی خود تبدیل به دین شده است و به همین دلیل، بر مبنای گفته مارکس، مارکسیسم هم می‌تواند افیون باشد. این بار نه برای توده‌ها بلکه برای روشنفکران. از خصوصیات افیون یکی این است که فرد افیون‌زده یا کسی که افیون مصرف می‌کند دچار توهم می‌شود و از واقعیات اطراف خودش فاصله می‌گیرد. سراسر کتاب در پی شرح و بسط این ایده در بستری تاریخی است و می‌خواهد نشان بدهد که چگونه روشنفکران واقعیات اطراف خود و از جمله به عنوان نمونه آنچه که از بازجویی‌های استالینی به بیرون درز پیدا کرده است را نادیده می‌گیرند.



همانگونه که در مقدمه کتاب هم آمده است، «افیون روشنفکران» در پاریس و فرانسه یعنی جامعه‌ هدف کتاب، تا مدت‌ها مورد اقبال قرار نگرفت و اقبال اصلی کتاب در آمریکا و انگلستان بود. به گفته‌ نیکولا باور اقبال به کتاب در فرانسه پس از 1970 بیشتر شد. سرنوشت این کتاب در فرانسه چگونه بود؟ و به ویژه در سال‌های اخیر آیا این کتاب در آن کشور به بایگانی سپرده شده است یا هنوز هم به حیات فرهنگی خود در اجتماع ادامه می‌دهد؟

با تحولاتی که به ویژه پس از حمله شوروی به چکسلواکی رخ داد و با ترجمه و انتشار کتاب‌هایی مانند مجمع‌الجزایر گولاک نوشته سولژینتسین در دهه هفتاد، نگرش به مسئله کمونیسم تا حدودی تغییر کرد و به ویژه با فروپاشی شوروی، ایدئولوژی حاکم بر این کشور تا حد زیادی اعتبار خود را از دست داد. با هر کدام از این تحولات بخشی از چپ فرانسه و به ویژه چپ کمونیست ریزش پیدا کردند و روشنفکران بسیاری از این ایدئولوژی دل بریدند. این فرآیند به ویژه پس از فروپاشی شوروی و بلوک شرق تکمیل شد. در چنین شرایطی به عنوان نمونه می‌بینیم که حزب کمونیست فرانسه که زمانی در اوج محبوبیت خود، بالای بیست درصد از آرای انتخاباتی را به خود اختصاص می‌داد، دچار فقدان اقبال عمومی شد. تا حدی که آرای انتخاباتی‌اش به حد یک تا دو درصد رسید.

در این شرایط می‌بینیم که جامعه فرانسه دیگر از نگرش کمونیستی و ایدئولوژی برآمده از این نگرش دل بریده است و روشنفکران هم بر مبنای آنچه که آرون گفته بود، افیون‌زدایی شدند و تا حد زیادی از توهم بیرون آمدند. بعد از این افیون‌زدایی بود که کتاب‌هایی مانند «افیون روشنفکران» که تا پیش از این در کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان مورد اقبال واقع می‌شدند، در فرانسه هم مورد توجه قرار گرفتند و بسیاری به این نتیجه رسیدند که در جدال فکری‌ای که در فرانسه زمان جنگ سرد وجود داشته است، آرون و همفکران او در نهایت برنده شده‌اند. همین باعث شد آثار آرون که پیشتر از سوی روشنفکران فرانسوی با القابی مثل نوکر بورژواها و سرمایه‌داران مورد نوازش قرار می‌گرفت بازخوانی شوند.

آرون در پیشگفتار کتاب می‌گوید که این کتاب را برای گسستن برخی از پیوندهای دوستی و برقراری پیوند دوستی با کسانی نوشته‌ام که بدون تنفر مبارزه می‌کنند. کسانی که بدون تنفر مبارزه می‌کنند از منظر او چه کسانی بوده‌اند؟ پیوندهای آرون بعد از نوشتن این کتاب با چه کسانی برقرار شد؟

همان‌طور که گفتم آرون این کتاب را نوشت تا به جو روشنفکری فرانسه در دهه‌ پنجاه پاسخی دهد و آن را به نقد بکشد. این جمله را هم در پیشگفتار بر همان مبنا نوشته است. یعنی به تلویح دارد می‌گوید برخورد روشنفکران فرانسوی به نوعی است که همواره در حال نفرت‌پراکنی هستند. یعنی تمام کسانی را که در جرگه آنها قرار نمی‌گیرند طرد و تحقیر می‌کنند. خود آرون هم در آن برهه از جانب آنان که پیشتر همفکر او محسوب می‌شدند آزار بسیاری دید. حتی سعی روشنفکران این بود که آرون و امثال او در محافل دانشگاهی هم منزوی شوند و البته به این خاطر که جو قالب هم جوی بود که تحت تاثیر این‌گونه از روشنفکران عمل می‌کرد و خط مشی آنها را دنبال می‌کرد، آرون به شدت دچار آزار و اذیت شد و جز کسانی چون آندره مارلو که خود او هم از جمله چپ‌هایی بود که در افکار خود تجدید نظر کرده بود و مورد طعن و نفرت جریان روشنفکری فرانسه واقع می‌شد، دوست چندانی نداشت. در محافل نخبگان و در جمع‌های روشنفکری آن روزهای فرانسه، افرادی مانند آرون نمی‌توانستند جایگاهی داشته باشند.

آرون شخصیتی آکادمیک محسوب می‌شود و در همین کتاب هم بن‌‎مایه‌هایی از ایده‌های آکادمیک را لااقل در ساختار کتاب می‌توانیم مشاهده کنیم. ساختار کتاب تحت تاثیر ماکس وبر است. در جاهای مختلف هم درباره روش آرون به ویژه در این کتاب گفته‌اند که او در پی ایجاد پیوند بین امر روزمره و ایده‌های آکادمیک بوده است. این کتاب از منظر آکادمیک چه میزان اهمیت دارد و چه میزان می‌توان آن را کتابی ژورنالیستی تلقی کرد؟

باید گفت این کتاب بیشتر جنبه جدلی دارد و سعی می‌کند با تبیین تناقضاتی که در تفکرات چپ و هواداران و همراهان حزب کمونیست فرانسه، نشان بدهد کسانی که پیرو این دیدگاه‌ها هستند تا چه حد از واقعیات دور افتاده‌اند و اسیر ایدئولوژی شده‌اند. اما این را هم باید مدنظر قرار داد که کتاب را یک شخصیت آکادمیک نوشته است و به همین خاطر فارغ از دقت‌های نظری نیست. بنابراین شاید نتوان آن را ژورنالیستی نامید. همان اصطلاح جدلی برای توصیف کتاب مناسب‌تر است.

شما کتاب‌های دیگری از آرون را هم ترجمه کرده‌اید. آیا پروژه‌ای برای ترجمه‌ آثار رمون آرون را در دست انجام دارید؟

پروژه‌ خاصی مد نظرم نیست ولی ممکن است که در آینده هم یکی دو کتاب آرون که هنوز ترجمه نشده است ترجمه کنم. انتشارات فرهنگ جاوید که ناشر کتاب «افیون روشنفکران» است در نظر دارد که مجموعه‌ آثار آرون را به فارسی ترجمه کند و برای این کار، به احتمال زیاد، به غیر از من مترجمان دیگری هم مدنظر این نشر هستند. 

ایبنا