به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر/زینب سیار؛ تیمائوس کتابی نوشته افلاطون در سن ۷۰ سالگیاش است که «رمان تاریخی» و «افسانهای درباره طبیعت» نیز نام گرفتهاست. این کتاب عمدتاً در قالب سخنگویی انفرادی (مونولوگ) طولانی است که توسط شخصیت اصلی، درحدود ۳۶۰ پیش از میلاد نوشته شدهاست. این روش برای پیشبرد گمانه زنی در خصوص ماهیت جهان مادی و انسان است.
بعضی از مفسران افلاطون تیمائوس را یک اثر حاشیهای در میان آثار افلاطون به شمار میآوردند چرا که دربارۀ جهان محسوسات و نه جهان معقولات صحبت میکند. در این رساله افلاطون نگاه هراکلیتی به عالم محسوسات دارد، عالمی که دارای ثبات و وحدت نیست و فلاسفه معمولاً توجه عمیقی به این عالم نداشتهاند بنابراین برخی دیگر از مفسران، تیمائوس را یک بازگشت از عالم معقول به عالم محسوس میدانند. برخی دیگر از مفسران نیز میگویند که افلاطون برای کامل کردن منظومۀ فکری خود نیاز داشت تا به طبیعیات نیز بپردازد، زیرا از نظر برخی یک فیلسوف باید اضلاع فکری و معرفتی متنوعی داشته باشد.
تیمائوس در جهان اسلام چندان تأثیرگذار نبوده است اما در جهان مسیحیت و یهودیت و در قرون وسطی کتابی مهم و تأثیرگذار بهشمار میرفته است، زیرا مسیحیان و یهودیان عناصری را دربارۀ خلقت عالم و تثلیث در تیمائوس مییافتند که احساس میکردند افلاطون تحت تأثیر سنت الهی بوده است. تفاسیر یهودیان و مسیحیان از تیمائوس شباهت زیادی با همدیگر دارند. آنها تیمائوس را در راستای تأیید عهد عتیق و عهد جدید تفسیر میکردهاند. با توجه به اینکه افلاطون در این رساله از صانع جهان، دمیورگ، آغاز کرده است، پس میتوان آن را رسالۀ خداشناسی دانست ، بسیاری از مفسران افلاطون به او لقب «افلاطون الهی» دادهاند.
بهترین شرح این کتاب توسط پروکلس، فیلسوف نوافلاطونی و شارح افلاطون در قرن پنجم، نوشته شده است. پروکلس رسالهای به نام الهیات افلاطونی دارد. پروکلیوس بیان میکند هدف افلاطون از رسالۀ تیمائوس بیان مسیر خداشناسی است و از نظر وی کسی که خداشناسی نداند نمیتواند وارد فلسفه شود. ارسطو در فیزیک خود اشاراتی به تیمائوس دارد و به نوعی خود ارسطو مفسر تیمائوس محسوب میشود. عدهای از مفسران افلاطون اعتقاد دارند که افلاطون را باید از طریق ارسطو شناخت.
در واقع در این رساله همۀ مباحثی که ارسطو دربارۀ آنها در آثار خود بحث کرده است با نگاه و روشی متفاوت مییابیم. افلاطون در تبیین طبیعتشناسی به جای اینکه به تبیین موجودات طبیعی بپردازد سرگذشت جهان را در نظر میگیرد و به این مسأله میپردازد که جهان چیست و چگونه تشکیل شده است؟
برخلاف دیگر آثار افلاطون دیالوگهای اندکی در تیمائوس وجود دارد. این رساله از دو بخش اصلی تشکیل شده است؛ بخش اول گزارش سقراط از کتاب جمهوری است که این کتاب زبده و چکیدۀ آثار افلاطون محسوب میشود. با مطالعۀ جمهوری میتوان دید جامعی از آراء افلاطون بهدست آورد. مباحث مربوط به ساختار اجتماعی و عدالت در این کتاب وجود دارد و افلاطون بیان میکند ساختار اجتماعی جدا از ساختار جهانشناسی نیست، بنابراین در تیمائوس میخواهد ارتباط ساختار سیاسی و ساختار جهانشناسی را بازگو کند. و بخش دوم گزارش کریتیاس دربارۀ قارۀ آتلانتیس و گزارش تیمائوس دربارۀ خلقت جهان است. این رساله از یک سخنرانی نسبتاٌ مختصر توسط کریتیاس و یک سخنرانی مفصل توسط تیمائوس تشکیل شده است.
افلاطون نگاه هراکلیتوس، سیلان و صیرورت جهان، را محدود به عالم محسوسات میداند و سیر و سلوک را راهی برای رسیدن به عالم معقولات. از دید او معرفتشناسی و هستیشناسی باید از عالم محسوسات عبور کند. طبیعیات راهی برای رسیدن به ریاضیات و از آنجا به فلسفه، اخلاق و در نهایت سیاست و تشکیل آرمانشهر میباشد. بنابراین افلاطون در حقیقت سیاست خود را بر پایۀ طبیعیات بیان میکند.
در تیمائوس پس ازبیان خلاصهای از جمهوری، کریتیاس داستانی دربارۀ سولون، از حکمای هفتگانۀ یونان، نقل میکند که کاهنی مصری به سولون میگوید شما یونانیان طفل هستید و همیشه در طفولیت خواهید ماند زیرا که اسناد تاریخی خود را در اثر حوادث و بلایای طبیعی از دست دادهاید و در نتیجه گذشتۀ خود را فراموش کردهاید. این بحث در جوامعی که تحت تأثیر افلاطون و تمدن یونان باستان قرار داشتهاند بسیار جدی گرفته شد و تاریخنگاری موضوع مهمی در فرهنگ آن جوامع محسوب میشد. پس از آن تیمائوس رشتۀ سخن را در دست میگیرد و به بیان طبیعیات افلاطون میپردازد. تیمائوس به داستان جهان میپردازد. تیمائوس به جای اینکه به تبیین جهان بپردازد به آغاز پیدایش جهان میپردازد و بررسی میکند که چه پدیدههایی در طبیعت وجود دارند که باید آنها را شناخت.
بر خلاف ارسطو، افلاطون طبیعیات خود را از خلقت جهان آغاز میکند. «کلی» که افلاطون از آن بحث میکند اصول معرفتی جهان را شامل میشود. در ورای تبیین هایی که از جهان بیان میکند چند اصل وجود دارد؛ صانع یا دمیورگ بر اساس یک پارادایم جهان را میسازد و از خائوس(آشوب و بینظمی) به کاسموس میرسد. در واقع در اینجا افلاطون بیان میکند که عالم از هیچ تشکیل شده است. سه ویژگی اصلی کاسموس زیبایی، هارمونی و نظم بوده که هر سه ویژگی در تضاد با خائوس است. این ویژگیها یادآور افکار فیثاغورسیان است و به نوعی نشان دهندۀ این است که افلاطون مفسر و پیرو مکتب فیثاغورسیان است.
فیثاغورسیان بر اهمیت وجود ریاضی در عالم تأکید میکردند و از «حساب الهی» نام میبردند. از نظر آنها ریاضیات یک امر وجودی بود بدون آن عالم بهوجود نمیآمد و همچنین آنان اعداد را بر پایۀ خداشناسی تبیین میکردند. این ریاضیات مقدس که جدا از جهانشناسی نیست مورد توجه افلاطون قرار گرفته و در نتیجه ریاضی کردن طبیعت و استفاده از ریاضیات برای بیان طبیعت در تیمائوس وجود دارد. عدد ۳ در این رساله جایگاه ویژهای دارد و بارها به آن ارجاع داده میشود. از دید افلاطون هرچیزی در طبیعت به ویژه عناصر اربعه از شکل سه ضلعی یا ترکیبی از چند سه ضلعی منتظم ساخته شدهاند. بر اساس نسبتهای معین اشکال مختلف در جهان ساخته شدهاند.
افلاطون ادعا میکند که عقل یا همان لوگوس بر عالم محسوسات سیطره دارد و مهمترین خصوصیت انسان نیز عقل است. این عقیدۀ افلاطون نشان دهندۀ تأثیر گرفتن او از افکار آناکساگوراس است. بر اساس نظر آناکساگوراس جان انسان با جان عالم پیوند دارد و انسان عالم کبیر و جهان عالم صغیر است.
از آنجایی که تیمائوس بیان میکند که ریاضیوار باید به جهان نگاه کرد، این رساله مورد توجه دانشمندان علم مدرن مانند گالیله و نیوتون قرار میگیرد و علم مدرن استقلال خود از فلسفه و رویکرد ارسطویی را وامداراین بینش تیمائوس میداند.