فرهنگ امروز/ بهزاد جامهبزرگ:
«کارخانجات یوروپ بر دو نوع است: یک نوع آن را از اجسام و فلزات ساختهاند و نوع دیگر از افراد بنیآدم ترتیب دادهاند. مثلاً از چوب و آهن یک کارخانه ساختهاند که از یک طرف پشم میریزند و از طرف دیگر، ماهوت برمیدارند. و همچنین از بنیآدم یک کارخانه ساختهاند که از یک طرف اطفال بیشعور میریزند و از سمت دیگر، مهندس و حکمای کامل بیرون میآورند.»
میرزا ملکمخان ناظمالدوله، کتابچهی غیبی
در سدهی نخستین مواجههی جامعهی ایران با تمدن جدید غربی و در میان رسائل و متون و آثار برجایمانده از نخستین ناظران تمدن جدید غربی که در طی یک سده به نظارهی کشورهای اروپایی نشسته و «عجایب و غرایب» و دستاوردهای تمدنی «دول یوروپ» را برای جامعهی خود روایت کردند، اشاراتی به دانشگاه هم به چشم میخورد. در این متون، که بهواقع بایست از یک منظر بهعنوان یکی از مهمترین مجراهای آشنایی ایرانیان با تمدن جدید غرب و از جهتی دیگر، محل سنجش عیار و مناط فهم ناظران و نخبگان ایرانی از تحولات رخداده در مغربزمین و نهادهای نوظهور استقراریافته در تعاقب آن، قلمداد شوند، به دانشگاه تحت الفاظی نظیر «خانهی حکما»، «اونیوریسته»، «مدارس عالیه» و... اشاره رفته است. اشاراتی که هرگز از ذکر توصیف عمارت دانشگاه، ظاهر دانشجویان و اساتید و مناسبات صوری و اداری حاکم بر دانشگاه فراتر نرفته است. اما در میان همهی این اشارات، تلقی «کارخانه»ای میرزا ملکمخان از دانشگاه (همانطور که در بالا آورده شد)، بهعنوان یکی از مهمترین نهادهای مقوَم و مقوِم مدرنیته، با توجه به وضع امروز ما، بیش از دیگران جلب توجه میکند.
توجه و تأمل بر این دریافت نه به دلیل عمق نظر نهفته در آن و اینکه این تمثیل ملکمخان کمکی در گشودن گره تاریخی فهم و درک ما از دانشگاه کرده است، بلکه به این خاطر حائز اهمیت است که تشبیه دانشگاه توسط ملکم به کارخانهی ساخت «حکیم» و «مهندس»، با گذشت بیش از صد سال از طرح آن و در شرایطی که انتظار میرفت و میرود در پی بسط محتملِ آگاهیِ تاریخیِ ایرانیان در این مدت، انگارهی سطحی ملکمخان از نهاد دانشگاه جرحوتعدیل شود و با نگرشی عمیق به ریشهها و زمینههای شکلگیری دانشگاه در غرب، تعمیق و اصلاح گردد، شاهد آن هستیم که جامعهی امروز ما، در عمل با صورتی از همان تلقی «کارخانه»ای ملکمخان با نهاد دانشگاه مواجه است؛ البته با تکلفات و رسوم افزونتر و بوروکراسی تعینیافته.
***
آمدوشدی به دانشگاه* و برانداز گذرای قامت خمودهی آن، بهراحتی هرآنچه در دانشگاه امروز بهعنوان ارزش مطرح است و بر سر تحصیل آن رقابتها درگرفته است، پیش چشم ما قرار میدهد؛ ارزشهایی که نفس علم و دانش و قداست تحصیل و تدریس در پیش پای آن ذبح میشود. رقابتهای محسوس و نامحسوس اصحاب دانشگاه بر سر کسب مدارج و امتیازات بهاصطلاح علمی، در تعاطی کامل با تلقی «کارخانه»ای از دانشگاه شکل میگیرد؛ مقالهنویسی در قالبهای مختلف آن، ارتقای پایهی تدریس یا تحصیل، به تصویب رساندن طرحهای پژوهشی با عنایت ویژه به حمایتهای مالی آن و... ارزشهایی هستند که توجه افراطی به آنها، که در عین حال با غلبهی جنبههای فرمالیستی آن، بدون سنجش میزان اثرگذاری این حجم کثیر از تولیدات دانشگاهی بهمنظور حل مسائل جامعه همراه است، دانشگاه را به بیراهه برده و در بهترین حالت، از دانشگاه، «کارخانه»ی تولید طرح و مقاله و فارغالتحصیل ساخته است.
در شرایط استقرارِ ناقص نهاد دانشگاه و در حالی که قواعد ساختاری حاکم بر دانشگاه از آن یک نهاد بیمار و ناقصالخلقه ساخته است که با غرق شدن در تکلفات و تصنعات فُرمالیستی آموزشی و پژوهشی، هیچ میانهای با رسالت اصلی خود، یعنی تولید دانش و پرورش افکار و طرح مسائل جامعه ندارد، استاد یا دانشجوی آن، بنا بر الزام ساختار یا اشتیاق و میل به رقابت برای ارتقا و طی مدارج، مجبور است تعداد قابل توجهی مقاله و بهاصطلاح پژوهش، به زبان مادری یا انگلیسی، تولید کند. در این شرایط پریشان، ساختار معیوب دانشگاه به دلیل همان «استقرار ناقص»، از این تولیدات، انتظاری جز رعایت ظواهر و صورت و رسیدن به آمار و ارقام مدنظرِ بیلاندهی ندارد و از سوی دیگر، مولدان این مقالات نیز (بهاستثنای نوادر) از تولید این آثار و مقالات، هدفی مهمتر از کسب امتیازات اداری تعریفشده در آن ساختار معیوب ندارند. در چنین شرایطی است که زمانه، زمینهی رخداد اتفاقات ناخوشایند را فراهم میآورد.
تا به اینجا اگر اشکال، عدول دانشگاه از کارکرد اصلی خود و تنزل آن به کارخانهی تولید مقاله بود و اصحاب آن در روزمرگی مشغول انجام امور خود بودند، بعد از این، اشکالی بهمراتب مهمتر در تعاقب اشکالات قبلی به وقوع میپیوندد. نقیصهای که فارغ از منظر علمی و دانشگاهی، باید از منظر اخلاق نیز بر آن نظر کرد. تولد طیفی از دانشگاهیان که با سوءاستفاده از نقصانهای موجود، پدیدهی شوم انتحال را رقم میزنند تا چشمانداز وضعیت و آیندهی دانشگاه را تیرهتر از قبل کنند.
***
شاید عدهای بر این باور باشند که از علل اصلی فزونی انتحال در جامعهی ما، فقدان آموزش صحیح و کامل روش تحقیق به دانشجو و ناآشنایی بدنهی دانشگاهی ما با مقولهی پژوهش است. تأثیر این علت و علل شبیه به این را در وقوع انتحال نمیتوان نادیده گرفت و شاید رخداد این پدیده در بدنهی دانشجویی و آن هم در سطوح پایین مقاطع تحصیلی را بتوان ناشی از آن دانست، ولی مسئله اینجاست که اگر استادتمام یک دانشگاه، که از قضا دستی هم در روششناسی و روش تحقیق دارد و با اسلوب و مکاتب مختلف روش تحقیق آشنایی تام و تمام دارد، دست به انتحال زد، انگشت اتهام را به سمت کدام نقص معرفتی او باید نشانه رفت. طرفه آنکه بررسی برخی سرقتهای علمی برملاشده در سطوح بالای علمی جامعه، که اصولاً توسط برخی افراد بهظاهر صاحب صلاحیت و دانش رخ داده است، نه تنها حکایت از ناآشنایی این افراد با روش تحقیق و پژوهش نمیکند، بلکه تا حدودی مبین تسلط بالای ایشان به مسائل ساختاری و صوری تحقیق و همینطور شناختِ دقیقِ حفرههای عمیقِ ناظر بر فرآیندِ تولید و انتشارِ این مطالب عالمانه! است.
بنابراین محصور کردن علتیابی وقوع انتحال بهویژه از سوی اساتید دانشگاهی در چارچوب مسائل روش تحقیق و عدم آشنایی با پژوهش، تا حدود زیادی سادهانگاری است. البته میتوان برای فزونی یافتن انتحال و سرقت علمی توسط جامعهی دانشگاهی به یُمن وجود ابزار و ادوات تکنولوژیک و توسعهی انتشار تولیدات علمی، اعم از مقاله و کتاب در فضای مجازی، عللی نظیر فقدان نظارت سازمانی یا حداقل صوری بودن این نظارتها بر تولیدات علمی دانشگاهیان اعم از کتاب و مقاله، روح کمیتگرایی حاکم بر آموزش عالی که به بدترین شکل ممکن مکانیسم تنبیه و تشویق (رکود و ارتقا) را برپایهی نگارش مقاله در قالبهای مختلف علمی-پژوهشی، ISI و... سازمان داده است، تقلیل امر پژوهش به ابزاری برای ارتقا و کارآمدی در مناسبات صوری و اداری دانشگاهی برشمرد، لکن اشکالی بنیادین را ورای همهی این مسائل باید در نظر داشت.
دریافتهای ناقص و تلقی «کارخانه»ای از دانشگاه، که از بدو آشنایی ایرانیان با این نهاد مهم غربی تا به امروز ادامه داشته و دارد، «دانشگاه» را به ملغمهای از تصورات سطحی تبدیل کرده است که بیش از هرچیز، با هویت راستین خود بیگانه است. دانشگاه نه بهعنوان یک نهادِ ملتزم به تمهیدِ مقدمات مربوط به استقرار و تداوم آن نهاد، بلکه بهعنوان یک دستگاه مکانیکیِ موظف به تولید و ارائهی محصول، به رسالت خود میپردازد؛ از تولید قدر معتنابهی فارغالتحصیل در مقاطع مختلف تحصیلی تا تولید انبوه مقالات علمی-پژوهشی و ISI و طرحهای تحقیقاتی که ربط و نسبت آن با مسائل بیرون دانشگاه، کمتر مشخص بوده و هست؛ و اگر هست، «البینه علی المدعی».
دانشگاهِ امروز ما، در شرایطی به سر میبرد که جدا از طیف علاقهمند، کوشا و صاحب دغدغهی استاد و دانشجو که در این آشفتهبازار علم و پژوهش در پی انجام رسالت خود هستند و سهم خود را در حیات علمی کشور ایفا میکنند، ملوث به وجود کاسبان علم و اهل انتحال و گروه متأسفانه رو به تزایدی است که شناعت سرقت افکار و تملک حاصل کار دیگران، نه تنها برایشان قبیح نیست، بلکه در خلوت خود، به این شیادی تفاخر میکنند و بهسادگی به نظام آموزشی سادهدل، که دلخوش به آمار و ارقام برآمده از تولیدات فاخر و دهانپُرکن این اساتید است، بیلان کاری ارائه میدهند، از مشارکت خود در علوم انسانی جهانی دم میزنند و از ته دل قهقهه میزنند.
اگر دانشگاه میخواهد در این کشور منشأ اثر گردد و میاندار حل مسائل و چالشهای جامعه شود، نمیتواند سر در برف فرو کند و چشم بر حقایق ببندد. باید کاری کرد تا این تن نحیف و کمرمق، جانی دوباره بگیرد و از اوضاع آشفته و نابسامان کنونی رهایی یابد.
دانشگاه از دو جهت نیازمند اصلاح و درمان است. نخست اصلاح زمانبر که دایر بر اصلاح فهم و تلقی کارخانهای از مفهوم دانشگاه و ارائهی قرائتی صحیح و اصیل از آن بهمنظور استقرار صحیح این نهاد است که البته این اصلاح فرآیندی تاریخی و در گرو اصلاح فهم از برخی متغیرهای دیگر است.
و دوم اصلاحی آنی، ضروری و حیاتی مبنی بر برخورد قهرآمیز با این جوفروشانِ گندمنمایِ حاضر در بطن و متن دانشگاه که از نمد این شرایط آشفته، به وقیحانهترین شکل ممکن، برای خود کلاهها بافتهاند و با هر نفس خود، فضای دانش و پژوهش را میآلایند.
دانشگاه با این اوصاف احیا نمیشود، مگر با مقابلهی جدی و سرسختانه با شارلاتانیسم رسوخیافته به کُنه وجود آن. باید عزم را جزم کرد، تعارفات و ملاحظات را به کناری زد و بر بدن انحراف و شیادی، تازیانهها نواخت و چه بهتر آنکه در این مسیر مقدسِ پاکسازی ساحت دانشگاه، اسمورسم افراد، مانع تحقق آنچه باید بشود، نشود.
* منظور از دانشگاه در این یادداشت، در اکثر موارد، دانشگاهها و دانشکدههای علوم انسانی و اجتماعی است. در خصوص دانشگاههای فنی و مهندسی و پزشکی، به دلیل عدم آشنایی با شرایط جاری در آنها، قضاوت را به اهلش میسپاریم.