شناسهٔ خبر: 56714 - سرویس دیگر رسانه ها

سینما رسانه نیست، هست؟

در روزهایی که نظریه‌پردازان سینما و رسانه سعی می‌کنند حد و مرزی برای سینما مشخص کنند و حکم تبعیدش از دنیای رسانه را صادر کنند، آنچه در دنیای واقعیت اتفاق می‌افتد خلاف این مسیر است.

فرهنگ امروز/ نگار مفید:

 

در روزهایی که نظریه‌پردازان سینما و رسانه سعی می‌کنند حد و مرزی برای سینما مشخص کنند و حکم تبعیدش از دنیای رسانه را صادر کنند، آنچه در دنیای واقعیت اتفاق می‌افتد خلاف این مسیر است. در دنیای واقعیت و زمانی که دوربین روی شانه‌های مستندساز قرار می‌گیرد، سوژه به مرور خود را از حالتی داستانی، به سمت دنیای روزمره می‌کشاند تا تصویری واقعی ارایه دهد و سعی در پاسخگویی به علامت سوال‌هایی دارد که فقط در زمره آگاهی‌های روزمره قرار می‌گیرد. مثال بارز این دوگانگی را می‌توان تا سال 2014 به عقب برد؛ زمانی که ادوارد اسنودن تصمیم به فاش کردن اسناد محرمانه سازمان امنیتی امریکا کرد. همان زمان که علاوه‌ بر دو روزنامه‌نگار تحقیقی که در روزنامه‌ها فعالیت می‌کردند، ایمیلی کدگذاری شده برای یک مستندساز فرستاد و از او خواست تا در کنار تیم رویایی او به ثبت وقایع هنگ‌کنگ بپردازد. همان نقطه از جهان که محل قرارهای روزنامه‌نگاران افشاگر بود.

ما از زاویه دوربین لورا پویترس به داستان افشای اسناد محرمانه وارد می‌شویم، از لحظه‌ای که روی صفحه‌ای سیاه، کلمه‌های سفید ناخوانا نوشته می‌شوند و ما از خودمان می‌پرسیم؛ «citizenfour» کیست؟ چرا می‌خواهد این مستندساز را در هتلی در هنگ‌کنگ ببیند؟ آیا اسناد محرمانه‌ای که از آنها حرف می‌زند، حقیقت دارند؟ آیا حرفش قابل‌اعتناست؟ شانس از لحظه‌ای به ما رو می‌کند که پویترس به جای پرسیدن این سوالات، به سمت هنگ‌کنگ حرکت می‌کند. از لحظه‌ای که مستندساز، مثل یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای ابزار و وسایلش را روی دوش می‌گذارد و دوربین را با خود به آن‌سوی جهان می‌کشاند تا ثانیه‌های ملتهبی را ثبت و ضبط کند که کمتر دیده‌ایم. اسنودن 29 ساله به هنگام ملاقات با تیم روزنامه‌نگاران از حضور در سرویس‌های امنیتی امریکا انصراف داده است و اسناد محرمانه‌ای را به دستان روزنامه‌نگاران می‌سپارد که نشان می‌دهد امریکا در حال شنود تلفن‌ها و ایمیل‌های تمام شهروندان است. همین شهروندان عادی که مشکوک به انجام عملیات تروریستی نیستند یا کاری به جز انجام کارهای روزمره و عادی‌شان انجام نمی‌دهند. در میان این اسناد محرمانه مشخص شد که حتی رهبران و مدیران کشورهای دیگر نیز از این شنود گسترده در امان نمانده‌اند. اما اگر اسنودن تصمیم می‌گرفت تا مستندسازان را از دایره روزنامه‌نگاران خارج کند، یا به عبارتی سینما را از محدوده رسانه کنار بگذارد، امروز هیچ تصویری از آن لحظه‌ها نداشتیم و تمام روایت ما محدود به داستانی می‌شد که الیور استون در «اسنودن» برای ما تکرار کرد؛ چه بسا مثل یک داستان دراماتیک هالیوودی به ایمیل‌های کدگذاری شده می‌خندیدیم یا از کنار تلاشی که روزنامه‌نگاران برای دریافت و فهم اسناد محرمانه انجام می‌دادند، گذر می‌کردیم. اما به لطف دوربینی که این لحظات را ثبت کرده‌اند، حالا می‌دانیم که در آن روزهای پرآب و تاب، حتی صدای هشدار آتش در هتل نیز روزنامه‌نگاران را به لرزه انداخته است.

چنین جادویی از نثر و لحن هیچ روزنامه‌نگاری ساخته نیست. شاید به این دلیل که ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که بی‌اعتمادی عمومی باعث شده تا به دیده‌های خودمان هم بی‌اعتنا باشیم، چه برسد به اطلاعاتی که از سوی دیگران پرداخته می‌شوند و به دست ما می‌رسند. به همین دلیل است که با وجود تلاش‌ها و نظریه‌های متعددی که سینما را نه یک رسانه، بلکه یک سرگرمی ساده تلقی می‌کنند، باید همچنان سینمای مستند را به عنوان یک گونه پرطرفدار از رسانه بشناسیم و با خودمان تکرار کنیم که روزنامه‌نگاری در حال تحول است و مسیری را طی می‌کند که خواه ناخواه به سمت تصویر پیش می‌رود. ممکن است با اندکی تاخیر اطلاعاتش به دست مخاطب برسد، ممکن است تنظیم رنگ و نور آن زمان ببرد یا برای کشاندن مخاطب به دنبال خود، کمی در ریتم آن دستکاری شود اما به هر حال دیده‌های خود را که نمی‌توان از یاد برد. به همین جهت است که سینما، در چالش تازه‌اش به جای سرگرمی‌سازی‌های فراملیتی به سوی آگاهی‌بخشی هم حرکت می‌کند و زیرشاخه‌های متعددی تشکیل می‌دهد که تلفیقش با رسانه، یکی از جذاب‌ترین شاخه‌های آن خواهد بود. شاخه‌ای که در حال حاضر در دانشگاه‌های دنیا به روزنامه‌نگاران و سینماگران آموزش می‌دهد تا چطور از دستاوردهای هر دو حوزه استفاده کنند و از مزایای هر دو حوزه سود ببرند.

روزنامه اعتماد