به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ موسی نجفی رئیس پژوهشکده فرهنگ، انقلاب و تمدن اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به نقش خلفا و سلاطین در ایجاد تمدن اسلامی اشاره کرده که در ادامه آن را می خوانید.
ما اگر بخواهیم از سر طرفداری و مشارکت خود را وامدار و هوادار این تاریخ رسمی و روایت حکومتی خلفا بدانیم، می توانیم خود را شریک تمدنش نیز بدانیم؛ اما در چنین وضعیتی در مورد جنایات خلفا چگونه بایستی خود را منتقد بدانیم؟
یک عامل اعتقادی بسیار نیرومند دیگر هم در این میان خودنمایی کرده و برجسته است و آن حضور امامان معصوم شیعه در متن جامعه اسلامی آن روزگار است. در حقیقت ما اگر از خلفای تمدن سازی مثل مامون و هارون سخن بگوییم چطور می توانیم فراموش کنیم در زمان این دو خلیفه، دو امام بزرگوار شیعه حضرت کاظم(ع) و حضرت رضا(ع) زندگی کرده و به شهادت رسیده اند! یعنی دامنه بحث تمدن ساز بودن این خلفا نه فقط در تاریخ رسمی اسلامی محدود نمی ماند بلکه یک بعد اعتقادی و دینی پر رنگی هم دارد و البته مسئله ملی و قومی و سهم و مشارکت آنان هم در دنباله این مسائل مطرح است و فعلا محور اصلی بحث ما نیست. اما جواب و محورهای مهم پاسخی که می توان داد
اول: تعریفی که در این پرسش شبهه گونه آمده است تقریبا مبهم و ناقص و تا حدودی عوامانه است؛ خلاصه نمودن تمدن در ساختمان ها و پروژه ای و به اصطلاح امروزی «عمرانی» خودش جای بحث مفصل دارد البته مسجد و معماری و شهرسازی در مفهوم وسیعش جزئی از نمادهای تمدن اسلامی هست (و نه همه ماجرا) و تازه خود این بعد هم در سلاطین و خلفا خلاصه نمی شود.
درست کردن یک شهر دینی و در کنار هم قرار دادن ارزشها و ضروریات و نهادها نه کار سلطان بلکه کار متفکران و فیلسوفان و اسلام شناسان عمیق و برجسته است در حقیقت شهر را کسی نمی سازد که پول بنا و عمله و مصالح را می سازد بلکه شهر را کسانی می سازند که این مصالح را در جای مناسب تعبیه می کنند؛ این مطلب در مورد تمدن غرب هم صادق است. غرب جدید را مهندسان و آرشیتکت ها و حتی تجار و سیاستمداران نساختند بلکه شروع این مدنیت جدید را در آثار متفکران و فیلسوفان و افرادی مثل توماس مور و راجر بیکر و فرانسس بیکن و آثاری همچون آتلانتیس جدید و اتوپیا ره گیری می کنند.
همان طور که سیاست جدید غربی را بیش از آنکه به سیاستمداران عملگرا نسبت دهیم بایستی در طرح بزرگ شهریار ماکیاولی ببینیم. برجسته و منحصر کردن تمدن اسلامی در خلفا و حکام مانند آن است که ما تمدن و تجدد غربی را در اقدامات آقای ترامپ و اتحادیه اروپا و… ببینیم.
دوم: اگر معماری و هنر و شهرسازی را در مفهوم وسیع ترش جزئی از تمدن اسلامی ببینیم، پس این پرسش مطرح می شود که اصل و اساس و جوهره تمدن چیست؟ و کجا و در کدامین نمادها می توانیم در جستجویش باشیم ؟ در جواب می توان عنوان نمود که ما باید بدانیم که آنچه هسته اصلی و هویت و قلب یک تمدن را تشکیل می دهد چیست ؟ در حقیقت باید دید موتور محرکه تمدن کدام است؟ تمدنها به قول منطقیین یک «جنس» دارند و یک «فصل»، جنس تمدنها تقریبا معلوم است تمدنها قانون محور و نظم دهنده و موجد شهر نشینی و شکوفا کننده فرهنگها هستند ولی این فصل تمدنها است که آنها را از همدیگر مجزا می کند در حقیقت شهر و قانون و نظم نشانه تمدن هست ولی اسلامی بودن و غربی و شرقی بودن تمدن را نمیتواند محک بزند!
مفهوم سعادت و عبادت و نوع مناسبات مردم و خط قرمزها و سایر ارزش گذاری ها را «جهت تمدن» که همانا فرهنگ است تعیین می کند در حقیقت در همین نقطه است که نقش نرم افزار در سخت افزار و هویت بخشی آن آشکار می گردد مسجد و حمام و شهری که خلیفه میسازد تعیین کننده مفهوم سعادت و عبادت و روح جامعه اسلامی نیستند بلکه در نهایت جلوه مادی و سخت افزاری طرحی هستند که از قبل تهیه شده است؛ از این منظر قلب و هویت تمدن اسلامی با تمدن غربی و با سایر تمدنها فرق دارد؛ این قلب و هویت در نقطه مرکزی توحید خلاصه می شود و به وسیله تعالیم قرآن بسط یافته و اجزایش کامل می گردد لذا این روح توحیدی – قرآنی در مساجد و هنر و معماری و شهرسازی و حتی علوم مختلف در اندلس و عثمانی و صفوی و عباسی و فاطمی قدر مشترکی و روحی را ایجاد و تداعی می کند که آنها را می توان علیرغم تفاوت هایشان و سازند گانشان و حتی ادوار و ازمنه ساخت شان در ذیل حلقه بزرگتری به نام تمدن اسلامی جایابی و نشانه گذاری نمود.
البته در مرحله بسط و تفصیل مسئله باز ابعاد عمیق تری بخود می گیرد و شیعی و سنی بودن و صفوی و فاطمی و عثمانی بودن و ایرانی و عرب و مغربی و اندلسی بودن خود را نشان می دهد. تمدن اسلامی بخاطر ظرفیت بالایی که دارد و داشتن عنصر عدالت و مساوات و برابری و خلاقیت و عقلانیت و اعتدال توانسته است ملت ها و اقوام و نژادها و السنه مختلف را در ذیل خود جلب و جذب نماید. این تنوع فرهنگی را در ذیل تمدن اسلامی مشروعیت بخشیده و به رشد و باروری و تنوع و عمق آن کمک نماید، لذا در این نگاه ثانویه ساحت دومی که گفته شد می توان از مفاهیمی به نام تمدن اسلامی – ایرانی یا تمدن اسلامی – عربی و یا اسلامی – اندلسی و یا تمدن اسلامی – ترکی سخن به میان آورد. دقت کنیم این سخن نه در راستای تفاخر قومی و برتری نژادی بلکه از باب بیان واقعیات و میزان مشارکت و سهم ابتکار و خلاقیت ملل و اقوام مختلف در این شکوفایی تمدنی است.