به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نامش محمد فرخییزدی بود و لقبش شاعر زندانی و لبدوخته. او یکی از شاعران نسل انقلاب مشروطه بود که سالهای زیادی با شعرهایش به مقابله با حکومتهای زمانه پرداخت و سالهای زیادی را در زندانهای مختلف گذراند، در نهایت نیز در روز ۲۵ مهر ۱۳۱۸در ۵۱سالگی، این شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه به طرز مشکوکی در زندان قصر و به روایتی به دست پزشک احمدی کشته شد. در هفتاد و نهمین سالروز درگذشت فرخییزدی به سراغ حسین مسرت، نویسنده و پژوهشگر همشهری او که نزدیک به 30 کتاب در حوزههای مختلف دارد، چندین کتاب درباره فرخی نوشته است و گردآوری دیوان او را هم در کارنامه خود دارد، به گفتوگو نشستیم تا حرفهای بیشتری درباره سبک شعری فرخی و ابهاماتی که درباره دهان دوختن و مرگ او است بشنویم.
فرخی یزدی که بود و چه شد؟
حسین مسرت در گفتوگو با ایبنا به شرح مختصری از زندگی فرخییزدی اشاره کرد و گفت: فرخییزدی به سال 1264 شمسی در شهر یزد به دنیا آمد و از کودکی با رنج و ستم آشنا بود و از همان کودکی به کار پادویی در نانوایی پرداخت. مختصر تحصیلاتی داشت، به مدرسه مرسلین انگلیسیها در یزد میرفت، ولی آنجا شعری در نکوهش مسئولین و سرپرستان مدرسه گفت، اخراج شد و دوباره به نانوایی بازگشت.
در نوروز 1289 شمسی هم شعری علیه حاکم یزد، ضیغمالدوله قشقایی گفت، به زندان افتاد و دهانش را دوختند که از همان وقت لقب «لسان المله» را گرفت. بعد از دو ماه از زندان یزد فرار کرد و در انجمن ولایت یزد متحصن شد و به واسطه فشارهایی که بر او بود، در سال 1290 ناچار شد که به تهران بگریزد که در آنجا هم با آزادیخواهان تهران همراه شد و فعالیتها و مبارزات مطبوعاتی خود را ادامه داد. در سال 1298 در مخالفت با قرارداد 1919 چند ماهی به زندان افتاد. همزمان با جنگ جهانی نخست، همراه با ملیون به غرب و سپس عراق رفت و آنجا هم برای فرار از دست انگلیسها، به ناچار با پای پیاده به تهران بازگشت، توسط قشون تزاری مورد سوءقصد نافرجام قرار گرفت، یعنی مهاجرین قفقازی به او سوءقصد کردند که نافرجام بود.
حسین مسرت
او ادامه داد: فرخییزدی دوم شهریور 1300 نخستین شماره روزنامه «طوفان» را چاپ کرد؛ یعنی تا قبل از آن با مطبوعات همکاری داشت ولی از 2 شهریور 1300 خودش مستقلا روزنامه طوفان را گرفت، روزنامهای که بنا بر گفته مرحوم حسین مکی بیش از 15 بار توقیف شد. بارها به زندان افتاد و یک بار هم حتی به شهر «بم» تبعید شد. البته زمانی که روزنامهاش توقیف میشد، با امتیاز روزنامههای «آیینه افکار»، «پیکار» و «قیام» چند شماره روزنامه منتشر میکرد تا دوباره طوفان از توقیف بیرون بیاید.
فرخی در مرداد 1307 نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورا شد و به همراه نماینده لاهیجان جزو گروه اقلیتی بود که علیه رضا پهلوی مبارزه میکردند، به همین دلیل بارها در مجلس کتک خورد و در بهمن 1307 ناچار شد که هم مجله طوفان هفتگی و هم روزنامه طوفان که امتیاز هر دو آنها به نام خودش بود را تعطیل کند، همچنین تقریبا در اواخر دوره هفتم مجلس شورا از او سلب مسئولیت نمایندگی شد و او هم به ناچار در مجلس متحصن شد -چون پی برده بودند که فراکسیون اقلیت با ملیون خارج از مجلس ارتباط داشته و چون او به همراه نماینده لاهیجان جزو فراکسیون اقلیت بود، به ناچار آنجا بست نشست- و در نهایت در روز 15 آبان 1309 از مجلس فرار کرد و به روسیه رفت که به خاطر اعلام نارضایتی خود در روسیه هم مجبور شد به برلین برود. در برلین در دادگاهی که علیه رضاشاه تشکیل شده بود، به عنوان شاهد شرکت کرد، همچنین روزنامه «نهضت» را بنیان گذاشت که آن هم علیه رضاشاه بود که رضا شاه آلمان را به قطع روابط تجاری و اقتصادی تهدید کرد و به همین سبب فرخی از برلین هم اخراج شد و به دانمارک و کشورهای دیگر رفت.
مسرت در ادامه زندگینامه فرخی یزدی و درباره دوره آخر عمر او گفت: در مرداد 1311، عبدالحسین تیمورتاش که وزیر دربار بود به فرخی اطمینان داد که اگر به ایران بیایی در امان هستی، چون با تیمورتاش دوست بود، پذیرفت و برگشت. بعد از چند وقت که به ایران بازگشت، در تیرماه 1315 به بهانه طلب آقا رضا کاغذفروش به زندان افتاد. در زندان هم دست از مبارزه برنداشت، اولین بار به سه سال زندان محکوم و بارها در زندان شکنجه شد، حتی یک بار در غذایش سم ریختند که البته فهمید و غذا را نخورد. یک بار هم خودش دست به خودکشی زد، زندانبانها فهمیدند و نجاتش دادند که در حین مداوا مطالبی علیه شاه گفت. بارها به او پیشنهادهای مختلفی مثل پیشنهاد وزارت دادند ولی او رام نشد و سرانجام حکم مرگش صادر شد و در سحرگاه 24 مهر 1318 با تزریق آمپول هوا از سوی شخصی به نام پزشک احمدی و با همکاری چند زندانبان، به زندگی فرخی پایان داده شد. البته تاریخ مرگ او را بعضیجاها 24 و برخی جاها هم 25 مهر نوشتهاند، ولی به هر حال علت مرگ او را دیفتری اعلام کردند.
تصویر از صحنه مرگ فرخی که شبیهسازی شده
فرخی به اشعار سعدی و مسعود سعدسلمان توجه داشت
این نویسنده و پژوهشگر به آثار خود درباره فرخی یزدی اشاره و عنوان کرد: من تا به حال چندین کتاب درباره فرخی کار کردهام و در سال 78 سه کتاب به نامهای «فرخی لبدوخته»، «کتابشناسی فرخی» و «دیوان فرخی» چاپ شد. سال 81 دیوان فرخی را با اشعار جدید ویرایش مجدد کردم که نشر قطره آن را چاپ کرد و در سال 1391 ویرایش سوم این دیوان با اشعار جدید توسط نشر مولی چاپ شد. همچنین سال 84 کتاب فرخی لبدوخته را با اطلاعات جدید ویرایش کردم که تحت عنوان «پیشوای آزادی» چاپ شد و در سال 96 هم چاپ دوم همین کتاب «پیشوای آزادی» چاپ شد که قرار است در مراسمی در روز درگذشت او رونمایی شود.
مسرت درباره سبک شعری فرخی گفت: فرخی بسیار به اشعار سعدی و مسعود سعدسلمان توجه داشت؛ به خصوص نسبت به مسعود سعدسلمان ارادت داشت که گرفتار زندان شده بود و حبسیههای معروفی دارد، و از بین شعرای یزدی شاگرد «شاهرخ یزدی» بوده است. شاهرخ یزدی جزو اولین شاعرانی است که در یزد شعر و قصیده سیاسی گفته است. فرخی یزدی در همه زمینهای شعر دارد ولی شعر او دو ویژگی دارد؛ یکی به قول دکتر شفیعی کدکنی است که میگوید او از سرآمدان غزلسرایان سیاسی ایران است، البته تعداد شاعر دیگری هم در این زمینه داریم، ولی شفیعی کدکنی فرخی را سرآمد غزلسرایان سیاسی میداند. ویژگی دیگر هم رباعیات سیاسی او است.
سلول فرخییزدی در زندان قصر
سفرنامه ناتمام فرخی یزدی
نویسنده کتاب «شاعر لب دوخته» با بیان اینکه آثار فرخی یزدی محدود به دیوان او نیست، اظهار کرد: فرخی یک منظومه به نام «فتحنامه» در شرح رشادتهای سردار جنگ، حاکم بختیاری یزد دارد که در قالب مثنوی است و زمانی که یزد بوده و قبل از اینکه به تهران بیاید، آن را سروده است. یک کتاب هم با عنوان «سفرنامه شوروی» دارد که بخشی از این سفرنامه در نشریه طوفان چاپ شد و بقیه آن گم شده است، چون به هر حال هر بار که او را میگرفتند، به خانهاش حمله میکردند، هر چه در خانهاش بود را غارت میکردند یا اینکه ضمیمه پروندهاش میشد. بنابراین از سفرنامه او همان بخشی که در نشریه طوفان چاپ شده، موجود است. در مورد آثار او میتوان گفت که بیشترین چیزی که گویای نظم و نثر فرخی است، دوره روزنامه طوفان و مجله طوفان است.
مسرت ضمن بیان اینکه شعر فرخییزدی فقط شعر سیاسی نیست، بیان کرد: فرخی در زمینههای دیگر هم شعر دارد، مثلا در سرودههای دوره جوانی او غزلیات عاشقانه هم هست، ولی وقتی که وارد مبارزات سیاسی میشود، به خصوص از سال 1290 به این طرف که به تهران میآید، دیگر اشعار او سیاسی است. اشعار او را میتوان به دو بخش تقسیم کرد-همچنان که من در دیوان گذاشتهام- اشعار دوره جوانی و اشعار پس از آن. البته شعری که در 15 سالگی در نکوهش اولیا مدرسه مرسلین گفته هم شعر سیاسی است. در مجموع میشود گفت که تقریبا 80 درصد اشعار فرخی در هر زمینهای مثل قصیده، مسمط، مثنوی و... سیاسی است.
تمام کسانی که فرخی را از نزدیک دیدهاند بر دهان دوختن او صحه گذاشتهاند
وی در ضمن رد این مطلب که برخی دهاندوختن فرخییزدی را واقعی نمیدانند و معتقدند که بیشتر مفهوم استعاری از ساکت کردن فرخی دارد، عنوان کرد: من یک مصاحبه با آقایی به نام ابوالقاسم مرتاضی-زمانی که زنده بود- در حدود سالهای 64 و 65 داشتم، میگفت که خودش شاهد این موضوع بوده یا حتی آقای جلالی که در آلمان بوده، گفته است که زمانی فرخی را ملاقات کردم، آثار لب دوختن او پیدا بود. من در کتابم هم اشاره کردهام که اصلا به همین دلیل به مجلس اعلام میشود که فهمیدیم در یزد، لبهای فردی را به دلیل نکوهش حاکم دوختهاند. خود فرخی هم میگوید:
«شرح این قصه شنو از دو لب دوختهام/ تا بسوزد دلت از بهر دل سوختهام»
تنها یک نویسنده درباری که در حال حاضر اسمش را به خاطر ندارم و خیلی مخالف فرخی بود این مسئله را رد میکند، وگرنه تمام کسانی که فرخی را از نزدیک ملاقات کردهاند، بر دهان دوختن او صحه گذاشتهاند.
مسرت در پایان گفت: در مورد مرگ فرخی هم همینطور است و دو دسته اظهار نظر داریم. یک دسته کسانی هستند که طرفدار دربار پهلوی هستند که مانند خود زندان اعلام میکنند که مرگ فرخی به علت دیفتری بوده است؛ ولی بعد از شهریور 1320 که رضاشاه میرود، پزشک احمدی هم محاکمه میشود و پاسبانی که همراه او بوده اقرار میکند که افرادی که برای قتل فرخی گماشته شده بودند، شبانه او را به حمام زندان میبرند که در آنجا جلسات محاکمه است، روی شیشه حمام گچ میکشند. بعد او را به سلولی دور از زندانیان دیگر میبرند، شبانه چهار نفر به سلول او میروند، به او آمپول هوا میزنند که کمکم صورتش کبود و سیاه میشود و میمیرد. اما آن یکی دو نفری هم که قتل او را رد میکنند، از طرفداران دولت رضا شاه بودند که من در کتابم به آنها اشاره کردهام. البته باید گفت آنهایی که مخالف قتل فرخی هستند، به کل مخالف او هستند، یعنی فرخی را یک عنصر جاسوس وابسته به روسیه میدانند و مرگش را هم بر اثر ابتلا به دیفتری اعلام میکنند. چون مرگ اکثر زندانیان زمان رضا شاه را به مرضهایی مثل دیفتری و این قبیل بیماریها نسبت میدهند. مثلا تیمورتاش را هم با بالش خفه میکنند. در هر صورت عمال و طرفداران رضا شاه که نمیگویند این کار به دستور شاه بوده است.
لازم به ذکر است حسین مسرت دانشآموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تاجیکستان است که تاکنون قریب به 30 عنوان کتاب و 400 عنوان مقاله از وی به چاپ رسیده است. او همچنین در زمینههای فرهنگی مسئولیتهای مختلفی را بر عهده داشته است، از جمله همکاری با بسیاری از نشریات کشور همچون آینده، نشر دانش، کیهان فرهنگی، هستی و ... ، همکاری با سازمان میراث فرهنگی یزد، همکاری با اسناد دانشگاه معماری یزد، مدیریت بنیاد ریحانه، عضو هیات منصفه مطبوعات استان یزد، مدیرعامل کانون یزد تباران، هیات موسس انجمن اهل قلم، عضو هیات علمی کنگره میبدی، عضو هیات علمی کنگره فرخییزدی و عضو انجمن میراث فرهنگی شهرستان یزد.