به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام رسول جعفریان است که در ادامه می خوانید؛
یک خوانش از نظریه ابن خلدون در زوال تمدن ها این است که قبایل بدوی در سرزمین های مجاور کشورهای متمدن، به تدریج با افزایش نیروی انسانی خود و همزمان با ضعف شهرهای متمدن در دفاع از خودشان، به شهرهای متمدن اما ضعیف شده حمله کرده، و آنها را ساقط و جایگزین آنان می شوند. تجربه تاریخی حمله اعراب به مراکز تمدنی، و همین طور انقلاباتی که در ایران در ادوار مختلف توسط غزنوی ها، سلجوقی ها و خوارزمشاهیان رخ داد، و بعدها در دوره مغول و تیمور تکرار شد، شاهدی بر این ماجراست. نیروی قدرتمند قبایل بدوی، برق آسا به شهرها حمله می کنند تا ثروت آنها را بدست آورند. آنها از کشته شدن بیمناک نیستند، و با نابود کردن شهرها، وارث ساختمان های زیبا و رفاه موجود که سالها در حسرت آن بوده اند، می شوند. البته همین ها، به تدریج متمدن شده و مورد حمله اقوام دیگری از همان نوع حمله خودشان قرار گرفته، و داستان تکرار می شود.
این وضعیت در دنیای جدید چه صورتی یافته است؟ می دانیم که اکنون مرزهای سیاسی و نظامات آن، با حمایت قدرت های بزرگ، همین طور سازمان ملل و شورای امنیت، مانع از این قبیل حملات می شوند. با این حال، این اتفاق به گونه ای دیگر می افتد.
اولا انقلاب های سیاسی، یک نمونه از این همین تحول است. قبایل بدوی در داخل مرزهای سیاسی، به عنوان حاشیه نشین در اطراف شهرها جمع شده و در زمان مناسب، به اشغال شهر پرداخته و جانشین قبلی ها که متمدن های کم عرضه هستند، می شوند. اینها، از شرایط «انقلاب» استفاده می کنند، شرایطی که گاه از داخل کشور و گاه با فشار خارجی فراهم می شود.
صورت دوم این تحول در شکل نوین آن، مهاجرت است. گروه زیادی از مردمان فقیر، خانه و کاشانه فقیرانه خود را رها می کنند تا در شهرهای متمدن، لقمه نانی و شاید تمدنی بدست آورند.
شدت این مهاجرت در دوره های مختلف، متفاوت است، اما کافی است شرایط بدی برای آنان پیش آید، در این صورت، برای بدست آوردن نان و امنیت، راهی شهرهای امن و متمدن شده و به تدریج در آن نفوذ می کنند.
در اینجا، دفاع، یک برنامه ریزی مناسب برای ممانعت از نفوذ بیش از حد مهاجران است. گاهی از ابتدا هم جلوی مهاجرت گرفته می شود. در روزگار ما این اتفاق عجیب، به خوبی قابل رویت است. میلیونها انسان در افریقا و آسیا، راهی اروپا و امریکا می شوند و مهم ترین معضل اقتصادی و اجتماعی را برای غرب فراهم می کنند. مسلما اینها روز به روز، بر قدرتشان افزوده می شود و تنها یک برنامه ریزی دقیق از سوی غربی ها می تواند آنها را هضم جامعه مقصد کند و مانع از دو گانگی و دو قطبی بودن آن جامعه شود، کاری که غربی در تلاش برای آن هستند.
این که راه چاره چیست، حرف دیگری است. میلیونها انسان فقیر، شاهد ثروت و رفاه در کشورهای متمدن هستند، آنها از خود می پرسند چرا نباید به آن کشورها بروند تا راحت تر زندگی کنند؟
شاید بتوان گفت: تا افریقا و آسیا آباد نشود، این موج مهاجرت ادامه خواهد داشت. البته شاید غربی ها برای پذیرفتن مهاجرانی که قابلیت تبدیل شدن به انسان غربی را دارند موافق باشند. گاهی هم غربی ها و اصولا کشورهای متمدن، نیاز به بردگانی به اسم کارگر دارند که کارهای سنگین جاری را انجام دهند و در ضمن آنها را کنترل می کنند که پا از گلیم خود فراتر نگذارند.
به هر حال این یک معضل چند جانبه است، که شرایط ویژه ای پدید آورده است.
امروز در خبرها آمده بود که ترامپ، دستور آماده باش به نیروهای نظامی خود داده تا جلوی سیل مهاجرت هزاران مهاجر از کشورهای امریکای لاتین را به امریکای شمالی بگیرد. تا اینجا وضع در کل بحرانی و بدون راه حل است. هرچه دنیای غیر توسعه یافته، ناامن تر شده و فاصله طبقاتی در درون آنها و در مقایسه با غرب بیشتر شود، دامنه این بحران بیشتر توسعه می یابد.