به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ یحیی دولتآبادی از سیاستمداران عصر مشروطه و پس از آن تا اوایل حکومت رضاشاه است که پستهای سیاسی همچون نمایندگی مجلس در چند نوبت را تجربه کرد. دولتآبادی علاوه بر دغدغههای سیاسی، دستی هم بر قلم داشت و آثار فراوانی همچون «آئین در ایران»، «اردیبهشت»، «ارمغان یحیی»، «تاریخ معاصر یا حیات یحیی»، «تربیت اداره»، «شرححال میرزا تقیخان امیرکبیر»، «نهال ادب»، لبخند فردوسی» و... را به رشته تحریر در آورد. در این گزارش به بخشهایی از کتاب «حیات یحیی» که یکی از معروفترین آثار دولتآبادی است، اشاره میکنیم.
اجداد یحیی دولتآبادی
پدر من از روحانیون و از دانشمندان بزرگ معروف ایران است از احفاد قاضی نورالله شوشتری، پدر و اجداد وی همه در زمره روحانیان و از جمله اخیار بودهاند.
جد اعلای من میرعبدالکریم از شوشتر به اصفهان آمده و در دولتآباد برخوار که بدو فرسنگ مسافت در شمال شهر اصفهان واقع است اقامت گزیده کتاب «غنیهالعابدین» را در اخبار و آثار دیانت اسلامی امامی مشتمل بر دوازده جلد آنجا تألیف نموده است، اجداد من به طول زمان در دولتآباد مختصر علاقه ملکی تحصیل کرده امور شرعیه آن آبادی را با دهات اطراف آن تصدی مینمودهاند میرعبدالکریم دوم جد من در دولتآباد علاقه ملکی خود را زیاد کرده دایره معیشت خویش را وسعت داده بر ریاست شرعی برخوار قناعت نکرده در اواخر عمر در شهر اصفهان هم خانه ملکی تحصیل کرده مرجعیت مختصری یافته است.
پدرم در ابتدای سن برای تحصیل در شهر اصفهان اقامت داشته گاهی به دولتآباد رفت و آمد میکرده پس از آنکه از تحصیلات معمول آن عهد فراغت یافته با سلسله میرمحمد صادق واعظ که در محله بیدآباد اصفهان ساکن است وصلت کرده مادر من از طرف پدر از آن سلسله و از طرف مادر نوه ملاعلی حکیم نوری است که در عصر خود اول حکیم متشرع بوده است پدرم به سبب حسن معاشرت و عقل معاش و به واسطه دارائی که شخصاً تحصیل کرده یا بعد از فوت پدر به وارث رسیده محل توجه خاص و عام شده اعتبارش بیش از پدر گردیده کم کم بر علاقه ملکی خود در دولتآباد و جاهای دیگر افزوده است، پدرم در شهر اصفهان احترامی شایان تقدیر یافته بعد از فوت پدر باز آمد و رفت خود را به دولتآباد در مدت چند سال ترک نکرده با قدرت کامل امور شرعیه و عرفیه برخوار را هم اداره میکرده است.
دولتآبادی و ظلالسلطان
ظلالسلطان در ابتدای ورود پدرم به اصفهان تصور میکند به آسانی میتواند او را به خود جلب کند و از جمله اسباب پیشرفت مقاصد خصوصی خویش قرار بدهد ولی طولی نمیکشد که میفهمد با استغنای طبع پدرم و درستکاری و بیطمعی که دارد به دام آوردن او کار آسانی نیست و از رفتار عاقلانه و پیشرفت فوقالعاده کار ریاست شرعی او نگران میماند؛ یکی حفظ مقام خود با ملاحظه نظر عوام که از روحانیان مقدس آمیزش نمودن با حاکم ظالم را توقع ندارند، دیگر بدگمانی ظلالسلطان که از او به هیچ وجه برطرف نمیشود مگر به دست طمع دراز کردن در برابر او و شرکت نمودن در مظالمش ولی پدرم از نفع موهوم الفت با ظلالسلطان صرف نظر کرده مقام خود را محافظت مینماید به قدر ضرورت با وی آمد و شد کرده از کدورت باطنی او اندیشه نمینماید.
روزگاری بدین منوال میگذرد حوزه ریاست پدرم روز به روز ترقی نموده مجلس درسش رونق گرفته فضلای طلاب در آن مجلس حاضر میشوند نگارنده هم با اینکه سنم هنوز اقتضا ندارد با طلاب سالخورده فاضل هم درس باشم نظر به ترقی که در مقدمات نمودهام در آن مجلس حاضر شده درسهای خصوصی هم در فقه و اصول و حکمت و غیره دارم و نزد میرزا عبدالرحیم افسر که خوشنویس معروف اصفهان است تحصیل خط نستعلیق مینمایم.
سفر به خطه خراسان
پدرم به خیال مسافرت افتاده در اواخر سنه 1297 به خراسان روانه میگردد و خانواده خود را نیز به همراه میبرد. در آن وقت من هفده ساله هستم و این سفر با سودای شدید که در سر دارم برای تفریح و تفرج مهمی است. هفت ماه در مشهد مانده وقت را به خوشی و آسایش با گشت و گذار بسیار میگذرانیم.
پدرم نیز به حسن معاشرت محل توجه عمومی میگردد و چون محضرهای شرعی مشهد از اغتشاش و رشوتخواری محفوظ نیست محمدتقی میرزای رکنالدوله فرزند محمدشاه که از شاهزادگان محترم و حکمران خراسان است، پدرم توجه کرده حکومت شرعی را در پارهای از حوادث مهم که پیش میآید به وی رجوع نموده است. میخواهد او در مشهد بماند و یک اداره حکومت شرعی منظم بیشائبه در آن شهر برپا کند. پدرم این خواهش حکومت را نپذیرفته میداند ملاحظه نمودن روحانیون مشهد از او تا وقتی است که او مقیم نگشته، رقیب کار آنها نشده وگرنه با او ضدیت مینمایند و آسودهاش نمیگذارند چنانکه در همین مدت اقامت کم هم نتوانستهاند در خانه او را باز دیده باشند و از اسباب چینی بر ضد او دریغ نداشتهاند.
استقبال مردم طهران از دولتآبادی
پدرم شروع به تدریس فقه مینماید امامت جماعت میکند منبر رفته موعظه مینماید و طولی نمیکشد که در طهران معروف و مرجع میگردد. اقامت او در طهران و مرجعیت وی و آمیزش بزرگان دولت و ملت با او بینهایت اسباب خیال ظلالسلطان میشود و در تهران اقامت نماید و اگر استقامت در این رأی کرده بود شاید بسیاری از حوادث ناگوار که بعد واقع شد صورت نمیگرفت ولکن پیش آمد احوال این صلاح را برهم زده باز اصفهان برمیگردد و گرفتار محذورات میشود.
پدرم در مدت توقف طهران با کمال احترام ریاست شرعی مینماید و مردم موعظههای مؤثر او استفاده میکنند خواص و مخصوصاً صاحبان افکار تازه از مذاکرات اخلاقی که در مجالس مینماید و از آدابدانی و حقوقشناسی او بهره میبرند و از همه بالاتر استغنای طبع اوست که قانع است به هرچه از خود دارد و این در نظر خواص خصوصاً رجال دولت که اغلب گرفتار توقعات روحانی نمایانند قابل توجه شده بر احترامات او افزوده شده است.»