فرهنگ امروز/ جبار رحمانی، انسانشناس و عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی: علم جدید و دانشگاه یکی از مهمترین منابع صورتبندی جامعه نوین و مدرن در ایران معاصر هستند. میتوان از تعبیر انقلاب آموزش عالی در حوزه فرهنگ، اجتماع و سیاست ایران معاصر صحبت کرد، یک انقلاب آرام و تدریجی که نهاد آموزش عالی به واسطه تربیت مجموعه وسیعی از نیروها و کارگزاران فرهنگی و سیاسی و اقتصادی نوین، در بطن جامعه ایران رقم زد.
یکی از مختصات پایه تمام اقشار جامعه ایرانی، نسبت آنها با تحصیلات عالی است. نه تنها نهاد سیاست و اقتصاد، بلکه نهاد جامعه و فرهنگ و بالاخص نهاد دین، به شدت متاثر از نیروهای تربیت شده دانشگاهی هستند. دانشگاه نه تنها هویت جامعه ایرانی را تحت تاثیر قرار داده بلکه بیمها و امیدهای این جامعه نیز از دل نهاد آموزش عالی برخاسته است. جریان آموزش عالی و توسعه آن، پس از انقلاب و بهویژه از دهه هفتاد، با سیاست آموزش عالی انبوه و تودهای، سبب شد دانشگاه به امری همگانی و عمومی بدل شود و از یک پدیده نخبگانی به پدیدهای عمومی و تودهای بدل شود.
سیاست در ایران ابتدا سعی کرد نهاد آموزش عالی را از دوره دارالفنون تا دانشگاه تهران و حتی در شکلهای متاخر، در قالب جامعه المصطفی، به خدمت بگیرد. اما تاریخ دانشگاه در ایران نشان داده که این نهاد سرکشتر از آن است که به خدمت تامه سیاست یا اقتصاد درآید. به همین سبب همیشه پارادوکسی در نسبت دانشگاه و جامعه و سیاست ایرانی وجود داشته، یک خدمت گذار و یک شورشی.
مساله اصلی در فهم نسبت دانشگاه و جامعه ایرانی، نقش این نهاد در تحول زندگی و فرمهای جدی زندگی در اقشار مختلف ایرانی است. هرگروهی بر حسب نوع رابطهای که دانشگاه داشته، صورتبندی هویتی خودش را ترتیب داده است. کتاب «خود مردمنگاری هویت دانشگاهی» در این بستر کلان جامعه ایرانی و تحولات ناشی از آموزش عالی نوشته شده است.
در جامعه ایرانی، اصولا نخبگان به ندرت از اندرونی خودشان صحبت کردهاند، گویی روشنفکری و نخبگانی در ایران امری دربسته و رازآلود است. شاید مهمترین نمونههای سنتی آن را بتوان در سیاحت شرق آقا نجفی قوچانی دید که حیات یک روحانی را با همه جزییاتش بیان کرده و مهمتر از همه در دوره مدرن، کتاب سنگی بر گوری جلال آل احمد است که عمیقترین لایههای زندگی خصوصی خودش را اعتراف کرده است.
نخبگان همیشه خودشان را قوه فاهمه جامعه و نیروی آگاه و منتقد آن تعریف کردهاند، گویی نوعی موقعیت استعلایی و شبه ماورایی برای خودشان قائل هستند که از همین رو تمایلی به بیان ویژگیهای زمینی و مادی موقعیت عینی خودشان در جامعه ندارند. کتاب دکتر فاضلی در این سنت نادر نوشتاری اعترافگونه از حیات اجتماعی و فرهنگی یک نخبه فرهنگی است.
انگیزه تالیف کتاب به بیان مولف این است: «میخواهم برای شما و خودم روایتی از سرگذشتم در دانشگاه و تجربهام از تحصیل علوم اجتماعی بگویم. اکنون میخواهیم ببینیم و بپرسیم چگونه یک روستایی با «هویت دهقانی» از مزارع فراهان از دانشگاه سر در میآورد و به «هویت دانشگاهی» میرسد.» (ص 17)
البته این کتاب صرفاً بیان زندگینامه نیست، بلکه مولف قصد دیگری در توسعه علوم اجتماعی از راه تأمل در خویشتن و کسب خودآگاهی دارد. زیرا معتقد است که این بازاندیشی انتقادی در خویشتن و کسب خودآگاهی یکی از ابزارهای اصلی تولد اندیشه و توسعه علمی است. برای همین معتقد است «این تکنگاری را برای کمک به توسعه علوم اجتماعی و کنشگران آن نوشتهام.» تا مخاطبان این کتاب «مطالعه این تکنگاری ممکن است به آنها کمک کند تا ببینند برای جامعهشناس و انسانشناس شدن لازم نیست که در خانوادهای دانشگاهی زاده و پرورده شویم، بلکه هر کس با هر ویژگی قومی و قبیلهای میتواند در این رشتهها موفق شود؛ اگر به ارزشهای مختلف این رشتههای آگاه شویم، به آنها عشق بورزیم و بخواهیم در آنها تبحر و تخصص پیدا کنیم.» (ص27)
به همین سبب مولف این نوع نوشتار معطوف به خودآگاهی را به مثابه روشی برای توسعه علوم اجتماعی در ایران در نظر میگیرد.
مبنای این کتاب، طرح پرسش از هویت انسان دانشگاهی است. به تعبیر بوردیو عالیترین طبقه بندی کننده «همیشه از طبقهبندی شدن و شناخته شدن طفره میرفته است. همانطور که کتاب انسان دانشگاهی بوردیو تلاشی برای شناخت این موجود عالی طبقهبندی کننده است، این کتاب نیز تلاشی برای اعتراف به حیات اندرونی این انسان دانشگاهی و سیر زندگی او تا بتواند به یک نوع خودآگاهی رشتهای یا وجدان رشته دست پیدا کند.
دکتر فاضلی برآنست که عدم شناخت بنیانهای انسان دانشگاهی مطلوب و فقدان آنها در بخش مهم از قشر دانشگاهی ما سبب وضع موجود و بیروح بودن تولیدات علوم اجتماعی ایرانی است، تولیداتی که نه معنای خاصی دارند و نه سودمندیای به حال جامعه و نه مخاطبی دارند و نه اصالتی در نوشتار. این کتاب تلاشی برای نشان دادن پشت صحنه حیات یکی از متخصصان مهم علوم اجتماعی ایران. البته میتوان گفت که کتاب نوعی بازاندیشی انتقادی و معطوف به خودآگاهی توسط مولف است. هرچند نمیتوان آن را به مانند سنگی بر گوری جلال آل احمد نوعی اعتراف از زوایای پنهان زندگی یک روشنفکر دانست.
اعتراف در آن حد، نیازمند آشکارسازی اندرونیترین لایههای زندگی شخصی و خانوادگی مولف است، چیزی که فاضلی صرفاً در حوزه پیشینه روستاییاش آن را بیان کرده و هیچ روایت دقیقی از اندرونی زندگی پیشین و امروزینش ندارد. شاید نیازی هم نباشد، اما جسارتی که آقا نجفی قوچانی در بیان ریزترین جزییات زندگیاش داشته یا جلال آل احمد نیز اینگونه جزییات شخصی خصوصیترین وجوه زندگیشان را بیان کردهاند، این کتاب اشارهای به آنها ندارد. در هیچ جای کتاب متوجه نمیشویم تشکیل خانواده و داشتن فرزند، کجای حیات فکری یک روشنفکر و انسان دانشگاهی ایران است.
شاید در سرتاسر کتاب، صرفا یک بار اسمی از خانواده مولف آمده است. کتاب صرفاً واکاوی و اعتراف وجوه مختلف حیات فکری مولف است. نوعی اعتراف اما صرفا در عرصه فکر و اندیشهورزی، نه بیشتر و نه کمتر. البته این نوع پردازش کتاب با اسلوب فکری مولف همخونی و همخوانی دارد. زیرا مولف معتقد است «عملکرد واقعی محققان از منش و شخصیت آنها سرچشمه میگیرد، نه از مهارتهای فنی و روش تحقیق که به طور رسمی در دانشگاه تدریس میشود... محقق و دانشگاهی بودن، نوعی سبک بودن است». (ص 31)
البته کتاب ایده ضمنی دیگری هم دارد. زیرا در سنت مطالعات اجتماعی علم و دانشگاه در ایران، اغلب به شناسایی دلایل ناکامی تمرکز و تکیه کردهاند. در ارائه راهکار و راه حل نیز همیشه بر توسعه خصایص خاصی در آموزش عالی و دانشگاه ایرانی تاکید کردهاند. کتاب علاوه بر تایید این راه حل کلاسیک، متعقد است که باید راهبرد دیگری هم داشت اینکه «ببینیم افرادی که در تحصیلات دانشگاهی موفق یا تا حدی موفق بودهاند، چه تجربهای دارند و چگونه هویت آنها شکل گرفته است» (ص 35).
هرچند مولف معتقد است این کتاب صرفا یک مطالعه موردی و منفرد است که قابل تعمیم به همه نیست، ولی میتواند بصیرتهایی از فرآیند دانشگاهی شدن و کسب هویت دانشگاهی موفق در ایران به ما بدهد.
کتاب که با قلمی روان و نثری ساده و زیبا نوشته شده، به خوبی نشان میدهد که چگونه نعمتالله فاضلی به مثابه یک انسان دانشگاهی از لابهلای مختصات حیات روستایی و بعد هم تحصیل در تبریز و تهران و درنهایت در لندن برساخته شده است. چگونه تلفیقی از خصیصههای روستایی و شهری در لایههای سنتی، مدرن و پست مدرن آن توانسته این انسان دانشگاهی، خصیصههای کلیدی اندیشهورزی او و حتی دغدغههای اصلی او در پروژه فکریاش در سنت دانشگاه و سنت روشنفکری ایرانی را مشخص و جهتدهی کند.
آنچه که از سنت دهقانی برای او، بسیار مهم و اثرگذار بوده، سخت کوشی، تلاش برای مولد بودن، اعتماد به نفس و علم دوستی است. متن کتاب نشان میدهد که مختصات و ویژگیهای یک انسان دانشگاهی صرفا محصول کار و تلاش خودش نیست، بلکه تلاش و عاملیت او در بستری از ساختارهای نهادی خرد و کلان شکل میگیرند.
کتاب فاضلی نشان میدهد که چگونه اصلاحات ارضی و انقلاب روستایی ایران و سپس انقلاب 1357 منجر به تحولاتی بزرگ در چینش نیروها و نهادهای جامعه ایرانی داشتهاند و از لابهلای آنها کسانی همچون فاضلی توانستهاند از مصلح آباد به لندن (به تعبیر باستانی پاریزی از پاریز تا پاریس) بروند و از یک روستایی به دانشمندی تغییر موقعیت بدهند. فاضلی معتقد است که بافتمندسازی شیوهای برای فهم نظریات علوم اجتماعی، تدریس آنها و کاربرد آنها و مهمتر از همه فهم جامعه خودمان است. هرپدیدهای اگر در بافتهای خرد و کلان پیرامونی خودش قرار بگیرد، قابل فهم خواهند بود و در این کتاب خودمردمنگاری نیز فاضلی خودش را به شیوه بافتمندسازی، واکاوی کرده است.
فاضلی در لابهلای کارش به خوبی برخی ویژگیهای نظام دانشگاهی ایرانی را نشان میدهد؛ نظامی که در آن سرمایه سیاسی و اداری بر سرمایه معرفتی و علمی غالب است. به همین دلیل در نزاع میان نیروها و کنشگران این میدان دانشگاه ایرانی، سرمایه معرفتی و علمی چندان اهمیت ندارد، بلکه سرمایه سیاسی و اداری مهم است و مهمترین اتهام و موثرترین جرم هم در نسبت با سرمایه سیاسی و ایدئولوژیک شکل میگیرد. اتهام ایدئولوژیک میتواند عامل اخراج باشد، اما سرقت علمی و تقلب علمی هیچگاه عامل حذف از نظام دانشگاهی ایرانی نبوده است. به همین دلیل فاضلی نشان میدهد قواعد بازی در میدان دانشگاه ایرانی از بیرون از آن و بواسطه نیروها و جریانهای سیاسی تعیین میشوند. حتی بازیگران این میدان هم بواسطه نسبت با نیروهای سیاسی امکان بورسیه شدن، جذب شدن، و حتی ارتقا در سیستم دانشگاهی را دارند. البته فاضلی نشان میدهد که بازی در میدان علم با قواعد علمی و معرفتی، مستلزم هزینه دادن و تلاش بیش از حد و مستمر است. این موضع در نسبت میان نخبگان ایرانی و دولت هم دیده میشود.
در جامعهای مانند ایران، نخبگان دانش در هر صورت مجبورند از گذرگاه دولت گذار کنند: «روشنفکران و دانشگاهیان در تمام جوامع و بهویژه در جوامعی مثل ایران بخش مهمی از تجربههای فکریشان را هنگام ارائه خدمات کارشناسی وایفای نقش «مشاور دولت» بدست میآورند. دانشگاهیان کشورهای در حال توسعه نه تنها برای تامین نیازهای مادی زندگی شان، بلکه برای کمک به توسعه جامعه و دست یافتن به فرصتهایی برای تمرین کارهای فکری، ناگزیر باید با دولتها همکاری کنند» (ص97).
نکته کلیدی آنست که دانشگاهیان باید بین کارهای سفارشی و علایق خودشان یک سازگاری و هماهنگی ایجاد کنند تا بتوانند در این میانه نه محتاج نان باشند و نه یک کارشناس مکانیکی بی هویت و غیر مولد. البته میتوان گفت همین نسبت هم در جامعهای مانند ایران، چشم اسفندیار انسان دانشگاهی ایرانی هم هست، زیرا برای مواجهه با یک انسان دانشگاهی منتقد، راحتترین راه، اخراج او و بستن راه معاش اوست، آن هم در شرایطی که استقلال آکادمیک در این کشور معنایی ندارد.
کتاب نشان میدهد که چگونه زیست دانشگاه و زندگی روزمره دانشگاهی است که سازنده هویت انسان دانشگاهی ایرانی و خلاقیتها و انجمادهای فکری اوست. زندگی روزمره انسان دانشگاهی مهمترین منبع شناخت بافت فکری او و حتی نوع اندیشهورزی و کم و کیف خلاقیتها وتولیدات فکری اوست. کتاب تلاشی است برای کسب وجدان دانشگاهی. البته فاضلی هرچند کمتر از تابوهای حیات دانشگاهی ایرانی حرف میزند. اما در نهایت در لفافهای بیان میکند که این کتاب، سرگذشت یک شورشی محافظهکار است، شورشیای که میخواهد در این میدان بازی کند، لذا گاه به نعل میزند و گاه به تخته تا بتواند عاملیت خودش را در این میدان برای تولید اندیشه و توسعه جامعه و ارتقای کیفیت زندگی این جامعه ایفا کند. در این شرایط انسان دانشگاهی باید با تمام قوا تولید خلاقانه داشته باشد، بنویسد و مولد اندیشه باشد. به همین سبب هم فاضلی به اهمیت قانون طلایی میدان آکادمیک یعنی نوشتن تاکید دارد. نوشتن نه تنها شیوه و ابزاری برای ارائه نتایج، بلکه به مثابه شیوه از تولید فکر و تولید ایده هم هست.
کتاب «خود مردمنگاری هویت دانشگاهی» تالیف دکتر نعمت الله فاضلی از سوی انتشارات تیسا و در 110 صفحه منتشر شده است.
ایبنا