شناسهٔ خبر: 57024 - سرویس دیگر رسانه ها

باستان‌شناسی سیاست‌های جنسی و جنسیتی در دوره قاجار چگونه بود؟

مریم دژم خوی می‌گوید: کتاب «باستان‌شناسی سیاست‌های جنسی و جنسیتی» با نگاهی که آمیزه‌ای از روش‌های معاصر و روش‌های باستان‌شناسی دوران تاریخی است، شامل دو مقاله بلند می‌شود. در مقاله اول من از روش‌های باستان‌شناسی تاریخی استفاده کرده‌ام و نه تنها زن‌ها، بلکه به گروه‌های مختلف جنسیتی مثل امردها یا خواجه‌ها پرداخته شده است. پس فقط مختص زنان نیست. در مقاله دوم، خانم پاپلی بیشتر از روش‌های باستان‌شناسی معاصر استفاده کرده و به مساله فرودست شدن زنان از نظر اقتصادی پرداخته است.

باستان‌شناسی سیاست‌های جنسی و جنسیتی در دوره قاجار چگونه بود؟

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «باستان‌شناسی سیاست‌های جنسی و جنسیتی در پایان عصر قاجار و دوره پهلوی» شامل دو مقاله بلند می‌شود که به کوشش لیلا پاپلی یزدی و مریم دژم خوی، از سوی نشر نگاه معاصر منتشر شده است.

در مقاله اول، مریم دژم خوی و سید حسن موسوی شرقی به فرآیندی می‌پردازند که در پی مدرن شدن ساختارهای سیاسی، ساحت‌های دوگانه زنانه و مردانه برای زندگی ایرانیان تعریف شده است که ایرانی بودن را مشروط بر قرار گرفتن در یکی از دو طبقه زن یا مرد می‌داند. در بررسی این فرآیند، نویسندگان این مقاله به بررسی مواد فرهنگی پرداخته‌اند. بررسی تغییرات در حوزه امر جنسی، محور دیگر این پژوهش است.

در مقاله دوم، لیلا پاپلی یزدی، عمران گاراژیان و گوهر سلیمانی رضاآباد فرآیند اقتصادی‌ای را بررسی کرده‌اند که منجر به کاهش سرمایه‌های زنانه از دوره قاجار تا به امروز شده است. با مریم دژم خوی درباره این کتاب، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در پی می‌آید:

باستان‌شناسی معاصر چگونه منجر به بازخوانی تاریخ نزدیک و مواد فرهنگی گروه‌های محذوف و بی‌صدا می‌شود؟
باستان‌شناسی معاصر یک دانش میان‌رشته‌ای جدید است که از دل باستان‌شتاسی تاریخی برآمد و برای اولین بار در آمریکای شمالی مورد توجه قرار گرفت. از سال 1970 به این سو، بعضی از دپارتمان‌های دانشگاهی در  آمریکا به این دانش توجه داشتند و ما به عنوان تنها گروه معاصر کار در خاورمیانه می‌کوشیم روش‌های آن را در ایران پرکتیس کنیم. مطالعه تاریخ متاخر و معاصر بر اساس اسناد پیش می‌رود و این اسناد معمولا توسط سازمان‌های سیاسی یا دولت‌ها تولید می‌شود. گاهی هم امکان جعل آنها وجود دارد اما در باستان‌شناسی معاصر ما می‌کوشیم تا داده‌های مادی و مواد فرهنگی را بررسی کنیم و نکته مثبت در بررسی مواد فرهنگی این است که ماده را نمی‌توان جعل یا تحریف کرد. ماده فرهنگی شامل هر چیزی می‌شود که توسط انسان تولید و یا در آن تغییری ایجاد می‌شود. در باستان‌شناسی معاصر، زباله‌ها و حتی ظروف یک بار مصرف مورد بررسی قرار می‌گیرند.

باستان‌شناسی معاصر از بررسی زباله‌ها در آمریکا شروع شد. ماجرا این بود که محل انباشت زباله‌ها در ایالت آریزونا در حال پر شدن بود. با توجه به مطالعات برآورد می‌شد روند تجزیه زباله‌ها به ویژه مواد آلی بسیار سریع اتفاق بیفتد و در نتیجه فضای لازم برای دفن زباله‌های بیشتر فراهم شود، ولی محل‌های انباشت زودتر از زمان پیش‌بینی‌شده پر شده بود و مشکل از آنجا ناشی شده بود که نرخ فساد زباله‌های آلی بسیار کندتر از آنچه پیش‌بینی شده بود، اتفاق افتاد. ویلیام رثجه، باستان‌شناس آمریکایی، محل‌های انباشت را کاوش کرد و در جریان کاوش بقایای روزنامه‌های بسیار قدیمی، برگ‌های کاهو یا تکه‌های هویج شناسایی شد که تقریبا سالم مانده بودند! از اینجا باستان‌شناسی معاصر کلید خورد و از طرف دولت آمریکا مورد استقبال قرار گرفت.



باستان‌شناسی معاصر چگونه به بازخوانی تاریخ معاصر می‌پردازد؟

در باستان‌شناسی به طور معمول ما از روش‌های بررسی میدانی و کاوش برای بازخوانی آنچه که در گذشته روی داده و تمام شده می‌پردازیم. حالا از همین روش‌ها برای بازخوانی تاریخ معاصر استفاده می‌کنیم. در کنار این‌ها مصاحبه و مشاهده و استفاده از اسناد و متون هم هست و در نهایت، تمام این اطلاعات را مثل تکه‌های پازل در کنار هم قرار می‌دهیم. معمولا باستان‌شناسی معاصر با بازخوانی انتقادی همراه است و آنچه را که تاریخ یا سندها گفته‌اند، مورد نقد قرار می‌دهد.

این نگاه منتقدانه چه رویکردی دارد؟
گروه‌های جمعیتی یا انسانی زیادی هستند که از آن‌ها تاریخ مکتوبی وجود ندارد. برده‌ها و اقلیت‌های دینی و در بسیاری از جوامع حتی زنان و کودکان یا اپوزیسیون‌ها از آن جمله هستند. هر اقلیتی به خاطر هویتی که داشته سرکوب شده و به او اجازه نداده‌اند که تاریخ خودش را ثبت کند. باستان‌شناسی معاصر به بررسی مواردی نظیر نسل‌کشی، پاکسازی‌های قومی و افرادی که در جنگ‌ها مفقود شده‌اند می‌پردازد و حتی در موارد جنایی زمانی که قتلی اتفاق می‌افتد که معلوم نیست حقیقت ماجرا چه بوده است. پس در این روش ما با تاریخ بلند مدت، کوتاه مدت و رویدادها مواجه هستیم. روش‌های باستان‌شناسی معاصر به ما کمک می‌کند که تاریخ اقلیت‌ها و گروه‌های بدون تاریخ رسمی مکتوب را بازسازی کنیم یا مورد تجدید نظر قرار دهیم.

مثلا صدام حسین در مورد کردها، اقدام به نسل‌کشی کرده بود اما خودش مدعی بود که اصلا نسل‌کشی نکرده و نام پروژه را انفال گذاشته و می‌گفت که یک پروژه نظامی است. بعدها که منطقه را بررسی کردند با صدها جسد غیر نظامیان، زن‌ها و کودکان، مواجه شدند و این پروژه، در واقع نوعی پاک‌سازی قومی کردها بود و تمام اسناد صدام حسین در این زمینه جعلی بود. تیمی از باستان‌شناسان معاصر گورهای دسته‌جمعی را شناسایی و کاوش کردند و بقایای قربانیان را کشف کردند. تیم باستان‌شناسی معاصر آثار جراحت گلوله‌های جنگی را بر اجساد تشخیص دادند و عکس‌ها و اسنادی از اجساد تهیه کردند که در دادگاه لاهه ارائه دادند و صدام حسین محکوم شد.

آیا مقالات این کتاب بر موضوع زنان متمرکز است؟
این کتاب با نگاهی که آمیزه‌ای از روش‌های معاصر و روش‌های باستان‌شناسی دوران تاریخی است، شامل دو مقاله بلند می‌شود. در مقاله اول من از روش‌های باستان‌شناسی تاریخی استفاده کرده‌ام و نه تنها زن‌ها، بلکه به گروه‌های مختلف جنسیتی مثل امردها یا خواجه‌ها پرداخته شده است. پس فقط مختص زنان نیست.

در مقاله دوم، خانم پاپلی بیشتر از روش‌های باستان‌شناسی معاصر استفاده کرده و به مساله فرودست شدن زنان از نظر اقتصادی پرداخته است. وی با بررسی اسناد و انجام مصاحبه نشان می‌دهد که چگونه زن‌ها، روز به روز فرودست‌تر می‌شوند و فرودست شدن زنان منجر به فقر خانواده‌ها شده است. در واقع استراتژی‌های غلط دولت‌های مدرن، برای مهار و سرکوب زن‌ها، منجر به فقر و پریشانی خانواده‌ها شده است. و امروز هم مسائلی نظیر ارث، مهریه و جهیزیه و به بحران خانواده‌های ایرانی تبدیل شده است.

در قوانین دوره پهلوی که مدعی مدرن کردن جامعه و به ویژه بهبود وضع زنان بود، به چه میزان رویکردهای جنسیتی دیده می‌شود؟
من در این تحلیل به سرکوب و خشونت و به نظم درآوردن بدن از منظر میشل فوکو پرداخته‌ام. فوکو معتقد است که در دولت‌های مدرن، انستیتوهایی شکل می‌گیرد که کارشان به نظم درآوردن بدن است؛ بیمارستان، مراکز روانی و مدارس، بدن را مطیع و سرکوب می‌کنند. در دوره قاجار، نمونه‌های خشونت فیزیکی را در ایران به ندرت می‌بینیم. گزارش‌های نظمیه (پلیس تهران) مربوط به دو سال پیاپی از دوره قاجار و عصر ناصری موجود است. در این گزارش‌ها، فقط یک مورد شکنجه گزارش شده که منجر به مرگ می‌شود. فردی بازاری در محل کارش قناری داشته و مالیات ماهیانه‌اش را نپرداخته. او را می‌برند و به جای این که پایش را به فلک ببندند، سرش را به فلک می‌بندند و او در اثر خونریزی می‌میرد. ناصرالدین شاه با شنیدن این خبر، استنطاق در اداره پلیس را قدغن می‌کند و حکم می‌کند استنطاق فقط در دیوانخانه انجام شود.

یا در خاطرات اعتمادالسلطنه آمده که میرآخور دربار در روستایی فردی را تا سر حد مرگ کتک می‌زند. میرآخور محکوم می‌شود که به آن فرد، دویست و ده تومان دیه بدهد. در دوره قاجار از این نظر با مردم مدارا می‌کردند و شهروندان عادی از طرف حاکمیت یا پلیس مورد خشونت قرار نمی‌گرفتند. با یاغی‌ها برخورد می‌شد اما شاه قاجار اصولا اهل گفت‌وگو بود و شکنجه و خشونت یک چیز عادی نبود. متاسفانه این مسائل از دوره مشروطه باب می‌شود. خود مشروطه‌چی‌ها هم به طرز وحشیانه‌ای با حمایت روس‌ها شکنجه شدند. رضا خان هم در ساختار قدرت، نهادهایی طراحی می‌کند که کارشان اعمال خشونت است. بخش زیادی از بافت قدیم و کاخ گلستان را خراب می‌کند و نهادهای پلیس و شهربانی را در آنجا می‌سازد. از سوی دیگر در زندگی روزانه شهروندان دخالت می‌کند. مثل طرز لباس پوشیدن آن‌ها و... در دوره قاجار سابقه نداشت که کسی را به خاطر شکل لباس پوشیدنش شکنجه کنند. این کارها از دوره پهلوی باب شد.

                 
   مریم دژم خوی

آیا جامعه برای شاه هم بدن قائل بود؟
شاه هم در دوره پهلوی و هم در دوره قاجار بدن‌مند است. این طور نبود که افراد شاه را داری قداست و بدون بدن بدانند. در خاطرات اعتماد السلطنه، در عین احترام، به بدن شاه خیلی اشاره شده است. از آن جمله می‌توان به دندان درد شاه اشاره کرد. یا ناصرالدین شاه از بیماری بواسیر رنج می‌برد و در گزارش‌ها موجود است. بنابراین شاه، بدن‌مند است. هرچند شاهان قاجار، لقب ظل‌السلطان داشتند؛ به معنی سایه خدا. اما دیکتاتورهایی نبودند که برای خودشان قداست و قدرت بی‌قید و شرط قائل باشند. شاه قاجار، ابر شهروند نیست. نامیرا نیست. قداست خاصی ندارد. شهرونی است مثل باقی شهروندان. در دوره پهلوی ما نمی‌توانیم بگوییم که شاه بدن‌مند نیست. اما در دوره پهلوی دوم، محمدرضا شاه می‌کوشد که برای خودش سطحی از قداست و اعتبار روحانی فراهم کند. آبراهامیان در این زمینه گزارش‌هایی داده (مثل ادعای نظر کرده بودن یا دریافت الهامات آسمانی) که او قصد داشت که قدرت روحانی را بر بدن‌مندی‌اش برتری دهد.

شاید در دوره ساسانیان، شاه می‌کوشید که بدن‌مندی و به‌ویژه محدودیت‌های حاصل از جسم مادی را انکار کند. اما در دوره قاجار این‌گونه نبود. به عنوان مثال، امین‌السلطان صدر اعظم، هرروز به گداها انعام می‌داد و در نهایت هم کسانی که ترورش کردند در کسوت گدا به او نزدیک شدند. پس در دوره قاجار، شاهان و افراد عالی بدن خودشان را پنهان نمی‌کردند شاه کاملا بدن‌مند است و درباریان و مردم به آن واقف هستند. به عنوان مثال، پسر ملیجک، ملیجک ثانی، در مقابل همه از سر و کول شاه بالا می‌رفت و با شاه بازی می‌کرد. اصلا در آن زمان، روش زندگی شاهان به آنها این اجازه را نمی‌داد که بدن خودشان را پنهان کنند. ناصرالدین شاه مدام در حال سفر به مناطق مختلف بود و در این سفرها با مردم عادی مواجه می‌شد.

وضعیت اقتصادی و مایملک زنان در دوره قاجار و پهلوی چه تفاوتی با هم دارند؟
در این زمینه با یک سیر نزولی تکان‌دهنده مواجه هستیم. آمارگیری در دوره قاجار از دوره ناصرالدین‌شاه شروع شد که آمار نفوس بود و در نتیجه آن ما می‌دانیم که جمعیت تهران، بالغ بر 145 هزار نفر بود. اما آمار مشخصی در مورد مشارکت اقتصادی زنان وجود ندارد. اما حجم زیادی وقف‌نامه و قباله ازدواج و طلاق موجود است. بسیاری از واقفان در دوره صفویه زن هستند و حتی واقف آب هستند. می‌دانید که مساله آب در ایران اهمیت بسیاری داشت و خانم‌ها مدیریت منابع آب را بر عهده داشتند. تمام زنان مهریه داشتند. حتی فرودست‌ترین زنان و هنگامی که خطبه عقد جاری می‌شد، داماد و خانواده‌اش باید آن را تحویل می‌دادند و آن مهریه، پول یا اجناسی بود که وارد زندگی زن و شوهر می‌شد. فارغ از این مکانیزم‌های اجتماعی سنتی کمک می‌کرد که زنان از طریق ارث یا هبه، سرمایه‌ای داشته باشند.

در خاطرات بسیاری از نویسندگان دوره قاجار مانند اعتمادالسلطنه آمده که بسیاری از زنان درباری خانواده‌های سطح بالا تیول داشتند. روستای عمامه برای انیس‌الدوله بود. امین اقدس هم تیول خود را داشت. بسیاری از زنان در بازار حجره داشتند و حجره‌شان را اجاره می‌دادند. اما در دوره پهلوی بخش بزرگی از این مکان‌ها و سرمایه‌ها به مرور از بین می‌رود و در فرآیند اصلاحات ارضی شاه قبول نمی‌کند که به زنان مالک سند بدهند. در واقع حکومت پهلوی فقط در مورد آزادی زنان تبلیغ می‌کرد و قوانین مدنی جای چانه‌زنی و مانور را که در سیستم سنتی بسیار رایج بود، از زنان ‌گرفت و آرام آرام سرمایه‌های اقتصادی را از دست زنان خارج کرد. چون قانون مدنی تنگ‌نظرانه نوشته شده بود و آرام آرام از زنان سلب اختیار شد.