به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی است از «جبار رحمانی» انسانشناس، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی که درباره پیاده روی اربعین به رشته تحریر در آمده است؛
یکی از نکات بسیار کلیدی در فهم پیادهروی زیارت اربعین در ایران آن است که نمیتوان از یک تفسیر، یک تحلیل و یک برداشت نسبت به آن صحبت کرد. این پدیده عظیم، دلالتها و تفسیر بسیار متعددی دارد و حسب زمینه و حتی موقعیت نشانه شناختیای که در نظام نمادین فرهنگ و سیاست ایران و برای اقشار مختلف جامعه ایرانی دارد، دلالتهای مختلفی برای گروههای گوناگون پیدا میکند.
یکی از مهمترین وجوه این پدیده عظیم، نقش و دلالتهای خاص آن در بستر رابطه ما با غرب است. غرب به کانونی محوری در مواجهههای فرهنگی ما با جهان بیرونی در دوره معاصر بدل شده است، گویی میتوان همه جریانهای سیاسی و فرهنگی را در طیفی که یک سرش شیدایی به غرب و سر دیگرش تنفر از غرب است، قرار داد. غرب، نه یک جغرافیا، که یک نماد کلیدی برای مجموعهای از تجربههای تاریخی، ایدهها و آرمانها و گاه کینهها و نفرتها در ذهنیت ماست. به همین دلیل گاه الگوی بهشت زمینی ما بوده و گاه بلاگردان همه ناکامیهای ما. هرچه هست، غرب فراتر از یک جغرافیاست، یک نمادکانونی حاوی انباشتی بی پایان از دغدغهها و اولویتهای معرفتی، عاطفی و البته سرشار از تفاسیر متنوع و گوناگون. این نزاع در تاریخ معاصر بر حسب موقعیت سیاسی گروهها وجوه مختلفی پیدا کرده است. گاه به سمت سر شیدایی این طیف رفته و گاه به سمت سر نفرت و کین توزی به غرب.
در دوره پسا انقلابی مسأله غرب، هرچه بیشتر در این طیف دوگانه، موقعیتی پاندولی داشته است، موقعیتی چندلایه و گاه متناقض؛ ترکیبی از شیدایی و نفرت. در این نزاع است که این روزها میتوان از خوانشهای مختلف از واقعیت بزرگ و قدسی پیاده روی اربعین در رسانهها و فضاهای عمومی و رسمی ایرانیان صحبت کرد. گویی اربعین جانی دوباره به این مسأله غرب برای ایرانیان و دستگاههای فرهنگی و ایدئولوژیک ما بخشیده، یک نیروی مضاعف و غیبی برای این نزاع تاریخی میان ما و غرب. نزاعی که میتوان آن را نوعی شرقشناسی وارونه، اما نه برای تکریم و تقدیس غرب، بلکه برای تقبیح و تخریب غرب به طور نمادین و در یک نبرد ذهنی دانست. البته به همین سادگی هم نیست، گویی پیادهروی اربعین در این بستر نزاع ما با غرب نیز یک دلالت یا یک وجه و یک کاربرد ندارد. همانطور که غرب را هیچگاه یکدست نفهمیدهایم و یکدست هم با آن مواجه نشدیم، پیادهروی اربعین نیز یک گونه و یک معنا پیدا نکرده است. در این نوشتار به دلالتهای دال پیادهروی اربعین در این نزاع میان مای رسمی ایرانی و غرب تمدنی خواهیم پرداخت. نزاعی که میتوان آن را ذیل دوگانه حق و باطل و دوگانههایی مشابه از قبیل روشنایی/ظلمات، حقیقت/تحریف، نجات/نابودی نیز فهمید.
میتوان دو سطح از دلالت برای پدیده پیادهروی زیارت اربعین در منازعه تاریخی ـ عقیدتی ما و غرب در نظر گرفت. در سطح اول، گویی اربعین یک نیروی جدید و یک برگ برنده ما در این نزاع است. تأکید من بر لفظ نزاع بسیار کلیدی است. گویی این رابطه ما و غرب، نه برای آشتی، بلکه همه غایت و هدفش، ضربه فنی کردن غرب در یک لحظه طلایی است. این رابطه، نه برای گفتگو، مفاهمه، فهم متقابل، که برای جبران ناکامیهای تاریخی ما از این نیروی سوداگر و استثمارگر است. زمانی استدلال میکردیم علم و تکنولوژی آنها چیزی نیست، اما به تدریج این استدلال ناکارآمد شد، اینکه بگوییم هر آنچه آنها دارند، یا ریشه در ما دارد، یا در سنت ما به طرز نمادین بوده و هست، دیگر کفاف این منازعه را نمیدهد، بلکه قدرت و سیطره علمی ـ معرفتشناختی آنها به طور ضمنی و در سکوت پذیرفته شده است. به همین سبب استدلال ما در منطقی نسبی گرایانه و بر مبنای نسبیت باورهای معرفتشناختی، آن است که داشتهها و سامانهای معرفتی آنها برای خودشان معتبر است و ما هم باید برای خودمان داشته باشیم. در این گفتمان شبه پست مدرن در نزاع ما با غرب، مسأله آن نیست که نشان دهیم داشتههای آنها هیچ است، باید محدودیتهای آنرا نشان دهیم و وعده بدهیم ما هم میتوانیم سامان معرفتشناختی خاص خودمان ایجاد کنیم. به همین دلیل استدلالهای جدید باید محدودیتهای پارادایمهای غربی و ناکارآمدی آنها برای پدیدههای خاص ما را نشان بدهد (آنها همیشه در برابر ما هستند، همانگونه باطل در مقابل حق یا ظلمات در برابر روشنایی). باید دقت کرد این لفظ ناکارآمدی بسیار مهم است، نشانهای از نرمشدن این مبارزان جنگ نرم و معرفتشناختی. به همین دلیل استدلال میشود اربعین پدیدهای است که نظریههای غربی تابهحال به آن توجه نکردهاند، توان فهم آن را ندارند و برای بررسی آن کفایت ندارند. بهعنوان مثال استاد حمید پارسانیا مینویسد:
«از پدیده پیادهروی اربعین میتوان به روش شناسی مطالعات اربعین و لزوم تکثر روششناسی از واقعه اربعین به خاطر گستردگی آن رسید. این روششناسی مطالعات اربعین باید در مورد مناسک دین هم به کار برود، که این مربوط به جامعهشناسی دین است و تاکنون مورد غفلت واقع شده است «(ر.ک. کانال تلگرامی ایشان».
در بطن این استدلال؛ ادعایی ضمنی هست که این پدیده آنقدر بزرگ است که هنوز کسی نتوانسته آن را بفهمد و آنقدر عظیم است که فهم آن ورای توانایی فهم علوم مدرن و غربی است. (به مصاحبه ابراهیم فیاض و دکتر احمد نادری در شبکه چهار در برنامهای با مجری گری یامین پور رجوع شود). مجموعه انبوهی از نشستها، سیمنارها و ...، مدعایشان خاص بودگی و ماورایی بودن این پدیده است، بیآنکه تلاش برای قابلیتسنجی علوم انسانی جدید در فهم این پدیده شود، مفروض آن است که این علوم مدرن غربی نمیتوانند پدیده زیارت اربعین را بفهمند، لذا باید یک سامان نظری و مفهومی جدید از خودمان تولید کنیم. اینجاست که بانگ ناکارآمدی نظریات غربی بلند میشود. نظریات آنها، قدرت فهم پدیدههای ما را ندارد. یک فاز نوین در نزاع میان ما و غرب به واسطه نشان دادن ناکارآمدی آنها. گزارههای فراوانی هم در این زمینه هست که به اصطلاح ادعای پوشالی غرب در سیطره معرفت شناختی و حتی سیطره رسانهای و فرهنگی بر جهان، با این پدیده شکست خورده است.
اما دلالت اربعین صرفاً در این سطح و این بعد نیست، بلکه دلالتی متناقض هم دارد، اگر آنجا برای شکست رقیب و نشان دادن ضعف اوست (دقت کنید، ضعف، نه بدی، گویی گفتمان شیطانسازی چندان کارآمد نیست و در این منازعه اندکی متواضعانهتر شدهایم و گفتمان ضعف و ناکارآمدی را به کار میبریم) در سطح دوم به گونه دیگر دست به دامان غرب میشویم. در این سطح دوم، که ما مدعی عظمت، معجزهگونگی و خاص بودگی این پدیده هستیم، نیازمند شواهدی هستیم، شواهدی که دال بر اثبات مدعی ما باشد. جالبتر آنکه در نزاع با غرب، این شواهد هم از غرب میرسد، نه از غیب. به همین سبب میتوان حجم انبوه دست به دست شدن گفتارهای غربیها یا شبه غربیهای مدعی عظمت این پدیده را دید. کافی است به گفتگوی بازیگر ایرانی، آقای سلیمانی در حاشیه پیاده روی اربعین در سال ۱۳۹۶، در مورد عظمت پیاده روی اربعین از دیدگاه مشتاقان حوزههای گردشگری مبتنی بر پیادهروی در دنیا، البته غربیهای آنها، را به یاد آورد. اما این شیفتگی ما به شاهد مثالهایی از غرب نیز دو گروه است. این دو گروه خیلی هوشمندانه اما ناخودآگاه انتخاب شدهاند: اهالی رسانه، اهالی دانشگاه. به اهمیت اخبار مربوط به تحول روحی یک خبرنگار، عکاس و گزارشگر اروپایی دقت کنید. درخصوص رسانهها، ما پذیرفتهایم، رسانههای غربی هم برای غربیان و هم برای ما قدرتی کلیدی دارند، به همین سبب هر شاهد مثالی را حتی اگر شده بدون توجه به بستر و زمینه آن، بیان میکنیم.
نکته بسیار حیاتی آن است که یک مغلطه تعمیمبخش وجود دارد، یک نمونه غربی را به کل آنها (البته کلیت حقپرست از آنها که اذعان به حقانیت ما دارند ـ زیرا سایرین اگر اذعان ندارند، بر باطل هستند و از حیطه ما خارج). تعمیم میدهیم. گویی یک خبرنگار، عکاس، هرکه باشد، مهمترین و برترین عکاس جهان غرب است. دراین باره میتوان خبرها و کلیپ «تحت تأثیر قرار گرفتنی میلی گرت دریت عکاس خانم ۲۵ ساله اهل لندن در حرم امام حسین (ع)» را دید. که اشکهای او و اظهار عظمت او به شیوه دلخواه ما تفسیر میشود. بی آنکه کسی دقت کند و بداند موقعیت این عکاس در رسانههای جهان چیست. یا گزارشگر خبری در ایران، درباره بازتاب اربعین در رسانههای جهان را در سایت تابناک در روز بعد پیاده روی اربعین بخوانید. هیچ توضیحی داده نمیشود که این اخبار کجای این رسانهها و با چه وزنی نوشته شدهاند. صرفاً به گونهای روایت میکنیم که گویی آنها معترف به عظمت این واقعه بودهاند و نه تنها آن روزنامه، بلکه همه غربیهای حقطلب، پی به عظمت این واقعه برده و بر آن اعتراف کردهاند. در این نوع گزارشگری بریده و بیزمینه، فقط اسم رسانههای بزرگ مهم است، گویی چون آنها اسم ما را بردهاند، دال بر عظمت ماست. خبرگزاری ابوظبی، خبرگزاری روسی اسپوتنیک و مهمتر از همه واشنگتن تایمز، مسلم لیگ، شینهوا، آسوشیتدپرس و ... از جمله اسامی معجزهگر رسانههای غربی هستند. هیچ توضیحی از کیفیت خبر، وضع آن در میان اخبار آن رسانه، موقعیت خبر، و ... داده نمیشود. یک گزارش خبری ساده توصیفی، آنقدر برجسته است گویی جهان خیره به ما شده است.
مسأله بر سر آن نیست که این واقعه چقدر عظیم است که البته برای ما شیعیان بسیار بزرگ و مقدس است، مساله نوع مواجهه دستکاری شده ما با این پدیده در نزاع ما و غرب است. در رسانههای غربی، مسأله اربعین نه تنها پدیده محوری و کانونی نیست، بلکه در نهایت یک گزارش ساده خبری فرعی محدود است. نگاهی به نوع خبر نویسی، که گویی یک اتفاق جذاب در جایی افتاده و گزارشی توصیفی از آن در حاشیه رسانه داده شده است. پیشتر، در یادداشتی به چرایی عدم توجه به اربعین در رسانههای بزرگ جهان پرداختهام، لذا اینجا این بحث را تکرار نمیکنم.
سطح دوم استفاده از شواهد غربی، پرفسورها و اندیشمندانی است که غربی یا منتسب به غرب هستند. در اینباره میتوان به برنامههای تلویزیونی در دعوت از متفکرین غربی یا شبه غربی توجه داشت، مثلاً برنامه پرفسور الکساندر دوگین یکی از این نمونههاست. تأکید بر جمله او «شاهد شکلگیری مقدمات منجی شیعیان (مهدی عج) با توجه با اتفاقات دنیا هستیم». این گفتگو که ترجمه شده است، بیهیچ زمینهای منتشر شده است، نه میدانیم این دوگین پروفسور چیست، کجاست، چه وزنی در جهان آکادمی دارد، اما همینکه پروفسوری شبهغربی است، کافی است. گویی پروفسور بودنش، شاهدی دال بر عظمت و حقانیت اوست و گواه است بر عظمت ما.
مسأله نوع مواجهه دوگانه ما با غرب آنقدر عظیم است که به هسته مرکزی حیات روحی و فکری ما بدل شده است. به همین سبب حتی اربعین با همه عظمت مذهبیاش، وارد این بازی روحی ما میشود و گاه قربانی ناآگاهیها و نقطههای ضعف ما. این مواجهه هم منطقی جدلی دارد، دیالوگ یا گفتگو در آن نه تنها مهم نیست، بلکه اصلاً جایی ندارد، مسأله اصلی «اسکات خصم» است بس. به همین دلیل بیشتری شاهد مثالها از غرب و غربیها آورده میشود، نه اینکه آدمی از آسیای میانه، یا از آفریقای جنوبی یا یک آرژانتینی یا کسی از مکزیک برای این نزاع هستیشناختی ما با غرب ارزش نقل داشته باشد، غربیها هستند که مواجهه با آنها هم در وجه ایجابی و حضورشان و در هم در وجه سلبی و غیبتشان در این نزاع معنادار است، لذا همیشه برای ما حضار غایب و غایب حاضر هستند و این نزاع ذهنی میان ما و غرب، نزاعی که منطق بنیادینش تبری از یک کلیت مبهم شرقشناختی به نام غرب است.
دقت کنید، هیچ/ یا مطلقاً بهندرت، خبری از یک آفریقایی، یک اهل قزاقستان، یک اهل نایروبی، اهل هند و هرجایی که غیر غربی باشد، وجود دارد که بیانگر بهت و حیرت او باشد. دلیلش خیلی ساده است، آنها ارزش کافی برای به کار رفتن در این نزاع تاریخی را ندارند. آنها اصلاً آن قدر مهم نیستند که نقل شوند. عنصری که ارزش ذکر پیدا میکند باید نقشی جدی در این منازعه هستی شناختی میان ما و غرب داشته باشد، آنهم در منطق تبری، نه منطق دیگر.
مسأله اصلی آن است که حتی در مواجهه ما با جهان غیرخودمان (جهانی غربی و غیرغربی)، در پدیده اربعین هم درست رفتار نمیکنیم، نوعی خودمحوری عمیق که ما مرکز جهان هستیم و دیگران صرفاً باید موید ما باشند، وجود دارد. این دقیقاً نقطهای است که عظمت این واقعه هم قربانی خطاهای فکری و فرهنگی ما میشود. لذا نه تنها نمیتوانیم با جهان درست مواجه شویم بلکه نخواهیم توانست به آنها کمک کنیم که عظمت این رابطه را بفهمند. بهعنوان مثال تأکید برخی از اهالی علوم انسانی اسلامی و بومی در ایران بر اینکه نظریات غربی در فهم اربعین ناقص، ناکارآمد و حتی بد است، سبب میشود نتوانیم این پدیده مهم را به یک پروبلماتیک مهم در جهان فکری علوم انسانی امروز بدل کنیم، چون امکانهای گفتگو با جهان را پیشاپیش بستهایم و مدعی هستیم، ما آنقدر خاص هستیم که آنها توان و امکان فهم ما را ندارند. نکته جالبش آن است که خودمان هم کاری برای فهم خودمان هنوز نکردهایم و مجموعهای از گفتارهای شفاهی مبتنی بر حدسیات و کشفیات شهودی فردی خودمان تمام داشتههایمان است.
در حوزه رسانهای هم همینطور است. در نهایت حتی اربعین بهانهای شده است که هرچه بیشتر از جهان فاصله بگیریم و بستهتر و منزویتر شویم. هرچه بیشتر جهانی کوچک، منزوی و بسته پیدا کنیم. جهان بسته ما خودش مسبب آن است که امکان گفتگو در باب این پدیده عظیم با جهانیان را از دست بدهیم و امکان شناخت هرچه بیشتر آن را کمتر و کمتر کنیم. مختصات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و مهمتر از همه، مختصات دینی این پدیده به گونهای است که میتوان در ورای روایت رسمی و رسانهای ما از آن، با ایجاد فهمی عمیق و علمی از آن بتوان در بسیاری از مباحث علومانسانی در عرصه جهانی جایی برای مشارکت جهانی اندیشمندان و محققان ایرانی برای تحول علمی جهانی در زمینههای خاصی ایجاد کرد؛ که این فرصت هم با همان ذهنهای بسته کوچک و منزوی ما از دست میرود. خودمان میگوییم، برای خودمان میگوییم، خودمان هم تأییدش میکنیم. نادیدهانگاری سیستماتیک که در این نوع مواجه ما با پدیده پیادهروی و اربعین در بستر مناسبات جهانی ما بوجود میآید، سبب میشود نه تنها غرب، بلکه جهان غیرغربی را نبینیم و بلکه به طور سیستماتیک حذف، طرد و سرکوب کنیم و منجر به نادیدهانگاری ارزشی آنها شویم، گویی آنها حتی ارزش دیده شدن هم ندارند.
در نهایت میتوان گفت که پدیده پیاده روی زیارت اربعین در قرائتی ایرانی، برای ذهنیت و سیاست فرهنگی امروز ما، یک نیروی جدید برای تداوم بخشی به جهان بسته و منزوی ذهن و فرهنگمان داده است در حالیکه این پدیده آنقدر مهم، عظیم و بابرکت است که میتواند فرصتی برای مشارکت جدی ما در عرصه جهانی به شرط پذیرش قواعد گفتگو به جای قواعد مونولوگی امروزی خودمان فراهم کند. وضع موجود ما سبب میشود که هرچه بیشتر جهان فکری و علمی خودمان را از برکات این واقعه بزرگ محروم میکنیم. شاید نسل آینده محققان شیعه ایرانی بتوانند از این بازی کوچک دست بردارند و با سرمایه فرهنگی و معنویشان حضور مثبت و خلاقانهتری در جهان به واسطه پشتوانههای فرهنگی و اجتماعی و مذهبی شان داشته باشند. از این سرمایههای تاریخی، برای مشارکت در جهان نه برای تبری از جهان و یا طرد جهان استفاده کنند.