فرهنگ امروز/ نصرالله حدادی:
گر این تیر از ترکش رستمی است
نه بر مُرده، بر زنده باید گریست
«حتماً در دور و اطرافتان با دستهای از افراد که برچسب کِرمِ کتاب به آنها زده شده، برخورد کردهاید. آنها هر روز به سایتهای مختلف سَرَک میکشند و پای ثابت کتابفروشیها هستند و دنبالکننده تازههای نشرند. در گزارش پیشرو، سعی کردهایم کمکی هرچند اندک به این جستوجوگران کتاب کنیم و آنها را در جریان بعضی از تازهترین و بهترین کتابهایی که به زودی روانه بازار کتاب میشوند، قرار دهیم.» (همشهری، صفحه 10، چهارشنبه 23، آبان / 97....تصویر در پایان مطلب)
آنچه خواندید، با تیتر «خوراک تازه برای کِرِم کتابهای ایران» توسط سرکار خانم خدیجه نوروزی، بهعنوان «لید خبر» در ضمیمه روزنامه همشهری، تحت عنوان «درنگ» به مناسبت روز کتاب، کتابخوانی و کتابدار (پنجشنبه 24/ آبان/ 97) نوشته شده است.
نگارنده که بیش چهاردهه است بهعنوان «کتابفروش» در بازار کتاب حضور دارم، هرگز آنچه را که این روزها، برنشر گذشته و میگذرد را به یاد ندارم و روند نزول شمارگان کتاب و ایضا کتابخوانی را طی 18 سال اخیر ـ از سال 1380 به این سو و تا به امروز ـ به خوبی لمس کردهام، به خود میاندیشم، ما را چه شده که این چنین نسبت به کتاب و کتابخوانی بیاعتنا شدهایم؟
از چهارسال پیش که «تاریخ شفاهی کتاب» را با دهها ناشر کهنهکار و با تجربه، به گفتوگو نشستم، یکی از دهها سئوال از این بزرگواران، علتالعمل نزول شمارگان کتاب، طی این سالهاست و فرمایشات آنها، عینا در جلد اول، به چاپ رسیده و انشاالله تا یکی دو ماه دیگر، جلد دوم آن نیز به چاپ خواهد رسید و ماحصل تجربه این دوستان و بزرگواران در برابر اهل خرد و کتاب و کتابخوانی قرار میگیرد، تا بدانند چه بر سر کتاب و کتابخوانی آمده و آیا راه چارهای برای رفع این معضل ملی کتاب نخوانی میتوانیم بیابی، یا خیر؟
خوشحال شدم، از این که یکی از پرتیراژترین روزنامههای صبح کشور، ضمیمه چهارصفحهای راجع به کتاب، آن هم در آستانه روز کتاب و کتابخوانی به چاپ رسانده و با توجه به تنوع مطالب، راجعبه کتاب، حتما مطالبش خواندنی خواهد بود و وقتی چشمم به این تیتر و لید خبر افتاد، خشکم زد. کِرمِ کتاب؟! کلمه و لغت و ترکیب بهتری نمیشد برای کتاب و کتابخوان پیدا کرد و نوشت. تأسفم دو صد چندان شد، وقتی در پای این نوشته، نام بانویی را دیدم. خدایا، ما را چه میشود؟
این بانوی مکرمه، به خیال خودش، سری به چندین مؤسسه نشر زده و در مقام پرسوجو، از تازههای زیرچاپ، برای «جستوجوگران کتاب» پرسیده و گفته است. این «جستوجوگران کتاب» همان کرمِ کتابها هستند؟ ادب و آدابمان کجا رفته است؟ این چه ترکیب و کلماتی است که به کار میبریم؟ مگر قرار است هرآنچه که در فرهنگ عامه درباره اهل کتاب آمده و گفته شده، بر زبان بیاوریم و بر قلم جاری سازیم؟
اگر چنین است، پس میتوانیم عبارات «خوره کتاب»، «دیوانه کتاب» و امثالهم را نیز به کار بریم. خوره، همان جذام است که همگان میدانیم چه آثار ویرانکنندهای بر جسم و روح و روان بیمار، روا میدارد. دیوانه هم که مجنون است و بر آدم جنونزده نیز حَرَجی نیست.
سالها پیش، یکی از دوستان ناشر در خیابان ناصرخسرو، قرآن نفیسی را در بیش از 20 رنگ بر روی کاغذ اعلا و با چاپ و صحافی نفیس روانه بازار کرده بود و در مقدمه آن، بعد از کلی تعریف و تمجید از خط و دقت در غلطگیری و ترجمه سلیس، نوشته بود: این قرآن به زیور طبع آراسته شد.
در محضر زندهیاد استاد علیاصغر فقیهی ـ شارح محجوب و استاد بیبدیل نهجالبلاغه و کتابهای تاریخی ـ شرف حضور داشتم و ناشر این قرآن نفیس، راجع به چگونگی مراحل آمادهسازی و چاپ آن، مشغول توضیح بود و اشارهای نیز به مقدمه خود کرد. زندهیاد، استاد فقیهی ضمن تمجید از ناشر و چاپ آن قرآن نفیس، بسیار آرام، متین و مؤدبانه، رو به ناشر و بنده کردند و فرمودند: قرآن کلام خداست و کلام باریتعالی، زینتبخش زندگی بشری است و شایسته نیست بنویسیم. قرآن به زیور طبع آراسته شد.
من و ناشر، چنان غرق شرمساری شدیم که حدی را نمیتوان بر آن متصور بود و حضرت استاد، با دأب خاص خود فرمودند: این مطلب را گفتم، تا به خود تذکری داده باشم، انشاالله شما در چاپ بعد، این کلمه را اصلاح بفرمایید. استاد که متوجه شرمساری و خجلت ناشر شده بود، افزودند:
کلام و نوشته، باید شایسته کاری باشد که انجام میدهیم و از غلو و به کاربردن کلماتی که باعث نزول کار میشود، پرهیز کنیم، هرچند شما نیز قصدی نداشتهاید.
به یاد شعر معروف سعدی افتادند و آن را برای ما خواندند:
از صحبت دوستی به رنجم
کاخلاق بَدَم حَسَن نماید
عیبم هنر و کمال بیند
خارم گل و یاسمن نماید
کو دشمن شوخ چشمِ ناپاک
تا عیب مرا، به من نماید
و هنگام گفتن «کو دشمن شوخ چشمِ ناپاک» با انگشت اشاره، رو به خود، کلام و رفتار را به ملاحت رساندند. از آن پس بود که بیش از هر زمانی دریافتم: هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد و با سرمشق قراردادن این نصیحت حافظ بزرگوار، نباید هرچه به ذهن آمد بر زبان جاری ساخت و قلم را بر صفحه کاغذ، بر گردش درآورد و هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.
کرمِ کتاب یعنی چه؟ مگر نمیشود به جای این کلمه قبیح، لغات و کلمات زیباتری چون عاشق کتاب، دوستدار کتاب، مأنوس با کتاب، مألوف با کتاب، و امثالهم را به کاربرد؟
جامعه امروزی ما متأسفانه در بسیاری از موارد، دچار نوعی نقصان و اغلاط شده و فرهنگِ کلامی، ملاحت و زیبایی خود را از دست داده است. بیکاری، گرانی، فقر، بالارفتن سن ازدواج، و دهها و صدها مشکل دیگر، امروز گریبانگیر جامعه شده است و هتاکی و پردهدری و به کار برون عبارات و قلمات زشت و زننده و تهمت و اتهام، سکه رایج برخی از مطبوعات میشده است و در این رهگذر، آستانه تحمل مردم، به خاطر فشارهای اجتماعی، به کمترین میزان رسیده و با کوچکترین برخورد، گریبانگیر یکدیگر در خیابانها میشویم.
پیردمرد کشاورز طبسی، به هنگام روبهروی شدن با محمود حجتی، وزیر جهاد و کشاورزی، در کمال صداقت و صراحت، بدون کمترین توقع به او میگوید:
چرا قیمت گوجهفرنگی و سایر اقلام کشاورزی اینقدر گران شده است و به او هشدار میدهد!
همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم
این جهان را پر خوف و خطر میبینم
دختران را همه جنگ است با مادر
پسران را همه بدخواه پدر میبینم
و پس از خواندن این دو بیت که به حافظ منسوبش میسازد، با کمال صداقت میگوید: خود دانید و مملکتتان و راهش را میکشد و میرود و در گفتوگو با خبر 20 و سی، شبکه دوم، از وزیر تشکر میکند که ایستاده و به سخنان او توجه کرده است. ادب و آداب و بیتوقعی را ازین قلندر مرد طبسی بیاموزیم.
سرکار خانم خدیجه نوروزی، کرم کتاب یعنی چه؟ اگر شما این تیتر و لید خبر را نوشتهاید، واویلا بر دختران و زنان خوب خبرنگار. میپرسید چرا؟ آیا خواستید مقاله و نوشتهتان در چشمها بنشینید و به خاطر این تیتر گُل کند؟ پس واویلاتر و اگر کس دیگری آن را برگزیده، چرا در مقام اعتراض برنیامدید، این چه کلمه زشتی است که تیتر مقاله من میشود: خوراک تازه برای کرم کتابهای ایران؟!
میخواهم گله کنم، چه کسی بهتر از سردبیر همشهری، دوست خوب و قدیمیام مهران کرمی، اما زنگ میخورد و جوابی دریافت نمیدارم و پیامکی برای او ارسال میدارم و متذکر میشوم: آنچه از شما سراغ دارم، ادب است و آداب و قدردانیهای او را از نویسندگان سالخورده، هنگامی که در وزارت ارشاد دوران اصلاحات خدمت میکرد را به یاد دارم و از او متوقع میشوم، تا اجازه ندهد، اینگونه کلمات در قاموس روزنامهنگاران جوانی که با او کار میکنند، راه یابد.
نگارنده باور دارم، روح القدس، امیرمختار کریمپور شیرازی و محمد مسعود، هرگز روزنامهنگاران خوبی نبودهاند، چراکه ادب و آداب در قلمشان، کمتر دیده میشد.
منبع: ایبنا